خودسانسوري هنرمندان از ناگريزي آنهاست
احمد طالبينژاد
موضعگيري سياسي و اجتماعي فيلمسازان ايراني در جشنوارههاي خارجي تقريبا از همان اوايل كه فيلمهاي ايراني پايشان به جشنوارههاي جهاني باز شد در دستور كار رسانههاي خارجي قرار گرفت. من در كتاب «در حضور سينما» كه بعد تبديل شد به كتابي به نام «سينما اگر باشد» به بخشي از اين برخوردها در دهه شصت و هفتاد در خارج از كشور اشاره كردم.
اما نكته در اين است بسياري از رسانههاي خارجي تمايل دارند وقتي فيلمساز ايراني را ميبينند چه از فيلمشان خوششان بيايد چه بدشان بيايد، بيشتر به سمت سوالهاي سياسي، اجتماعي و مسائل مربوط به سانسور بروند. اخيرا تكهاي از صحبتهاي ماني حقيقي را ديدم كه خطاب به خبرنگاران خارجي ميگويد چرا در مورد فيلمهايمان و حرفمان در فيلمها سوال نميپرسيد و فقط نگاهتان راجع به سانسور و حكومت است؟
واقعيت اين است كه البته اين جواب ماني حقيقي به ظاهر محافظهكارانه است، كسي اين حرف را ميزند كه در داخل كشور ميخواهد فيلم بسازد، در داخل كشور هم فيلم ساختن با هزار جور دنگو فنگ همراه است، هر حرفي در خارج از مرزها گفته شود بهطوريكه پرش به پر حكومت و دولت ايران بربخورد در داخل تاوان دارد، از بازجوييها و معطل كردنها و مجوز ندادنها و... روشهايي كه متاسفانه معمول است. ديديم كه چند فيلمساز از ايران در جشنواره ونيز نسبت به جشنواره كن، محافظهكارانه برخورد كردند كه خب بخشي به اين دليل است كه آنها ميخواهند در سينماي ايران كار كنند. در نتيجه هر موضعگيري براي آنها مشكلاتي ايجاد ميكند و اين خودسانسوري از ناگريزي است .حتما فيلمسازان ايراني حرف و نظر دارند و ميخواهند كه ابراز نظر كنند ولي چه كنيم در نظام مميزي ايران متاسفانه همه هم و غمشان اين است كه ببينند يك سينماگر در خارج از ايران چه ميگويد تا در بدو ورود به ايران يقهاش را بچسبند.
اما چند فيلمساز در كشورمان داريم كه اينها فيلمهاي زيرزميني ميسازند آنها حسابشان از كليت سينماي ايران جداست كما اينكه ميدانيم از سال ۸۸ كه آقاي پناهي به زندان افتاد تا به اكنون تعداد قابلتوجهي فيلم ساخته كه فيلمهايش رسمي نيستند و در ساز و كار حرفهاي سينماي ايران ساخته نشدند؛ فيلمهايي كه به صورت زيرزميني و با مشقت بسيار ساخته شدند اما پناهي و رسولاف آدمهاي خاصي هستند كه چگونه به اين مرحله رسيدند كه كاري به سيستم نظارتي نداشته باشند بحثي جداست. ولي به طور كل رسانههاي خارج از مرزها نه در مورد ايران كه در مورد كشورهايي كه مسائل سياسي اجتماعي حاد دارد، كنجكاو هستند تا در جريان مسائلي قرار گيرند كه در فيلمها ديده نميشوند. آنها بيشتر دنبال سفيدي بين سطور هستند تا نوشتهها. آنها ميخواهند بدانند وضعيت ايران چگونه است و مردم ايران الان چگونه زندگي ميكنند و هر چه فيلمساز در اين زمان تندتر حرف بزند، طبيعي است كه آنجا محبوبتر ميشود و بيشتر برايش دست ميزنند و احيانا جوايز تشويقي هم به او ميدهند كه اين بحراني است در سينماي ايران اما حالا كه در حوالي روز ملي سينما هستيم، خوب است كه بگوييم سينماي ايران وجه پروپاگاندايي و جذابيتهاي حاشيهاياش نيست كه مورد توجه مردم است. چيزهاي ديگري هم در سينماي ايران جذابيت دارد.
