سخنها را بشنويم!
سيدعطاءالله مهاجراني
در تفسير آيه: اِنّ الاِنسان لفي خُسر (سوره عصر/۱) به اين نكته دقيق و لطيف توجه شده است كه زيان حقيقي، زيان در سرمايه است كه خسارتبار است، زيان در سود، قابل تحمل و جبران است، اما زيان در سرمايه، چه بسا كه قابل جبران نباشد. اعتماد عمومي و اميد به زندگي و داشتن چشماندازي روشن به آينده، به ويژه براي نسل جواني كه روي به سوي آينده نزديك و دور دارند، از مهمترين اركان و پشتوانههاي امنيت ملي و بقاي نظام و وحدت ملي و سرزميني است. اگر از اعتماد عمومي به عنوان سرمايه، همواره استفاده شود و از آن مراقبت نشود و درصدد بازآفريني اعتماد عمومي و رفع آسيبها و آفاتي كه اعتماد عمومي را تهديد جدي ميكند، برنياييم، جامعه تاب و طاقتش، تحليل ميرود، فرسوده ميشود و ديگر به توصيه حافظ؛
با دل خونين، لب خندان بياور همچو جام
ني گرت زخمي رسد، آيي چو چنگ اندر خروش
جامعه مثل چنگ به خروش ميآيد و لب خندان نميآورد! تجربه اعتراضات متنوعي كه در شهرهاي مختلف كشور، پيرو درگذشت مهسا اميني رخ داده است، در يك كلام نشان ميدهد، اعتماد عمومي آسيب ديده است، بديهي و طبيعي است كه گروههاي مختلف سياسي و نظامي كه به صراحت از خطمشي براندازي نظام جمهوري اسلامي استفاده ميكنند، همواره مترصد چنين فرصتهايي بوده و هستند و خواهند بود، اما نميتوان بر اين واقعيت چشم پوشيد كه گاه و گاه بيشتر از گاه، به دليل متراكم شدن بيتدبيريها، براندازان با هر رنگ و نشان و وابستگي، فرصت و فضاي لازم را پيدا ميكنند. سخن من متوجه آنان يا تلويزيونهايي كه اساسا، براي ايجاد آشوب در كشور ما طراحي شدهاند و ماهيتي امنيتي و سياسي دارند، نيست. مخاطب مسوولان و تصميمسازان يا مهمتر تصميمگيرندگان است. اين مجموعه ميبايست، از اعتماد عمومي حراست و مراقبت كنند. اگر اموري يا پروندههايي در ذهن جامعه معطل، مشكوك و بينتيجه باقي مانده باشد، كه مانده است، اعتماد عمومي آسيب ميبيند. در دولت جناب آقاي سيدمحمد خاتمي شاهد، شيوه درست، حفاظت از اعتماد عمومي بوديم. وقتي قتلهاي زنجيرهاي توسط برخي عناصر وزارت اطلاعات اتفاق افتاد، يك نظر اين بود كه نبايد اين موضوع اعلام شود. دولت و نظام آسيب ميبيند. نظر ديگر اين بود كه ميبايست با صراحت اعلام شود تا اعتماد عمومي آسيب نبيند. در واقع بين آسيب ديدن وزارت اطلاعات و دولت يا نظام، اعتماد عمومي ترجيح داده شد.
در اين ترجيح، بالمال، نظام و دولت و وزارت اطلاعات تقويت شد. بنا را بر اين بگذاريم كه جامعه در مجموع يا وجدانِ جامعه، هوشمندتر از دولت و مسوولان است. اين نكته را وقتي مسووليت وزارت فرهنگ و ارشاد را داشتم، بيان كردم. گفتم: «مجموعه همكاران ما در اداره كتاب كه ميخواهند بر نشر كشور نظارت كنند، دانايي و دانش و تجربهشان، كمتر از نويسندگان و مترجمان است كه قرار است بر كارشان نظارت شود. يا همكاران ما در معاون سينمايي، در نسبت با كارگردانان و اهالي سينما، همين موقعيت را دارند.» از اين رو نبايد گمان كرد كه ميتوان، با ابهام و ايهام از كنار قضايا گذشت. اگر بي اعتمادي مثل زخمي ناسور در ذهن جامعه باقي ماند، مثلا: سرانجام اسيدپاشان در اصفهان به كجا انجاميد؟ ماجراي زهرا كاظمي و قاضي مرتضوي، چه شد؟ چرا ستار بهشتي، در دوران بازداشت، درگذشت؟ و آخرين اين ماجراها، در گذشت مهسا اميني است كه جامعه ملتهب ما، نشانههاي عدم اعتماد را بروز ميدهد. براي نخستينبار ما شاهد مواجهه خردمندانه و شايسته همه مسوولان در دولت و دستگاه قضايي و مجلس با اين پديده درگذشت مهسا اميني بوديم. رييسجمهور با خانواده اميني صحبت كرد. رييس قوه قضاييه وعده داد كه ماجرا را با دقت پيگيري ميكند. استاندار كردستان به همراه فرمانده سپاه، در مجلس ترحيم مهسا اميني در سقز شركت كردند، نماينده رهبري در استان كردستان به خانه پدر و مادر مهسا اميني رفت، بهرغم تمام اين نشانههاي همدردي و مسووليتپذيري چرا جامعه آرام نشد؟ پاسخ روشن است، اعتماد عمومي آسيب ديده است. آسيبديدگي اعتماد عمومي در گذار سالها اتفاق ميافتد و بياعتمادي متراكم ميشود و مثل ديواري در برابرمان ميايستد، اين ديوار بياعتمادي به مرور زمان تراش ميخورد و برچيده ميشود. اقدام برخي شبكههاي صدا و سيما در برگزاري مناظرههاي حقيقي و نه صوري و نمايشي، كاري شايسته بود. گرچه دير است، اما موثر خواهد بود. در يك كلام، ميبايست در شيوه حكمراني، به سخن مردم گوش كرد. مثل پيامبر اسلام به روايت قرآن مجيد گوش خوبي براي شنيدن صدا و سخن مردم بود. به تعبير مرحوم محمدعلي اسلامي ندوشن: «سخنها را بشنويم!»