راهبرد تحقير رقيب
سيدحسن اسلامي اردكاني
بر سنگنگاره شاپور يكم، در تنگ چوگان كازرون، تصويري از شاپور يكم در كوه كنده شده است كه پيروزمندانه بر اسب نشسته و در حال دريافت تاج كياني از اهورامزداست. زير پاهاي اسب شاپورجسد گورديان سوم، امپراتور شكست خورده رومي، افتاده است و روبهروي اسبش فيليپ عرب، امپراتور ديگر رومي، هم زانو زده است و ملتمسانه بخشايش ميطلبد. اين منظره به نيكي از سويي قدرت شاه ايران و از سوي ديگر حقارت و پستي دشمنانش را نشان ميدهد.
اين تقابل را در ديگر سنگنگارههاي ايراني نيز كمابيش ميتوان ديد، براي مثال، در طاق بستان منظره ديگري از اين دست ديده ميشود. اين تصاوير راهبرد كلي تحقير رقيب و حريف را در فرهنگ ايراني نشان ميدهد. احترام به حريف و او را جدي گرفتن و با او مانند همتايي شايسته مخالفت رفتار كردن، در فرهنگ ما كمتر ديده ميشود. گويي هميشه و همواره رقيبان ما از نظر منزلت انساني فروتر از ما قرار دارند و حتي شايسته دشمني ما نيستند؛ گرچه عملا با آنها دشمني ميكنيم.
البته بايد از كليگويي دوري كنم. خلاف آن را هم ميتوان نشان داد. در كتاب اخلاقي گشايشنامه كه قدمت آن به چند سده پيش ميرسد، داستاني از جدي گرفتن حريف آمده است. داستان از اين قرار است كه ابو مسلم خراساني مدافعان عباسيان در خراسان با نصر بن سيار كه نماينده و حاكم امويان بر آن خطه بود، ميجنگيد. در حضورش كسي به تحقير به جاي «نصر» بن سيار گفت: «إن نُصير بن سيار كذا» (نصرك پور سيار چنين و چنان). ابومسلم از اين رفتار رنجيد و به آن مرد گفت كه با اين سخنت، نصر كوچك نشد، اما خودت را در چشم من كوچك كردي. آن مرد شگفتزده پرسيد: «همه همت تو بر ريختن خون نصر مقصور است.
انكار نمودن در تصغير او به چه سبب است؟» ابومسلم پاسخ داد: «بندگان خداي عزيزان حضرت آفريدگارند و هر كه را پادشاه عزيز گردانيد در اذلال او كوشيدن محظور عقل و دين باشد.» سپس ادامه داد كه من ناگزير از جنگ با او هستم، ولي مجبور به تحقيرش نيستم و «در خوارداشت عزيز كرده خداي جل جلاله هيچ ضرورتي نيست.» (گشايشنامه منسوب به خواجه نصيرالدين طوسي، به كوشش محمد تقي دانشپژوه، تهران، دانشكده معقول و منقول دانشگاه تهران، 1341، ص 32-33). امروزه به اين راهبرد كمياب و ضروري بسيار نيازمنديم.
با تحقير و بياعتبار كردن حريف، راه به جايي نميبريم. برعكس با جدي گرفتن او و گفتوگو و حل مشكل است كه اقتدار واقعي خود را نشان ميدهيم. اقتدار حاصل زور نيست، برآيند اعتبار و توان اقناع است. در جهان و جامعه متكثر امروز، ناديدن حريف و رقيب و از آن بدتر انكار يا تحقير او، راه را بر اقتدار واقعي ميبندد و ما را به سوي سياست مشت آهنين پيش ميبرد كه كمتر كارگشاست. هنگامي كه رقيب را تحقير ميكنيم، گويي در ذهن خود باور نداريم كه مخالفانمان نيز مانند ما انسان هستند، گرچه ممكن است در شيوه تفكر يا استدلال يا اهداف، با ما فرق داشته باشند. تصور ميكنيم كه اگر آنها انسان باشند، پس دليلي براي مخالفت و ستيزهگري و رقابت باقي نميماند.
حال آنكه اختلافنظر بخشي از سرشت انسان است و از آن گريزي نيست. ميتوانيم همچنان با كساني دشمني كنيم و اين دشمني ما را از جاده انصاف و احترام به رقيب دور نسازد؛ چنين احترامي در واقع، احترام به آن گوهري است كه در ميان همه انسانها مشترك است.