در حال حاضر ما دو، سه جريان سينمايي داريم؛ يك جريان فيلمهاي رسمي پروپاگاندايي و «ارزشي» است و اين فيلمها زماني به عنوان سينماي دفاع مقدس يا جنگي مطرح ميشد. از آنجايي كه فيلمهاي جنگي فروشي و مخاطبي ندارد، الان به سمت فيلمهاي معنيگرا با حال و هواي ديني و مذهبي آمدهاند كه مورد حمايت واقع ميشوند. مثل همين فيلم بهروز شعيبي كه بسيار مورد توجه مقامات قرار گرفت. متاسفانه اين فيلم را نديدم و هيچ قضاوتي در مورد آن ندارم. نوع ديگر جريان سينمايي فيلمهايي هستند كه براي فروش و بازار و مخاطب عام و نه ارتقاي فرهنگ ساخته ميشوند كه اين فيلمها كمكها و مبالغ درشتي از دولت نميگيرند. البته همه فيلمها به تعبيري از دولت كمك ميگيرند ولي اين فيلمهاي گيشهاي خودگرداني دارند. اين فيلمها ربطي به فرهنگ و هنر ندارند و صرفا براي سرگرمي ساخته ميشوند. بالاخره فيلمهاي پرمخاطب تجاري براي سينماي هر كشوري نياز است. در كنار اين جريان سينماي تجربي يا فيلمسازان تجربهگرا را داريم كه در يكي، دو سال اخير بنا به دلايلي بازارش كمرونق شده و از جذابيت اوليه كه داشت كاسته شده. دردناك است كه ما منتقدان هم كمتر به اين جريان تجربهگرايانه ميپردازيم و از اين فيلمها حمايت ميكنيم. نوع ديگر فيلمهاي بيمجوز و زيرزميني هستند كه بدون مجوز و امكانات دولت ساخته ميشوند و بازار داخلي ندارند. اين فيلمها اگر اكران شوند، مخاطبي ندارند و صرفا براي حضور در جشنوارهها و فروش به بعضي شبكههاي تلويزيوني يا اكران محدود در سينماها ساخته ميشوند كه به نوعي در حال تبديل به جرياني گسترده است. عنكبوت مقدس و فيلمهاي جعفر پناهي و رسولاف از اين گروه هستند كه بعضي از آنها هم فيلمهاي بدي نيستند. اميدوارم اين فيلمها روزي در ايران نمايش داده شوند. در كنار اينها جريان ديگري هم هست كه تلفيقي از همه اين فيلمهاست كه نمونه بارز آن فيلمهاي اصغر فرهادي است كه هم ارزشهاي فرهنگي هنري دارند و فرهنگساز هستند و از نظر مضموني هم مصلحانهاند و هم جنبههاي هنري آنها قابل ستايش است.
برخلاف بعضي فيلمسازان كه فيلمهاي سطحي و پيش پا افتاده ميسازند و مدعي هستند كه ما فيلممان را براي مردم ايران ميسازيم اما مردم ايران ثابت كردند كه بهنگام از فيلمهاي ارزشمند خوب مثل فيلمهاي فرهادي و امثالهم حمايت ميكنند و لذت ميبرند. اين در مورد سريالها هم صدق ميكند. به هر حال ميخواهم بگويم اگر ميبينيم سينماگران ايراني در جشنوارهها جسارت لازم را از خود بروز نميدهند، براي اين است كه شرايط فرق كرده، چون اگر حرفي بزنند برخورد شديدي با آنها خواهند كرد.