روسيه در دام
ساسان كريمي
روابط بينالملل در تاريخ خود مفاصل واضحي داشته است: معاهده وست فاليا، كنگره وين 1815، جنگ اول و دوم جهاني و فروپاشي اتحاد جماهير شوروي را ميتوان رفيعترين اين قلهها دانست. اما در مورد سي و چند سال گذشته كه اتحاد جماهير شوروي و بنابراين نظم دوقطبي بينالمللي فروپاشيده است، اقوال به چهار دسته عمده تقسيم ميشدند: عدهاي از اهالي نظر و عمل در روابط بينالملل معتقدند بهرغم اين فروپاشي معادلات نظم دوقطبي ميان غرب و شرق كمابيش همچنان ادامه دارند، دسته دوم بر اين نظرند كه با فروپاشي شوروي اينك از نظام دوقطبي يك قطب باقي مانده و آن ايالات متحده امريكاست. اين نظم پايدار، مبتني بر برتري هژمونيك امريكاست و بنابراين بايد تعاملات را بر اين اقتدار از نو پايهريزي كرد، سومين گروه بر اين قول هستند كه نظام دوقطبي با فروپاشي خود به نظامي چندقطبي بدل شده شامل امريكا، روسيه، چين و اتحاديه اروپايي. برداشتي ذيل اين نگاه كشورهاي كمتر توسعه يافته و درحال توسعهاي نظير جمع كشورهاي موسوم به غيرمتعهدها را نيز در اين زمره قرار ميدادند. النهايه عدهاي كه بيشتر از اهالي دانشگاهي روابط بينالملل هستند سه دهه گذشته را دوران گذار در روابط بينالملل قلمداد ميكنند كه به تعبير ديگر ميتوان آن را مقدمهاي بر نظامي «بيقطب» دانست.
حالا با حادث شدن جنگ روسيه عليه اوكراين آنچه به ذهن همگان و از جمله اهالي روابط بينالملل تلنگري وارد آورده، اين سوال است كه آيا اين جنگ را ميتوان مفصل مهمي در نظم محيط بينالمللي دانست يا اينكه تحولات پيرامون اين جنگ را نبايد چندان عمده پنداشت؟
اگرچه اين مدعا كه امريكا قدرتي در حال افول است را نميتوان به سادگي از ذهن دور كرد، اما نبايد اين افول را با فروپاشي اين قدرت به مثابه آنچه براي شوروي رخ داد، اشتباه گرفت. از سوي ديگر اين افول كه در دهههاي قبل نيز بيسابقه نبوده است حتمي و لابشرط نيست: چه به قرار شواهد جلوگيري از اين افول به خصوص در مقابل چين كلان پروژه لااقل چهار رييسجمهور اخير اين كشور - ولو به روشهاي كاملا متفاوت- بوده است.
براي ارزيابي تاثيرات جنگ اوكراين بر معادلات كلان بينالمللي نيز بايد تاثيراتي را كه نقدا بر اطراف مختلف قابل مشاهده است، بررسي كرد.
به نظر ميرسد با توجه به دوري از محل حادثه، توان اقتصادي و ... چين كمترين آسيب را از اين جنگ خورده و تضرر آن منحصر به افزايش قيمت انرژي است كه آن هم با توجه به افزايش قيمت محصولات صادراتي اين كشور و نيز تخفيفهاي اخذ شده اين كشور در خريد نفت تا حد زيادي جبران شده است.
كشورهاي در حال توسعه كه بيشتر مصرفكننده هستند تا توليدكننده، بيش از هر كس متحمل فشار اقتصادي ناشي از افزايش قيمتها شدهاند و اين مهم از پي ركود ناشي از بحران فراگيري كرونا غليظتر و شديدتر هم شده است.
اروپا را ميتوان بازنده بزرگ اين بازي قلمداد كرد: بر اثر جنگ اوكراين هم موقعيت امريكا در ناتو و هم فلسفه وجودي اين پيمان مجددا تحكيم شد و هم هژموني اين كشور بر متحدان اروپايياش. ضمن آنكه با اقدام آلمان به تسليح خود هم سود بزرگ مالي عايد امريكا ميشود و هم نگرانيهاي دروني اروپا افزايش مييابد.
روسيه را كه اينك به نظر ميرسد در تله جنگ اوكراين گرفتار آمده است ديگر بازنده بزرگ اين جنگ دانست. هم هيمنه نظامي روسيه بر اثر ناتواني در پيشروي كافي در اوكراين ريخته و هم در تصويري كلانتر حالا اين كشور به پروژه امنيتيسازي امريكا تن داده و در اين تله افتاده است. حالا تمام معادلات و تمركز روسيه بر مسائل امنيتي است و بيش از پيش از هر نوع امر توسعهاي باز ميماند و در مجموع از قافله رقابت راهبردي و به خصوص توسعهاي عقب ميافتد. اين معادلات با توجه به مقدمه ذكر شده بيشترين كمك را به پروژه جلوگيري از افول امريكا خواهد كرد.
اما مهمترين برنده جنگ اوكراين بيشك ايالات متحده امريكاست: بدون پرداخت هزينه روسيه را به عنوان بازيگري مدعي در ورطه استراتژيك تضعيف كرده و هيمنهاش را شكسته است. تنها با حمايت كنترل شده از اوكراين و با هزينه مردم و زيرساختهاي اين كشور بدون ورود مستقيم به منازعه منافع و برنامههاي خود را پيش ميبرد. هژمونياش را بر اروپا و ديگر متحدانش افزايش داده و خود را بيش از پيش در محيط بينالمللي مطرح كرده است. امريكا از بابت انرژي مستقل است و افزايش قيمت حاملهاي انرژي با توجه به صادرات اين كشور ميتواند به سود آن تمام شود.
بنابراين به نظر ميرسد دولت بايدن و به خصوص ويليام برنز رييس سازمان سيا كه سابقا سفير اين كشور در روسيه بوده و به سياست، زبان و فرهنگ روسي وقوف قابل توجهي دارد با حركتي مبتكرانه اين كشور را در تلهاي انداخته است كه تقريبا تمام رقبا هزينه آن را پرداخت ميكنند و اين بازي را بيش از همه امريكا جمع ميكند.
اين تله همان است كه چين با تمام تحريكهاي امريكا در موضوع تايوان در آن نيفتاده است. سياست خارجي چين در مقابل ركبهاي ايالات متحده بس زيركانهتر از روسيه مينمايد. چه بهتر كه اين دو واكنش موضوع بررسيهاي تخصصي در آموزشها و پژوهشهاي دانشگاهي در رشتههاي سياست خارجي و روابط بينالمللي كشور قرار گيرد تا ريشه هر كدام به تفصيل واكاوي شود.
پژوهشگر مطالعات امريكاي شمالي
دانشگاه تهران