ادامه از صفحه اول
خروجي اصلي حكومت
اين رشد بايد به گونهاي باشد كه با توجه به وروديهاي سيستم دولتي، موجب عقب افتادن كشور از ساير كشورها نشود و جايگاه كشور اگر بهبود نمييابد، بدتر هم نشود. دولتها در ارايه گزارش عملكرد خود اين چارچوب را به هم ميريزند. به اين معنا كه به جاي دفاع از خروجي اصلي به نكاتي از بخش مياني يا همان مقدمات كار براي رسيدن به هدف اشاره ميكنند، بدون اينكه ميزان تحقق هدف اصلي را شرح دهند. براي نمونه اينكه يك مدير روزانه ۱۲ يا ۱۶ ساعت كار كند، يا هر روز با مردم ديدار داشته باشد، يا با فلان خطاي مدير زيردستش چگونه برخورد كند، يا حتي بسياري از متغيرهاي ديگر مثل راه، آموزش، بهداشت، جمعيت و... را رديف كند، اهميت اصلي را ندارد. او بايد توضيح دهد كه اين دستاوردها در نهايت به چه ميزان رشدي منجر شده؟ آيا اين رشد پايدار است يا خير؟ و آيا به برابري ملموسي كمك كرده يا خير؟ اينكه دولت و رييسجمهور ۳۱ سفر استاني در يكسال رفتهاند، بايد اثرات خود را در خروجي نشان دهد، چنين رفتاري به خودي خود نه مطلوب است و نه مذموم. مثل مربي كه شكل معيني تمرين ميدهد. مفيد بودن و نبودن اين شكل از تمرين را بايد در كارايي و موفقيت تيم ديد.
البته پس از توافق درباره مثبت يا منفي بودن خروجي سيستم ميتوان درباره علل آن با ارجاع به فعل و انفعالات داخل سيستم بحث كرد، ولي پيش از اين مرحله، بحث كردن از وضعيتها و متغيرهاي داخل سيستم كاري بينتيجه است. همانطور كه همه اقدامات پزشك بايد منجر به رفع بيماري و رسيدن بيمار به يك وضعيت پايدار از نظر علايم حياتي و عادي زندگي شود. برشمردن همه اقدامات ديگر پزشك مقدمات لازم براي رسيدن به هدف نهايي است كه درمان و بازيابي سلامت بيمار است و الا آن اهداف به خودي خود هيچ ارزشي ندارند.
جاده فيروزكوه و دشمن
آيا به اين انديشيدهاند كه اگر ده درصد تلاشي كه براي بستن و قفل كردن اينترنت و فضاي مجازي بهكار بردهاند، صرف كارهاي ايجابي ميكردند، هم راه را بر دشمن ميبستند و هم اعتماد عمومي را به دست ميآوردند و براي دشمن بزرگراه نميساختند؟ آنهايي كه در اين روزها نسخه تشديد «بگير و ببند» ميپيچند و گمان ميكنند برخورد دشمن با تجمعاتي كه خودشان ميگويند تعدادشان بسيار كم است، راه را براي سوءاستفاده رسانهاي دشمن باز نميكند؟ اگر باور داريم كه دشمن دنبال لطمه زدن و وارد كردن ضربه است چارهاي نداريم جز اينكه قبل از هر تصميم، برايش «پيوست توطئه احتمالي دشمن» را بنويسيم و هنگام اجرا هم مراقب سوءاستفاده دشمن باشيم. اگر چنين نكنيم بيش و پيش از دشمن، خودمان قابل شماتت و سرزنش هستيم.
شجره سترگ موسيقي آوازي ايران
از جمله افرادي كه جريان سنتگرايي را پيش ميبردند به دكتر داريوش صفوت، نوازنده سنتور و سهتار و مدير مركز حفظ و اشاعه موسيقي، نورعلي برومند و همدورههاي شجريان از جمله، پرويز مشكاتيان، محمدرضا لطفي، حسين عليزاده، پريسا، داوود گنجهاي، محمد علي حداديان، ناصر فرهنگفر، جلال ذوالفنون، مجيد كياني و رضوي سروستاني اشاره ميشود. بهرغم نقدهايي كه بر حضورش در جشن هنر شيراز وارد شد همواره با تاييد و دفاع او روبرو شد.
اين دوره از زندگي موسيقايي و حيات اجتماعياش با خواندن در آلبومهاي دهتايي چاووش در سال 57 به پايان ميرسد كه نمونهاي از موسيقي زيرزميني انقلابي پس از انقلاب مشروطه و انجمن اخوت هستند. هر چند شجريان به جز دو ترانه ملي؛ «ايران اي سراي اميد» و «سواران دشت اميد» از ساختههاي لطفي و عليزاده، از ديگر آهنگهاي آلبومهاي چاووش رضايت ندارد. شايد بتوان اين دوره را ورود شجريان به جريانهاي سياسي و اجتماعي بدانيم. شجريان هيچگاه به جريان چپ و حزب توده وارد نشد و همين نقطه اختلاف ايدئولوژيك او با لطفي بود. شجريان با نحله فكري داريوش صفوت مخالفت ميكرد و همين موجب خروج خودخواسته از مركز حفظ و اشاعه موسيقي بود.
