گزارش «اعتماد» درباره مردي كه مدعي شد 5 نفر از اعضاي خانواده اش را كشته و در كانال آب رها كرده است
قاتل خيالي
مدير گروه روانپزشكي سازمان پزشكي قانوني: فردي كه در هذيانهاي خود گمان مي كند
افرادي مي خواهند اورا بكشند،ممكن است پيش دستي كرده و آن افراد را بكشد
بهاره شبانكارئيان
«صدايي شنيدم و آن صدا به من دستور داد كه آن شخص را بُكش...» طي دو هفته اخير خبري در رسانهها منتشر شد مبني بر اينكه مردي ادعا كرده 5 نفر از اعضاي خانوادهاش را به قتل رسانده است. در ابتدا مرد ميانسال به دادسراي جنايي تهران رفت و وقتي پيش روي قاضي ساسان غلامي، بازپرس شعبه سوم دادسرا قرار گرفت، عنوان كرد: «از مدتي قبل با چند نفر از آشنايان خود دچار اختلافات شديدي شدم و چون آنها پشت سرم حرفهاي نامربوطي زده بودند، خشمگين شدم و از همان روزها آتش كينه در دلم روشن شد و تا انتقام نميگرفتم، آرام نميشدم. بنابراين تصميم گرفتم نقشهاي بكشم براي انتقامجويي و در نهايت تصميم گرفتم جان هر ٥ نفر كه از اعضاي يك خانواده بودند را بگيرم. سرانجام هر ٥ نفر را كشتم و اجسادشان را در كانال آبي حوالي خيابان رازي رها كردم.» وقتي مرد ميانسال چنين ادعاي هولناكي را مطرح كرد با توجه به تناقضگوييهايش احتمال اينكه دچار اختلال روحي باشد، مطرح شد. به اين ترتيب با دستور قاضي به پزشكي قانوني معرفي شد تا سلامت رواني او مورد بررسي قرار بگيرد. از سوي ديگر با انجام تحقيقات مشخص شد كه چنين حادثهاي رخ نداده و داستاني كه مرد ميانسال تعريف كرده بود، واقعيت ندارد. حتي ماموران سراغ اعضاي خانواده و بستگان او رفتند و متوجه شدند كه همه در سلامت كامل هستند و خانوادهاي كه ادعا ميكرد آنها را كشته، سالم و زنده هستند. از سوي ديگر خانواده اين مرد مدعي شدند كه او دچار اختلالات روحي است و وقتي پزشكي قانوني اعلام كرد كه مرد ميانسال جنون و اختلالات روحي و رواني دارد، بازپرس جنايي تهران دستور داد تا او از بازداشتگاه به بيمارستان اعصاب و روان منتقل شود و تحت درمان قرار بگيرد. «اعتماد» در گفتوگو با مدير گروه روانپزشكي سازمان پزشكي قانوني به بررسي اين نوع اختلال كه جزو اختلالات روانپريشي به حساب ميآيد، ميپردازد.
