ادامه از صفحه اول
بازگشت «سايه» و درايت ارشاد
پيكر زندهياد ابتهاج پس از بازگشت به وطن، ابتدا روز جمعه در تهران تشييع شد؛ در مراسم شكوهمندي كه توفيق حضور در آن را داشتم. مراسمي كه نشانههاي اميدواركنندهاي از انجام رسالت فرهنگي داشت و بايد آن را به فال نيك گرفت. صبح ديروز هم پيكر شاعر به زادگاهش، رشت، انتقال يافت و در «باغ محتشم» به خاك سپرده شد. شهري كه سه دوره نمايندگي مردمان شريف و بافرهنگش را در مجلس بر عهده داشتم.
به عنوان كسي كه با مجموعه رسانهاي «اعتماد» سهم كوچكي در حوزه فرهنگ اين سرزمين عزيز بر عهده دارد، همواره سعيام بر رعايت شرط انصاف در قبال مسائل مختلف و عملكرد نهادها و دستگاههاي اجرايي بوده است. گواهش رويكردهاي تحليلي روزنامه به عملكرد همين دستگاه متولي فرهنگ يعني وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي در طول يكسال گذشته است. چه زماني كه به نقد صريح رويكردهاي اين وزارتخانه پرداختيم و چه در مواردي كه كارهاي انجامشده را شايسته تقدير ديديم. با اين وصف در مورد مديريت اين وزارتخانه در جريان انتقال پيكر مرحوم هوشنگ ابتهاج به وطن نيز بر خود فرض ميدانم مراتب تقديرم را به جا بياورم.
بازگشت پيكر مرحوم ابتهاج به ايران و خاكسپارياش در شهر زادگاهش، رشت، حاصل تمهيدات مديريتي ارشاد و همكاري و همراهي اين وزارتخانه با خانواده محترم آن شاعر سفركرده است. خوشحاليم كه «سايه» همانجايي آرام گرفت كه در تمام عمرش لحظهاي از آن جدا نبود. گفته شده است كه شاعر در آخرين روزهاي زندگي خود نيز از حال و هواي شهر زادگاهش به فرزندان و اطرافيان خود گفته بوده و چه نيكو كه الحمدلله اين آخرين خواست مرحوم تحقق يافت تا سرانجام خاك رشت، پذيرا و ميزبان اين فرزند بلندآوازه خود باشد. روحش شاد و قرين رحمت الهي باد.
فرق ما با آنها
همه مساله در بيتوجهي به آينده خلاصه نميشود. فقدان اعتماد مردم به دولت و كمبود اقتدار و نه زور در حكومت نيز موجب بروز اين وضع ميشود. در واقع حكومت سوييس هنگامي كه چنين قواعدي را ميگذارد، مردم اطمينان دارند كه براي رفاه حال و آينده آنان است. تعبيرهاي بدبينانه صورت نميدهند. اين برداشت از سياستهاي رسمي را آنان برحسب تجربه يافتهاند. مهمتر از آن مشاركت عمومي مردم در گرفتن اين تصميمات است. نهادهاي مدني، كارشناسان و دادههاي علمي پشتوانه تصميم آنان است. در نتيجه هنگام اجرا نيز با قاطعيت اجرا ميكنند، رسانهها در خدمت اين تصميم و پيشتر از آن در خدمت نقد و ارزيابي آن هستند.
در مقابل ما ميترسيم كه واقعيت را به جامعه بگوييم. اگر رسانهاي گزارشي از وضع قرمز ذخاير آب همدان ميداد متهم به سياهنمايي ميشد. در ماجراي اوكراين امريكاييها اطلاعات دقيقي را به زلنسكي ميدادند كه روسها حتما حمله خواهند كرد، ولي او يا باور نميكرد يا حاضر به اعلام آن نبود. علت را چنين پاسخ داد كه اگر بگويم مردم پيش از جنگ از كشور فرار خواهند كرد. در واقع پيش از جنگ شكست خواهيم خورد. ما نيز ميترسيم بگوييم وضع آب مناسب نيست، زيرا اين امر موجب هجوم مردم و مصرف بيشتر آب ميشود. البته در سطح روانشناسي فردي اين رفتار چندان عجيب و غيرمنتظره نيست. ولي جوامع امروزي تمهيداتي ميانديشند كه در سطح روانشناسي جمعي ماجرا به گونه بهتري درآيد.
بياييد يك معيار براي تحقق حكمراني خوب تعريف كنيم. اينكه اگر كارشناسان متوجه كمبود كالايي شدند حكومت جرات و شهامت آن را داشته باشد كه مردم را رسما به مصرف كمتر آن فرا بخواند و ضوابط قطعي و قابل اجرا براي محدود كردن مصرف تعيين و ابلاغ كند و از همه مهمتر اينكه مردم نيز با اين مقررات همراهي و همدلي كنند. اين معياري خوب براي درك كيفيت حكمراني خوب است.
اي كاش فشار فيفا موجب اعاده اين حق نميشد
متاسفانه برخي اوقات شاهد شنيدن سخناني از تريبونهاي رسمي كشور هستيم كه گويي اتاق فكري تشكيل دادهاند كه تنها كاركرد آنها توليد خشم و خشونت و تنفر در جامعه است، آن هم به نام ديني كه دين رحمت است و براي تعالي اخلاق و كرامت بخشيدن به انسان آمده است. ورزش و به خصوص ورزش فوتبال بدون اغراق يكي از محملهاي شادي و نشاط و سرزندگي به خصوص نسل جوان است. سالهاست دربهاي استاديومها روي زنان ايران بسته است و اين نشاط و سرزندگي از آنها سلب ميشود. هيچ قانوني هم ورود آنها را به استاديوم منع نكرده است، اما مسوولان گوش به فرمان تريبونهاي يك طرفهاي بودند كه با فرياد وااسلاما اين حق را از زنان ايران سلب كردند. چه دختراني كه گريم مردانه كردند تا در كنار برادر و پدر خود بازيها را در استاديوم تماشا كنند.
آخرين نمونه قبل از بازي اخير (۳شهريور) مقابله با خواست زنان ايران براي رفتن به استاديوم غائلهاي بود كه چندي پيش در مشهد رخ داد. حضور زنان به عنوان تماشاچي در مسابقه فوتبال بين استقلال و مس كرمان (كه من موفق به تهيه بليت براي تماشاي آن نشدم) نشان داد، بيش و پيش از زيرساختها كه مدتها بهانهاي براي تقابل با اين خواست زنان بود، مردان و زنان ايران از چنان بلوغ فرهنگي برخوردارند كه حرفي براي مخالفان باقي نگذاشتند.اي كاش شما خود درهاي استاديوم را روي زنان ايران باز ميكرديد و فشار فيفا موجب اعاده اين حق نميشد. اميدوارم در بازيهاي بعدي تعداد صندليها به حدي باشد كه من و ديگران هم بتوانيم در استاديوم حضور پيدا كنيم.