خداحافظي با عكاس در روز عكاس
مرگ بابك برزويه، عكاس، خبر تلخي بود. تلختر اينكه همزمان با تشييع جنازه او در روز جمعه، روز عكاس بود. هشتگ «بابك برزويه» در توييتر داغ است و آنچه ميخوانيد منتخبي از اين توييتهاست:
«بزرگ بودي و بيادعا، روزت مبارك و سفرت خوش استاد»، «مراسم وداع و تشييع پيكر زندهياد بابك برزويه عكاس فقيد سينما، تئاتر و تلويزيون صبح روز جمعه (۲۸ مرداد) از مقابل خانه هنرمندان ايران به سمت آرامگاه ابدي در قطعه هنرمندان بهشت زهرا (س) برگزار شد»، «عكاس خوشنام سينماي ايران بابك برزويه درگذشت. تسليت، تسليت، تسليت»، «فقط خدا ميدونه چقدر دعا كردم بيدار بشي، چقدر پيامها را چك كردم كه سين كرده باشي. رفيق بامعرفت نبايد كم ميآوردي. عكس را دخترم تو كلاس خودت موقع شيطنت و خنده موقع تدريس در پارك آب و آتش ازت گرفته... اين همه شور و انرژيت كجا رفت رفيق؟ تا ديدار»، «چه دلم سوخت از مرگ بابك برزويه»، «الان ديگه همه خبردار ميشن... بابك برزويه عزيز پر كشيد و ديگه درد نميكشه، روحش شاد»، «امروز رفتن يك عكاس خوشنام سينما همه ما را غمگين كرد»، «روحت شاد، چقدر براي رفتنت زود بود»، «بابك برزويه مدرس، عكاس، بازيگر و از فعالان عرصه عكاسي تئاتر و سينما كه از دي ماه ۱۴۰۰ به دليل عارضه مغزي در كما به سر ميبرد و در بخش مراقبتهاي ويژه بستري بود... خاموش شد»، «اين عكاس خوشسيما و كاربلد را چندينبار ديده بودم. پدرش را بيشتر. اينكه نوشته از عارضه مغزي فوت كرده واقعا متاثرم كرد. پدرش دكتر فرزين برزويه جراح مغز و اعصاب بيمارستان ايرانمهر از بزرگان اين رشته است. پدران و پسران. روح بابك در آرامش ابدي»، «تصورشم خيلي سخته از جراحاي بزرگ مغز و اعصاب با سابقه زياد باشي و پسرت جلوي چشمت از بيماري مربوط به مغز تلف شه و كاري از دستت برنياد... اين دقيقا ماجراي عكاس حرفهاي سينما بابك برزويه بود»، «حيف شد»، «تو دلم پر از آتيشه»، «بابك برزويه عزيز هم رفت و فصلي درخشان از تاريخ عكاسي مطبوعاتي و حافظه سينمايي ما را با خود برد. اواخر سال پيش و از بيمارستان تلفني پيشنهاد نمايشگاه عكس ايران با موضوع مولانا در كرواسي را مطرح كرد. حتما نمايشگاهي به نامش برپا ميكنيم. روحش شاد و تسليت به خانواده محترم و دوستانش»، «بابك برزويه در سن ۵۴ سالگي براثر عوارض ناشي از ضايعه مغزي درگذشت. با شنيدن اين خبر، پرت شدم به دهه ۷۰. منزل پدر، دكتر بروزيه روبهروي خانه ما بود. مرگ آدمهايي كه از دور ميشناسيم هشداري است براي ما فعلا زندگان كه مسير پيش رو تاريك و مبهم است. هيچ تضميني براي فردا نيست»، «عكاس سينمايي بود اوايل و همسايه مادرم واحد كناريشم يه استاد موسيقي سنتي. از يه ور صداي موسيقي از يه ور شاگرداي بابك و گاهي كه پرده سياه آويزون ميكرد تو راهپله و عكس ميگرفت»، «يه عمر عكاسي كرد و روز جهاني عكاسي هم به خاك سپرده شد»، «اگر از آدم ديپلم يا مدرك معادل عكاسي و فاكتور خريد دوربين نميخواين بابت درگذشت بابك برزويه نازنين ابراز تاسف كنم»، «استاد دوستداشتني بابك برزويه خيلي سخته باورش، يادت هميشه در قلب دوستانت و دوستداران هنر كشور ماندگاره»، «فقط صداي خندههاش جلوي چشممه. ريز شدن چشمهاش موقع خنده، شيطنتهاش توي باغ روز سيزدهبهدر موقع عكس گرفتن از همه بزرگهاي فاميل و قهقهههاش. چقدر خنديدي و چقدر لحظه ثبت كردي بابك» و «بابك جان آن روز همه جوان بوديم، امروز تو رفتهاي و ديگر ما جوان نيستيم، پنجاه و سه سالگي وقت رفتن نبود.»