صدا ميگفت؛ خودت را بُكش
«مهدي هرمزپور»، مدير گروه روانپزشكي سازمان پزشكي قانوني در خصوص اختلالات سايكوتيك و علايم آن به «اعتماد» ميگويد: «اختلالات سايكوتيك يا همان روانپريشي در واقع آن دسته از اختلالاتي هستند كه فرد ارتباطش را با واقعيت از دست ميدهد. در اين اختلال فرد دچار هذيانگويي ميشود. هذيان يعني يك باور نادرست يا باوري غلط كه فرد اعتقاد قاطعي به آن دارد و به راحتي توسط فرد دچار هذيان مورد ترديد قرار نميگيرد. به عنوان مثال فرد در اين حالت اظهار ميكند كه شخص يا اشخاصي را كشته است در حالي كه در بررسيهايي كه صورت ميگيرد، مشخص ميشود فرد اين عمل را مرتكب نشده و فقط طبق باور غلط خود چنين صحبتهايي را بيان كرده است و باورش به قدري قوي است كه گاهي با تكيه بر باور خود اعمالي را نيز مرتكب ميشود. غير از هذيانگويي فرد در اين اختلالات ممكن است دچار توهم هم شود. توهم يعني شنيدن صدا يا ديدن يك تصوير در حالي كه اين تصوير يا صدا واقعيت خارجي ندارد. در واقع يك اختلال در حوزه ادراكشان ايجاد ميشود. به عنوان مثال همانطور كه گفتم شخص با همان باور قوي كه دارد ميگويد؛ صدايي شنيدم و آن صدا به من دستور داد كه آن شخص را بُكش يا مثلا فرد ميگويد؛ صدايي شنيدم كه آن صدا به من ميگفت در غذايي كه ميخوري سم ريخته شده يا صدايي شنيدم كه صدا ميگفت خودت را بُكش… در اين حالت فرد دروغ نميگويد واقعا چنين ادراكي را تجربه ميكند. طبق مطالعاتي كه با «افامآرآي» و روشهاي پيشرفته پزشكي انجام شده، مشخص شده است كه آن قسمتهايي از مغز اين افراد كه مربوط به شنوايي است در زمان تجربه اين ادراكات فعال است. بنابراين اين افراد در درون دنياي خودشان اين صداها و تصاوير را ميشنوند و ميبينند. در نتيجه چون اين صداها و تصاوير براي اين افراد واقعي جلوه ميكند به آن واكنش و عمل نشان ميدهند. البته واكنشهايي كه افراد داراي اين اختلال از خود نشان ميدهند، متفاوت است و صرفا مربوط به آسيب به خود و ديگران نميشود و بستگي به بستر و زمينهاي دارد كه فرد در آن رشد پيدا كرده است. مثلا محيطي كه فرد به لحاظ خانوادگي، فرهنگي و اجتماعي در آن به سر ميبرد با توهمها و هذيانهايي كه عنوان ميكند، نسبت دارد.»هرمزپور در ادامه درباره نوع هذيانگوييهاي مربوط به اين اختلال ميگويد: «هذيان ممكن است هذيان بزرگ منشي باشد؛ فرد در اين هذيان تصور ميكند يك مقام غيرمعمولي دارد. مثلا فرض كنيد در اين نوع هذيان فرد ادعا ميكند كه يكي از ائمه است يا با يكي از ائمه ارتباط دارد يا حتي مقام خدايي دارد. هذيانهاي ديگر ممكن است از نوع گزند و آسيب باشد؛ يعني فرد احساس ميكند اشخاصي ميخواهند به او آسيب بزنند يا افرادي ميخواهند عليه او توطئه كنند. نوع ديگر اين هذيانها، هذيانهاي انتساب است يعني فرد برخي موارد را به خودش نسبت ميدهد. بدين معنا كه مثلا فرد معتقد است هنگامي كه در خيابان راه ميرود افرادي او را با دست نشان ميدهند يا در مورد او صحبت ميكنند يا برنامهاي كه ساخته شده بود در تلويزيون يا سينما در خصوص او بوده است. برخي ديگر از اين هذيانها از نوع حسادت يا بيوفايي است. فرد در اين نوع هذيان به اين نتيجه ميرسد كه همسرش دارد به او خيانت ميكند و با فرد يا افراد ديگري در ارتباط است. هذيان ديگري كه در افراد دچار اين اختلال ايجاد ميشود، اين است كه فرد گمان ميكند شخصي با يك شرايط ويژه و بالاي اجتماعي، سياسي و اقتصادي عاشق او شده است. خب ببينيد اينها همه انواع هذيانهايي است كه فرد دچار اختلالات روانپريشي به آنها دچار ميشود و نسبت به آنها در برخي موارد واكنش نشان ميدهد. با اين توضيحات فردي كه در هذيانهاي خود گمان ميكند افرادي ميخواهند او را به قتل برسانند ممكن است پيش دستي كند و آن افراد را بُكشد. ببينيد اين هذيانها به قدري در اين افراد قوي است كه حتي با شيوههاي بحث و استدلال هم نميتوان به راحتي باورشان را زير سوال برد.»
