عهدشكن
نسبت عشق به من نسبت جان است به تن تو بگو من به تو مشتاقترم يا تو به من؟
زندهام بيتو همين قدر كه دارم نفسي از جدايي نتوان گفت به جز آه سخن
بعد از اين در دل من، شوق رهايي هم نيست اين هم از عاقبت از قفس آزاد شدن
واي بر من كه در اين بازي بيسود و زيان پيش پيمانشكني چون تو شدم عهدشكنفاضل نظري