خيرخواهي، ترس، بيمسووليتي
مرتضي ميرحسيني
مقاله «دستورالعمل خوشبختي» نام داشت و سال 1989 در چنين روزي در نشريه اسووبودنه اسلوو منتشر شد. آن را ايوان كليما نوشته بود و موضوع جالبي داشت، درباره نامههاي بيامضا اما آشنايي كه احتمالا بسياري از ما حداقل يك بار با آنها برخورد كردهايم. از آن نامههايي كه معمولا با جملاتي شبيه به اين جمله شروع ميشوند كه «اين نامه را پنج بار رونويسي كنيد و همراه با اصل آن براي كساني بفرستيد كه فكر ميكنيد نيازمند بخت و اقبالند. ظرف 9 روز خواهيد ديد كه چه اتفاقي ميافتد.» من خودم زماني كه دانشآموز بودم، هر از چندي يكي از همين جنس نامهها را در راه مدرسه پيدا ميكردم و بچهتر از آن بودم كه به آنها بياعتنا بمانم.
هرچند هرگز به دستورات هيچكدامشان عمل نكردم، اما محتواي آن نامهها هنوز در ذهنم مانده و از اينرو مقاله كليما به نظرم مقاله جالبي آمد. البته اين نامهها - كه در سالهاي اخير تعدادشان بسيار كمتر شده - در كشور ما رنگ و بوي خرافههاي مذهبي (نه دين و مذهب) دارند، اما ماهيتشان كه گويا ريشهاش به شرق دور و احتمالا چين برميگردد، همهجا كموبيش يكسان است. تقريبا هميشه با چند جمله درباره وعده خوشبختي يا گشودهشدن گرهاي در زندگي شروع ميشوند و بعد به جملات تهديدآميز ميرسند. مثلا يكي آن را براي پنج نفر فرستاد و ناگهان از طرف عمويي كه سالها خارج از كشور زندگي ميكرد يا خالهاي كه هرگز نديده بود ارث هنگفتي دريافت كرد و ديگري نامه را جدي نگرفت و آن را دور انداخت و چند روز بعد در رودخانه غرق شد يا در تصادف
آسيب بدي ديد.
در نامهاي كه انگيزه نوشتن مقاله كليما شده بود نيز چنين جملاتي وجود داشت؛ «شخصي در 1985 در انگليس اين نامه را دريافت كرد، آن را دور انداخت و به آن خنديد. 9 روز بعد همسر او مُرد و پسرش بهشدت بيمار شد. او دنبال نامه گشت، آن را پيدا و براي
ديگران فرستاد. پسرش ظرف 9 روز سلامت خود را بازيافت.» كليما ميگفت نميتوانم تخمين بزنم كه چه تعداد از مردم آنقدر عقبافتادهاند كه گمان ميكنند از طريق چنين نامههايي موجب خوشبختي كسي بشوند، اما ميدانم خيليها - برخي از ترس و برخي به نيتهاي خيرخواهانه - به آنچه در نامه آمده است عمل ميكنند و «احتمالا ميگويند هرچه باشد، ضرري كه نميرساند، فقط يك بازي است و به علاوه دنيا را چه ديدي؟ اگر حقيقت داشته باشد چي؟» اما به نظر او اين بازي، بازي چندان بيخطر و سالمي نيست. كسي كه حتي حاضر نيست نامش را پاي نامهاش بنويسد، شما و عزيزانتان را به مرگ يا بيماري تهديد ميكند و بدتر اينكه مسووليت اين تهديد را هم خودش به عهده نميگيرد و آن را به طبيعت يا قضا و قدر منسوب ميكند.
درباره سعادت ناگهاني يا بداقبالي ناخواسته كساني كه نميشناسيم و نميدانيم واقعي هستند يا نه صحبت ميكند و انتظار دارد گوسفندوار و بدون دليل و مدرك حرفهايش را باور كنيم. كه اگر باور نكنيم حتما چند روز بعد بلايي سر ما يا نزديكمان ميآيد. كليما ميگفت پذيرش آنچه در اين نامهها آمده است و عمل به دستوراتش، نشانه بيمسووليتي است و نبايد در انتشار ادعاهاي سخيف كسي كه درستي اين ادعاها را برايمان اثبات نكرده و خودمان هم نميتوانيم اثباتشان كنيم مشاركت داشته باشيم.