ادامه از صفحه اول
گفتوگويي درباره فولاد مباركه
چرا اينگونه به ماجرا نگاه نكنيم؟
مهمتر از همه اينكه اين بازي مجلس... استصوابي است. ما تا آن اندازه كه به كمك جامعه بيايد از آن بايد استفاده كنيم بيش از آن را بايد در دامن خودش انداخت. به علاوه مسووليت اين امر متوجه مجلس هم هست كه جلوي قيمتگذاري دستوري را نميگرفتند.
ص: پس در بررسي گزارش تحقيق و تفحص بايد به اين نكته توجه كرد كه مبلغ ۹۲ هزار ميليارد تومان متشكل از چه ارقامي است. آيا اين قضاوت شامل ساير مبالغ پرداختي نميشود؟ فكر كنم جمع مبلغ پرداختي به رسانه حدود ۱۵ ميليارد است.
ع: چرا ممكن است شامل بخشي هم بشود آنچه در اين شركت مهم است، پرداخت به رسانهها نيست كه تقريبا همه شركتها چنين پرداختهايي دارند و اين مبلغ براي فولاد مباركه طي ۴ سال اصلا رقمي نيست مثل هر خريد ديگر است. اتفاقا آوردنش در گزارش نوعي فساد است. گزارش بايد بگويد كه به چه رسانهاي پولي داده شده و گزارش تبليغي را به جاي گزارش واقعي به مردم قالب كرده يا كلا كاري در ازاي پول دريافتي نكرده است. اين وظيفه آنهاست كه ميان كار عادي و فساد تفكيك كنند. فساد اصلي در آنجا، تفاوت قيمت است كه سر به فلك ميزند و احتمالا بسياري از آن در جاهاي خاص عليه منافع ملي خرج شده و پدرجد گزارشنويس هم جرات نزديك شدن به آن را ندارد. اتفاقا جنابعالي آن زمان مجلس تشريف داشتيد و با دقت و شجاعتي كه داريد بايد اين فساد را نقد ميكرديد. ۱۵ ميليارد حتي اگر همهاش هم فساد باشد كه قطعا چنين نيست در برابر ۹۲ هزار اصلا رقمي نيست. هر چه كثافت است زير سر اين قيمتگذاري دستوري است، آنجا را دريابيم.
ص: بله به نظر ميرسد عمده فساد در فروش محصولات است. البته ارقام پرداختي به رسانهها مال ۲ سال است. ماشاالله اينقدر موارد فساد زياد است كه يك فرد در طول دوره نمايندگياش فرصت پرداختن به آنها را ندارد. من به سهم خودم به مصاديقي از آنها پرداختم. همچنين در نطقي كه درباره واگذاريها داشتم و ساير نطقها و تذكرات دايما به فساد سيستمي و ساختاري ميپرداختم.
در يك مصداق آن نيز كه بانك سرمايه بود در هيات تحقيق و تفحص آن شركت داشتم كه بر اساس آن يك طرح اصلاحي براي اصلاح يكي از بندهاي قانون اصل ۴۴ پيشنهاد دادم.
پيشنهاددهنده تحقيق و تفحص از شهرداري تهران هم بودم كه متاسفانه با اختلاف ۱۵ راي تصويب نشد.
ع: ممنون، بله اطلاع داشتم.
چرا با افغانستان فرق داريم؟
افغانستان با پادشاهي «امانالله خان»، امارت بخارا با فرمانروايي «مير محمد امير عالمخان منغيت» و ايران كه در ابتداي حكومت پهلوي و رضاشاه بود. امارت بخارا كه همان ابتداي اين 100 سال با انقلاب بلشويكي سقوط كرد و امير عالمخان به كابل فرار كرد و همانجا درگذشت، امانالله خان، پروژه نوسازي افغانستان را در پيش گرفته بود و دانشگاه كابل را 10 سال قبل از دانشگاه تهران تاسيس كرد و رضاشاه كه توسعه آمرانه را در پيش گرفت. اما توسعه قبل از هر چيز نيازمند سه بستر است، راه كه شهرها را به هم پيوند دهد، سواد كه امكان آموختن موضوعات تخصصي و جديد را فراهم كند و بهداشت تا از مرگ و مير جلوگيري و نيروي لازم براي پيشبرد توسعه را حفظ كند و اين هر سه نياز به سرمايه دارد. در امارت بخارا، دولت بلشويكي اين هزينه را مانند تمام جمهوريهاي جديد پيوسته به اتحاد جماهير شوروي متقبل شد و كار را آنگونه كه خود ميخواست پيش برد. در افغانستان سرمايهاي براي ايجاد آن سه بستر وجود نداشت و هنوز هم ندارد، براي همين جداي از چند شهر، تقريبا در اكثر مناطق افغانستان، وضعيت چندان با 100 سال پيش كه هيچ، كه با قرن پنجم هجري هم تفاوتي ندارد.
در ايران اما وضعيت با هر دو اينها فرق ميكند. اينكه در كشور بيابانيمان، با فاصلههاي دور شهرها از يكديگر، راههاي بسياري ساخته شد، آموزش كه تا دورترين نقاط كشور رسوخ كرد (با همه نابرابريهاي اسفبار موجود) و بهداشت كه مرگ و مير را به رقم قابل توجهي پايين آورده و سطح درماني كشور را مايه مباهات كرده، آنهم وقتي 50 سال پيش در بسياري از درمانگاهها، پزشك هندي به درمان بيماران مبادرت ميكرد، نياز به سرمايه داشت كه بخواهيم يا نخواهيم، آن را از نفت تامين كرديم و حتي پروژه سوادآموزي كه امام خميني (ره) از همان ابتداي استقرار جمهوري اسلامي بر آن تاكيد داشت، مگر بدون تامين بودجه حاصل از نفت امكانپذير بود؟ امروز اكثر دانشگاهها پولي است ولي وقتي كه پروژه آموزش پزشك در كشور كليد خورد تا ديگر نيازي به پزشك هندي نباشد، مگر آموزش دانشگاهي رايگان نبود؟ و مگر اين راهها كه ساخته شد با پول نفت نبود؟ نفت قطعا و حتما فسادزاست و عامل و مانع توسعه سياسي، ولي مگر در افغانستان و يمنِ فقير و بدون نفت، توسعه سياسي رخ داد؟ شايد ما حواسمان نيست كه در اروپا يا شرق آسيا يك عامل مهم درآمدزايي وجود دارد كه در اينجا كه ما هستيم، يعني فلات ايران و خاورميانه اثري از آن نيست يا بسيار كم است؛ باران. آب قبل از هر چيزي امكان پديداري كشاورزي و جامعه فئودالي ثروتمند و به تبع آن نزديكي شهرها را فراهم ميكند. جامعه فئودالي ثروتمند مقدمهاي است براي ظهور جامعه صنعتي و سرمايهداري. اگر جامعه امروز ما با جامعه 100 سال پيش فرق دارد و طبقه متوسط قابل اتكايي دارد و افغانستان فاقد آن است، فقط به اين دليل است كه ما بودجه لازم براي ساختن راه، سوادآموزي عمومي و بهداشت همگاني را داشتيم و افغانستان نداشت، آن هم وقتي هر دو كشور به دليل نبود آب كافي و عدم امكان انباشت سرمايه، نميتوانستند از دوران فئودالي به عصر سرمايهداري و صنعتي برسند.