دوره سوم از حيات هنري و اجتماعي شجريان مربوط به پس از انقلاب اسلامي است. حذف خوانندگان زن و خانهنشيني يا فوت بسياري از استادان از جمله بنان و محمودي خوانساري و عدم اجازه فعاليت براي بعضي از خوانندگان از جمله گلپا، شهيدي و ايرج، ممنوعيت موسيقي پاپ و همچنين سابقه عاري از هر نوع وابستگي به خاندان پهلوي يا جريانهاي سياسي فعال باعث شد تا شجريان فعاليتهاي خوانندگياش را بدون داشتن رقيب و با مجوز از دولت ادامه دهد و اجراي مشتركش با لطفي در سفارت آلمان پس از آزادي از بازداشت يكروزه او موجب خلق اثري ماندگار در موسيقي ايران شد با نام «عشق داند». لطفي پس از اين اجرا از ايران مهاجرت كرد.
هوشمندي او در همكاري با مشكاتيان و انتخاب اشعار مناسب با زمانه و انتشار آلبومهاي موفق با تيراژ ميليوني در ايام جنگ هشت ساله باعث تعالي هر چه بيشتر نام استاد شجريان شد. هر چند حضورش در برنامه تحويل سال نو به دعوت لاريجاني رييس وقت صدا و سيما نقطه ديگري از همكاري با دولت و ارايه نظرات موافق و مخالف بود. در اواسط دهه هفتاد، مهدي كلهر رييس وقت مركز موسيقي صدا و سيما با دفاع از دستكاري در سرود ميهن اي ميهن آن اثر را پخش كردند و با اعتراض شجريان روبرو شد. ديري نپاييد كه شجريان در نامهاي به صدا و سيما، آن سازمان را از پخش كليه آثارش به جز ربنا بر حذر داشت.
دوره چهارم كه دوره افول هنري شجريان قلمداد ميشود به دو دليل اصلي برميگردد. نخست؛ موضعگيري او در همكاري با استادان موسيقي نسل پيش، از جمله جليل شهناز، حسن كسايي، فرامرز پايور و همچنين شروع اختلافش با پرويز مشكاتيان و قطع همكاريشان است. او به آهنگسازي و اجراي با نوازندگان نه چندان مطرح روي آورد و حاصل آن خلق آثاري با درجهاي بسيارپايينتر از آثاري بود كه تا آن زمان خوانده بود. از معدود آثاري كه در اين دوران توليد كرد و ماندگار شدند آثاري هستند كه به آهنگسازي يوسف زماني، كامبيز روشن روان، مجيد درخشاني و همراهي با حسين عليزاده و كيهان كلهر است.
دومين دليل براي افول شجريان به مواضع سياسي و اجتماعي او پس از سال 88 برميگردد و محدوديتهايي كه براي صدور مجوز آلبوم و كنسرت براي او پيش آمد. اين دوره مصادف با آغاز بيماري استاد است. بيش از يك دهه طول كشيد تا مجوز آلبوم خراسانيات براي او صادر شد ولي اين دوره مصادف شد با اوج بيماري شجريان و حتي اگر مجوز اجراي كنسرت نيز داده ميشد ديگر استاد توان اجراي صحنه را نداشت. نقطه اميد او براي تداوم مكتب آوازياش، شروع خوانندگي همايون بود كه از كنسرت «همنوا با بم» شروع شده بود. هر چند همايون مسير خوانندگياش را پس از مدتي از شيوه استاد شجريان جدا كرد و اين تغيير شيوه مورد تاييد استاد شجريان قرار گرفت. شايد استاد شجريان ميخواست قله آوازي براي هميشه در فتح خودش باقي بماند و همايون، قلهاي ديگر را در تصنيفخواني فتح كند و سوداي صعود به قله آوازي فتح شده توسط پدرش را در سر نپروراند. شجريان همواره در ايران زندگي كرد و هيچگاه مهاجرت نكرد. او معتقد بود موسيقي بايد با شرايط زمانه هماهنگ باشد. آوازي كه خوانده ميشود بايد بيان حالات شنونده و خواننده باشد و محيط زندگي ما در آن متجلي باشد. به اين خاطر در هر زمان خاص، برنامه موسيقي، كيفيت آن فضاي فرهنگي و اجتماعي را به خود ميگيرد. يك اثر خوب و ممتاز موسيقي بايد با فضاي اجتماعي خود در ارتباط باشد.
٭اتنوموزيكولوژيست و آهنگساز