افسردگيهاي شديد هم ممكن است
روانپريشي ايجاد كنند
مدير گروه روانپزشكي سازمان پزشكي قانوني توضيح ميدهد: «در مورد اين اختلالات سايكوتيك تشخيصهاي مختلفي وجود دارد. فرد ممكن است دچار اسكيزوفرني باشد. اسكيزوفرني يك اختلال رواني خيلي شديد و مزمن است كه معمولا از اواخر دوره نوجواني يعني اواخر دهه دوم زندگي فرد به تدريج شروع ميشود. در خانمها اين اختلال در دو دوره سني مختلف شروع ميشود و حتي ممكن است در شروع دهه سوم زندگيشان دچار اين اختلال شوند. البته اين بدين معنا نيست كه هميشه شروع اين اختلالات از دهههاي ذكر شده صورت گيرد و استثناهايي هم وجود دارد. بخش عمده بروز اين اختلالات در افراد به ژنتيك برميگردد و ژن نقش بسيار تاثيرگذاري را در شكلگيري اين اختلالات دارد. عوامل محيطي كه باعث بروز اين اختلالات ميشوند را هنوز با قطعيت نميتوان دربارهشان نظر داد. يك دورهاي عنوان ميكردند كه ابتلا به بيماري سرخچه يا مثلا قحطي و ... ميتواند باعث بروز چنين اختلالاتي در افراد شود اما خب اين موارد زير سوال رفت و با علامت سوال مواجه شد. در برخي موارد نيز مصرف مواد محرك و روانگردان ميتواند اين حالتها و توهمها را ايجاد كند. براي همين هشدارهاي زيادي در خصوص مصرف اينگونه مواد داده ميشود كه ميتوانند هذيانهاي بسيار شديد و خطرناكي را به وجود بياورند. در برخي بيماران دوقطبي هم ممكن است علايم روانپريشي و سايكوز ديده شود. حتي افرادي كه داراي افسردگي شديد هستند هم ميتوانند دچار روانپريشي شوند. بعضي از مواقع نيز روانپريشي ميتواند به دنبال بيماريهاي جسمي ايجاد شود. مثلا افرادي كه دچار تومورهاي مغزي ميشوند گاهي اوقات به دنبال آن دچار اختلالات سايكوتيك و هذيانگويي ميشوند.» هرمزپور درباره يكي از شيوههاي تشخيص اختلالات روانپريشي ميگويد: «مهمترين شيوه براي تشخيص فرد دچار اختلالات سايكوتيك مصاحبه باليني است كه در عين مصاحبه با فرد دچار اين اختلال حالات و رفتار او هم مورد ارزيابي قرار ميگيرد. فرد بيمار در اين مصاحبه سرنخهايي را به پزشك متخصص ميدهد كه از روي آن سرنخها ميتوان به اختلالات روحي و رواني بيمار پي برد. مثلا در اين مصاحبه از بيمار سوالي پرسيده ميشود و او ده دقيقه در پاسخ به سوال صحبت ميكند، اما صحبتهايش هيچ ربطي به سوالي كه از او پرسيده شده، ندارد و اين مربوط به اختلالات فرم فكر ميشود كه خودش بحث مفصلي است. يك مثال ديگر در رابطه مصاحبه با اين نوع بيماران برايتان مطرح ميكنم؛ وقتي از بيمار پرسيده ميشود كه چه اتفاقي افتاده كه اينجا هستي؟ او در جواب ميگويد تا دوربينها يا شنودها را خاموش نكنيد من به سوالها جواب نميدهم. يا مثلا در پاسخ به سوالي كه از او پرسيده ميشود هيچ جوابي نميدهد و فقط سكوت ميكند. البته تمامي اين موارد نياز به تشخيص و بررسي دقيق پزشكي دارد و هر كدام از اين مثالهايي كه عنوان كردم به تنهايي نميتواند تشخيص اين اختلال باشد.»