رسانه روايتساز است يا روايتنگار ياروايت نگر؟
زهرا نژادبهرام
نقش رسانههاي نوين در اين عرصه چگونه است
آيا رسانههاي نوين امر روايتنگاري و روايتنگري را تشديد ساختهاند؟
كاركرد اصلي رسانه خوانش روايتهاست، اما خود رسانه روايت نميسازد، بلكه روايت را بازنمايي ميكند و روي آن نورافكن مياندازد. در اين چارچوب رسانه نقش كنشگري دارد، كنشگري كه ميتواند با برجستهسازي آن بخش يك خبر يا واقعه بستر بازنمايي روايت آن را فراهم كند. به عبارتي رسانه روايتساز نيست، بلكه روايتبين و روايتگزين است. با اين نگاه رسانههاي نوين در اين امر كوشاتر و پرنفوذترند، شايد يكي از علل اصلي آن سرعت انتشار و آن ديگري هوشمندي اين رسانه در انتخاب روايت خبر است. از اينرو ميتوان رسانههاي نوين را روايتنگري كه روايتنگاري ميكند، ناميد يعني امكاني كه ميتواند با نگريستن به روايتهاي گوناگون روايت مورد نظر خود را انتخاب و در نگارش آن دخالت كند. از اينرو كنشگري رسانه تاييد شده است، اما اينكه اين روايتنگري و روايتنگاري منطبق بر شرايط سياسي و اجتماعي و اقتصادي است، رسانه در عرصه كنشگري در اين فضا روايتها را نظاره كرده و روايت مورد نظر را با توجه به شرايط ايجاد شده گزينش ميكند و در نشر و انتشار و نگارش آن وارد عرصه ميشود. از اينرو كاركرد آن بسيار متفاوت از نقش كنشگري بدون نگرش و ايده است. رسانه با توجه به جايگاه و نوع وابستگي و مالكيت در اين گزينش محدوديتهايي دارد كه شايد در عرصه رسانههاي نوين اين مهم قابل مشاهده نباشد. نقش كنشگري رسانههاي نوين در كنار مخاطب علاقهمند به آن كه امروزه عرصههاي جهاني را طي كرده، نوعي ارتباط دوجانبه براي گزينش روايت و بازنمايي آن ايجاد كرده است. ذهن مخاطب ديگر زير سلطه رسانه نيست، بلكه مخاطب با رسانههاي نوين زيست جهان مشتركي را رقم زدهاند كه تعيين سهم هر كدام بسيار دشوار است، اما آنچه آشكار است دو كنشگر قوي در عرصه روايتها از خبرها و واقعهها وارد ميدان شدهاند كه هر كدام از قدرتي برخوردارند كه ميتواند بر روايت انتشار يافته يا ترند شدن يك روايت اثرگذار باشد. از اينرو شايد بتوان گفت بهرغم آنكه رسانهها در برجستهسازي و چارچوبسازي گامهاي بلندي را بر ميدارند، اما نكته كليدي در تفاوت ميان رسانههاي جريان اصلي و رسانههاي نوين در تمركز بر هويت برجستهسازي است. تلاش براي چارچوبسازي در اين رسانهها نيز صورت ميگيرد، اما به دليل تنوع منابع و ضرورت موثق بودن منبع رسانههاي نوين نميتوانند روي اين مهم تمركز كنند، هر چند ديده شده كه اتفاقاتي در امر چارچوبسازي در اين عرصه به وقوع پيوسته، اما نتوانسته به مسير مورد نظر وارد بشود. از اينرو روايتسازي و روايتنگاري و روايتنگري همان بستري است كه رسانههاي نوين را در برخي موارد به دليل استقبال مخاطب و مشاركت آن دست برتري را به دست گرفته است. روايتنگري و روايتنگاري دو عنصر اصلي در رسانه است كه كاركرد آن را به حوزه برجستهسازي متصل ميكند و فرصت اين را براي مخاطب ميدهد كه با اتصال به اين دو مهم فضاي رسانهاي را جريان بدهد. استقبال مخاطب، موثق بودن و بازنشر سريع و اعمال نظر روي واقعه يا روايت نشر يافته قادر است با قدرت بستر حركت را تسهيل و تسريع كند. قدرت انتشار اين نوع روايت به دليل اتصال به واقعه و نورافكن انداختن به روي آن بخش مورد نظر در واقعه و وجود شبكههاي ارتباطي متنوع كاركرد روايتنگري و روايتنگاري را براي اين نوع رسانه بيشتر ساخته است. در جريان اصلي رسانه مفهوم روايتسازي بيشتر مورد توجه بوده است شايد يكي از دلايل اصلي آن محدوديتهاي ارتباطي و يكسويه بودن انتقال اطلاعات بود. در مطالعهاي كه روي فوت مرتضي پاشايي خواننده پاپ صورت گرفته نكته قابل تامل پيشتازي شبكههاي مجازي از جريان اصلي در انتشار و توليد محتوا مويد اين مهم است. نكته مهم در اين مطالعه روايتنگاري و روايتنگري در شبكههاست يعني روايتسازي از پاشايي صورت نگرفته، بلكه بيماري، كارهاي هنري و ارتباطات شبكهاي و... جملگي واقعيتهاي موجود او بوده كه نورافكن رسانههاي نوين و شبكهها را به سوي خود جلب كرده و روايت شكلي عيني پيدا كرده و در مراسم تدفين وي موجي از جوانان و علاقهمندان را با خود همراه كرد كه به پديده نويني براي جامعه مبدل شد. نقطه كانوني ذائقه مخاطب در ايجاد فرصت براي نگاه به روايت و نگارش آن است نه توليد آن، چون مخاطب شبكهاي واقعيتر از آنچه به عنوان ابزار ارتباطي به كار ميگيرد (رسانههاي نوين در فضاي مجازي) وجود دارد و قادر است فضاي واقعي و مجازي را به هم متصل كند. به همين رويكرد در جنبش تسخير والاستريت نيز بهرغم بايكوت جريان اصلي رسانه اين جنبش با رويكرد متفاوت رسانههاي نوين (وبلاگ و توييتر) به 5 موضوع اصلي درآمد.