شهر بيترحم
احمد طالبينژاد
در كوران خواندن رمان كوچه عروسكشون نوشته مهدي با تقوا بودم كه بانگ بر آمد دختر جوان ديگري قرباني ارشاد و هدايت نگهبانان دنيا و آخرت ما شده است. قهرمان اين رمان كه يكي از بهترينهاي سالهاي اخير ميدانمش، نوجواني پانزده، شانزده ساله از اهالي روستايي حاشيه كويري (احتمالا حوالي قم و كاشان و شايد هم اراك) است كه از كودكي سوداي رفتن به تهران در سر داشته. او و برادر دوقلويش حافظ كه بيشتر عقلگراست و خودش پشوتن (راوي طناز داستان) كه روياپرداز و خيالباف است، روزگار دشوار بيمادري را به ياري تخيلات و خلاقيتهايشان از سر ميگذرانند، اما عاليترين تخيلش سفر به تهران و رهايي كوتاهمدت از زندان روستاست. پشوتن براي اين سفر خيالها در سر پرورانيده است، درست مثل خود بنده و هزاران هزار روستايي ديگر كه از كودكي چنين سودايي ذهنمان را انباشته كرده بود و بابت رسيدن به كعبه آمالمان تاوان بسيار داديم و ميدهيم. به نيمه دوم داستان رسيده بودم. يعني جايي كه پشوتن سوار بر اتوبوس راهي سفري اديسهوار به سوي تهران عزيزش ميشود. پس از آن داستان و شخصيت اصلي رمان با لحظههاي بيبازگشت مهسا (ژينا) در ذهنم يكي شدند و غيرقابل تفكيك. مهسا نيز همراه با خانوادهاش براي سفري تفريحي و سوار شدن بر مترو، عكس يادگاري گرفتن در جاي جاي تهران و خريد سوغاتي براي فك و فاميل در كردستان و كلا خوشگذراني در اين روزهاي واپسين تابستان راهي سفر بيفرجام شده بود. پشوتن نيز پس از ماهها و سالها تقلا براي رسيدن به تهران (معشوق) وقتي بالاخره پايش به اين سرزمين جادويي و به تعبير خودش ملكوتي كه حتي آبهاي راكد و گنديده جويهايش هم بوي خوبي دارند، ميرسد تمام باورهايش در هم ميريزد و... بهتر است پايانش را تعريف نكنم كه واقعا هولناك و تكاندهنده است.
چيزي نزديك به سرنوشت دختر عزيزمان مهسا كه تمام روياها و آرزوهايش اينك همراه با حجاب كامل (كفن) در گورستان زادگاهش خوابيده و «از جمله رفتگان اين راه دراز، باز آمدهاي كو كه به ما گويد راز» (خيام) همين ديروز كليپي از يك مجلس عروسي در كردستان در فضاي مجازي پخش شد كه مهسا را دست در دست گروهي از دختران كرد در حال رقصي محلي نشان ميدهد. اين كليپ البته قديمي است اما ديدنش حالا و پس از اين فاجعه دردناك، حيرتانگيز است. مهسا را در قامت تنديسي از عشق و اميد به زندگي ميبينيم كه اينك در ميان خرواري از خاك سرد خوابيده است تا بلكه وجدانهاي خفته را بيدار كند.