چگونه به اينجا رسيدهايم؟!
منوچهر - محمد شميراني
از قديم، زياد گفته و نوشتهاند «گذشته، چراغ راه آينده است.» اين مثال و نكته نغز را با اين هدف، مطرح و تاكيد كردهاند كه براي موفقيت در هر امري، هر راه و هر مسيري و براي تداوم طي طريق مناسب و مطلوب، هر از گاهي بايد بايستيم، لختي تامل كنيم و ببينيم تا كجاي راه آمدهايم، آيا در جاده اصلي ميرويم يا از جاده خارج شده و در ناهمواريهاي «شانه خاكي» كنار جاده، كشان كشان حركت ميكنيم؟
اصلا بايد ايستاد تا گرد و غبار پشت سر فرو بنشيند و بتوان ديد كي به كيست، تاريكي است يا روشنايي است؟
اصلا بايد ايستاد و ديد چه كساني پشت سر هستند؟ و اگر، از ريل خارج شده و تعادل خود را از دست دادهايم، ببينيم چه كساني، موجب چنين وضعي شدهاند؟ خودمان، مقصر بودهايم يا دشمنان دوستنما، ما را از «راه» خارج كردهاند و به سمت «چاه» سوق ميدهند؟!
شرايطي كمنظير
ايران، كشوري است كه با وجود كاهش بنيه اقتصادي و اجتماعي و حتي نامساعد شدن شرايط زيستمحيطي و آلودگي هوا و... هنوز هم كشوري با امكانات كمنظير از لحاظ آب و خاك و موقعيت جغرافيايي و منابع زيرزميني و روزميني و پيشينه تاريخي و فرهنگي غني و سرشار از نيروهاي انساني بااستعداد به حساب ميآيد.
شايد، اگر مختصات و ويژگيهاي كشور ايران را براي يك غيرايراني بازگو كنيد در وهله اول، آهي بكشد و حسرتش را براي زندگي در چنين كشوري بر زبان بياورد، ولي اگر روي ديگر سكه را بنگريم و نگاهي مقايسهاي به كشورمان و كشورهاي ديگر بيندازيم و ببينيم مردم بسياري از كشورهايي كه يا، هيچ يك از اين امكانات و قابليتها را ندارند و يا، فقط با استفاده از يكي از امكانات برشمرده ايران، چگونه پلههاي ترقي را در دهههاي اخير پيموده و از رفاه و معيشت و آسايش مناسبي برخوردار شدهاند انگشت تعجب و حيرت به دهان ميگزيم كه چگونه، به اينجا رسيدهايم؟!
آسيبشناسي همهجانبه
به راستي، با وجود اين همه امكانات و قابليتهاي كشور. آيا حال مردم ما خوب است؟
آيا از مشكلات اقتصادي رنج نميبرند؟
آيا مشكل كمآبي ندارند؟
آيا از بيعدالتي گسترده، در عذاب نيستند؟
آيا به حريم خصوصي آنان احترام گذاشته ميشود؟
آيا به حقوق شهروندي آنان توجهي ميشود؟
آيا در هر زمينهاي، راهي و جايي براي نفس كشيدن آنان، باقي گذاشته شده است؟
اگر كارشناسان منصف و منطقي، دست به يك آسيبشناسي همهجانبه از شرايط موجود و چرايي آن بزنند به يقين، به جز از دست دادن فرصتهاي فراوان براي ايجاد رفاه و آسايش مردم و از بين رفتن سرمايههاي عظيم اقتصادي و اجتماعي و انساني، به جرات ميتوان گفت مهمترين چيزي كه در اين سالها از دست دادهايم مقوله مهم و تاثيرگذاري به نام «فرهنگ» بوده است!
واژگوني فرهنگي
اگر ژاپن و آلمان، پس از جنگ جهاني دوم توانستند در يكي، دو دهه كشورشان را بازسازي كنند و قويتر از پيش، دوباره بايستند و به حيات اجتماعي خويش ادامه دهند بدون شك، به اتكاي فرهنگ نهادينه شده در مردم كشورشان بوده است.
فرهنگ «كار و تلاش» و فرهنگ ترجيح منافع ملي بر منافع فردي و جناحي، عامل و ابزار اصلي روي پاي خود ايستادن و بازگشت سريع دو كشور ژاپن و آلمان به صحنه پيشرفت جهاني بوده است. درحالي كه در چند دهه اخير در كشور ما، كمتوجهي به فرهنگ و هويت و منافع ملي، موجب شده است هر كس، به دنبال منافع فردي و جناحي خويش باشد و تلاش كند با استفاده از رانتهاي موجود ناشي از جايگاهي كه به دست ميآورد مصالح ملي را ناديده انگارد، درمييابيم خيلي دور از ذهن نيست سرانجام اين وضعيت، همان شود كه ميبينيم: واژگوني و سقوط فرهنگي.
به خوبي ميتوان مشاهده كرد فرهنگ، سياست، اقتصاد، دين، اخلاق، همدلي دولت و ملت، اعتماد ملي و اميد به آينده و ميهنپرستي، در ايران حال و روز مناسبي ندارد.
در بخش سياست، اگر نگاه زمامداران به ملت -به عنوان منبع اصلي مشروعيت- تغيير نكند، نميتوان انتظار معجزتي براي بهبود اوضاع را داشت.
در بخش دين، بايد گفت اگر از سياستزدگي دورش نكنند تاثيرگذاري اخلاقي و معنوي و سعادتبخش آن، فروكش كرده و به شدت كاهش پيدا خواهد كرد.
در بخش اقتصاد نيز، اگر به بهانه خودكفايي -كه گاهي صرفه اقتصادي هم ندارد- همچنان فرصت حضور فعال در بازارهاي جهاني را از فعالان آن بگيريم و زمينه رقابت محصولات داخلي و خارجي را فراهم نسازيم روزبهروز، بيشتر به انزوا نزديك ميشويم.
و درنهايت، نگاه به كشورداري بايد تغيير كند و به جاي گفتار و كردار خشن در ارتباط با مردم، بايد به فكر ارتقاي معيشت و رفاه آنان و ايجاد فضاي عادلانه و آرامشبخش برايشان باشيم.