• ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5295 -
  • ۱۴۰۱ يکشنبه ۱۳ شهريور

زني كه به لنين شليك كرد

مرتضي ميرحسيني

يك: سي‌ام اوت بود. لنين براي سخنراني به كارخانه‌اي در حومه جنوبي مسكو رفت تا براي كارگران آنجا از انقلاب و ضدانقلاب و دفاع از اولي مقابل دومي صحبت كند. پيش از آن خبر قتل يكي از همفكرانش را به او رسانده و گفته بودند تروريست‌ها همه‌جا هستند و براي ترور رهبران بلشويك نقشه‌ها دارند. حتي چند نفر از نزديكانش به اصرار از او خواستند برنامه سخنراني را لغو و به زمان ديگري موكول كند يا اين كار را به ديگري بسپارد. لنين نپذيرفت. تهديد را جدي نگرفت و برنامه‌اش را تغيير نداد. به كارخانه رفت، سخنراني‌اش را كرد و حرف‌هايي را كه مي‌خواست بزند، زد. تا اينجا مشكلي پيش نيامده بود، اما هنگام خروج از كارخانه زني با استفاده از شلوغي و از ميان جمعيت به او نزديك شد و سه بار شليك كرد. به روايت اورلاندو فايجس (در «تراژدي مردم») لنين «به زمين افتاد و محافظانش تروريست را تعقيب كردند. زماني كه لنين را به كرملين بازگرداندند به نظر مي‌رسيد كه رو به موت است. يكي از گلوله‌ها در گردنش جا گرفته بود و خون زيادي ازش مي‌رفت. خون وارد يكي از ريه‌ها شده بود (حتي در همين وضع هم مي‌خواست مطمئن شود كه پزشكانش بلشويكند). تا چند روز معلوم نبود كه زنده بماند. اما پس از آن كم‌كم بهبود يافت» و اواخر سپتامبر - همراه همسرش - براي استراحت بهتر به روستايي بيرون مسكو رفت. بلشويك‌ها نجات او از مرگ را معجزه تلقي كردند و در مطبوعات و جزوه‌هاي تبليغاتي خودشان در تبيين ابعاد پيدا و پنهان اين معجزه كوشيدند. به نظرشان دستي فرازميني در كار بود تا از لوكوموتيوران انقلاب محافظت كند. حتي شعري هم برايش سرودند: تو بر ما نازل شدي تا عذاب اليم را بر ما آسان گرداني/ تو بر ما چونان رهبري نازل شدي تا دشمنان جنبش كارگران را نابود كني/ ما رنج‌هايي را كه تو، رهبر ما، به جاي ما تحمل كردي فراموش نخواهيم كرد/ تو شهيد بودي...
دو: نامش فاني كاپلان و يهودي بود. به گفته هم‌سلولي‌اش اصلا نمي‌شد گفت كه بيست‌ ساله است يا سي‌وهفت ساله. زماني با آنارشيست‌ها نشست و برخاست داشت، اما بعدتر سوسياليست شد. با اين باور كه لنين به انقلاب خيانت كرده و مانع تحقق سوسياليسم واقعي شده است، تصميم به كشتن او گرفت. گفت به جايي وابسته نيست و نقشه قتل را خودش كشيده است. بلشويك‌ها حرفش را باور نكردند و براي بيرون كشيدن حقيقت او را زير شكنجه گرفتند. از نظر آنان كاپلان حتما عضو شبكه ضدانقلاب بود و با قدرت‌هاي خارجي هم ارتباط داشت. اما كاپلان تا به انتها روي حرف خود ماند و بارها و بارها گفت كه ترور زير سر خودش بوده است. سوم سپتامبر اعدامش كردند. روز چهارم هم جسدش را از بين بردند تا هيچ اثري از او باقي نماند. مي‌گويند همسر لنين در مرگ فاني كاپلان اشك ريخت، زيرا از فكر اينكه اين زن اولين انقلابي‌اي است كه به دست حكومت انقلابي كشته مي‌شود، غصه مي‌خورد. احتمالا بعدتر كه نوبت به دومي و دهمي و هزارمي و صدهزارمي رسيد، تا اين حد احساساتي نشد. بلشويك‌ها هم كه باور داشتند انقلاب‌ در حلقه‌اي از دشمنانش به محاصره افتاده است، در مطبوعات و محافل خودشان مدام از انتقام صحبت مي‌كردند؛ «دشمنان‌مان را بي‌ترحم صدتا صدتا بلكه هزارتا هزارتا خواهيم كشت، بگذار در خون خودشان غرق شوند. به تقاص خون لنين... بگذار سيل خون بورژواها جاري شود. خون هرچه بيشتر، هرقدر كه بشود.»

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون