درباره تحولات موسيقي در دهههاي اخير بسيار نوشته و گفته شده است. موسيقي اساسا از آن جمله هنرهايي است كه با محدوديتها و اما و اگرهاي فراواني در اين چند دهه دست و پنجه نرم كرده است. اگر چه هنر همچون آب روان از سنگلاخها عبور ميكند و مسير خود را مييابد، اما در اين ميان بسياري از هنرمندان به واسطه سياستهاي نادرست وقت و دلايل مختلف ديگر به حاشيه رانده شده و دچار زودمرگي هنري شدند، برخي مجبور به مهاجرت شده و برخي كم كار يا حتي عدهاي بيآنكه وطن را ترك كنند، خانهنشين شدند. در اين ميان يكي از خلأهاي بزرگ موسيقي كشور ما ممنوعيت صداي زنان بوده و هست كه با وجود اين ممنوعيت، بسياري از خوانندگان زن سكوت پيشه كردند يا هنرشان به فضاهاي خصوصي محصور شد، اما بسياري از زنان بنا به عشق و علاقهاي كه داشتند در فضاهاي مختلف كار هنري خود را ادامه دادند. از سختگيري در اخذ مجوز براي انتشار آلبوم و بهطور كلي مساله مجوز براي انجام كار هنري تا بحث لغو كنسرتها، همه و همه چالشهايي است كه موسيقي با آن روبهرو بوده و البته شرايط مختلفي را تجربه كرده؛ گاه فضا بازتر شده و گاه فشار بسياري به اين هنر آمده. آنچه ميخوانيد گزارشي است كه در آن نگاهي كردهايم به هنرمندان موسيقي كه گاه تصميمگيريهاي اشتباه، گاه سوءتفاهمها، گاه همان سياستگذاريهاي نادرست منجر شد حضور هنريشان به درستي درك و قدر آنها شناخته نشود. هنرمنداني كه سالها هنرشان در مواجههاي نابرابر، كمرنگ شد يا به خاموشي گراييد. ضمن سپاس از همراهي و مشاوره آقاي دكتر پيروز ارجمند در تهيه اين مطلب، يادآور ميشوم كه اين تنها اشارهاي فهرستوار است و بدون ترديد در اين مقال كوتاه نميتوان نام تمامي افراد را ذكر كرد.
عبدالوهاب شهيدي؛ هنرمندي كه ساز و آوازش چند دهه خاموش ماند
شهيدي از آن دسته موسيقيداناني است كه آثارش را بايد در زمره آثار ماندگار ايراني به شمار آورد؛ خواننده و نوازنده منحصر به فردي كه بيآنكه قدرش دانسته شود، سالهاي سال آوازش خاموش شد و محكوم به سكوت... شهيدي در گفتوگو با روزنامه ايران و در تولد 97 سالگياش گفته بود: «من پيش از آنكه به صورت جدي موسيقي را ادامه بدهم، به كار بازيگري تئاتر مشغول بودم و بعد از آشنايي با استاد مهرتاش، آموزش موسيقي را در محضر ايشان آموختم و به برنامه راديويي گلها وارد شدم و تعداد آثاري كه از آن برنامه باقي مانده و آرشيو شده ۷۰ درصد آن اجراي من بوده است، اما بعد از انقلاب نه اجرايي داشتم و نه نواركاستي منتشر كردم. البته اوايل انقلاب مدتي موسيقي تحريم بود و اثري پخش نميشد ولي بعدها بدون آنكه بخواهم خانهنشين شدم.»
گفته ميشود دادگاهي در اصفهان او را به اتهام ارتباط با دستگاه امنيت رژيم سابق به چهار ماه «حبس تاديبي» محكوم كرده بود؛ شهيدي همچنين در ادامه گفتوگويش به آن روزهايي كه در زندان بازداشت بود، اشاره و بيان كرده بود: «اوايل انقلاب در اصفهان بازداشت شدم آن هم بر سر يك زمين كشاورزي كه از دولت گرفته بودم. آن زمان يك چاه آب در زمين حفر كرده بودم كه حدودا ۵۰۰ ميليون تومان برايم هزينه برداشت اما تنها ۴ ميليون تومان به من برگرداندند. بعد از آن هم يكسري مشكلات محلي به وجود آمد و يك تعداد جوان نابالغ شروع به اذيت مردم كردند. مشكل بازداشت من همچنان ادامه داشت تا آنكه از مسوولان پرونده خواستم پروندهام را ببينند و نتيجه نهايي را اعلام كنند و خوشبختانه از مركز نامه آمد كه ايشان را محترمانه آزاد كنيد اما چه فايده! پول و زمين از بين رفت.»
اگرچه شهيدي در سالهاي آخر زندگي تا حدي مورد توجه قرار گرفته بود، اما ديگر نه حنجرهاش ناي خواندن داشت و نه دستهاي رنجورش قوت عودنوازي؛ اين شد كه سكوتش تا پايان عمر ادامه پيدا كرد.
گلپا؛ كسي كه نخواست بعد از سالها محروميت، كنسرت برگزار كند
اكبر گلپايگاني معروف به گلپا نيز از آن دسته هنرمنداني بود كه موسيقي ايران بايد بيش از اينها از او و هنرش بهرهمند ميشد. او در گفتوگو با روزنامه «قانون» با اشاره به محدوديتهايش بيان كرده بود: «من يك شهروند ايراني هستم. عاشق اين خاكم و هيچوقت تحمل زندگي در خارج از ايران را نداشتم، ندارم و نخواهم داشت، زيرا زندگي در وطنم از همهچيز با ارزشتر است. بله در ابتداي انقلاب محدوديتهاي بسياري براي من قائل شدند. چه در آن زمان و چه اكنون، اگر اراده كنم كه در امريكا بخوانم، آنقدر پول به پايم ميريزند كه گويي دلار از شير سماور بريزد. من تاثير خود را با فعاليتهاي پيش از انقلابم گذاشتم. پس از انقلاب دنبال فعاليت در يك محيط آرام بودم، اما دريافتم كه محيطي براي كار هنري وجود ندارد. به ياد دارم كه روزي با آقاي ياحقي به راديو رفتيم و ديديم كه شرايط بهطوركلي تغيير كرده است. [...] مشكلي براي برگزاري كنسرت وجود ندارد. 38 سال به من گفتند نخوان، در صورتيكه هيچ دليلي براي اين دستور وجود نداشت. من فعال سياسي نبودم، من معاند و ... نبودم؛ فقط و فقط خوانندهاي مردمي بودم كه براي خدا، وطن و مردم ميخواندم. چه دليلي براي اين ظلم وجود داشت؟ آيا كسي پيدا ميشود كه پاسخ سالها محروميت گلپا از خوانندگي را بدهد؟ خير، هيچكس يافت نميشود. پس نميخواهم در شرايطي كه 38 سال از فعاليت هنري من ممانعت شده است، كنسرت برگزار كنم.»
به هم خوردن برنامه گلها و كنارهگيري بنان از صحنه اجرا
بنان خوانندهاي با ويژگيهاي منحصر به فرد بود كه او نيز تقريبا دو دهه پيش از مرگ، از صحنههاي اجراي موسيقي كنارهگيري كرد. ميرعليرضا ميرعلينقي، پژوهشگر موسيقي درباره كنارهگيري او گفته است: «كنارهگيري جناب بنان از صحنه موسيقي، آواز و كار در رسانه جمعي دو علت داشت؛ يكي به هم خوردن برنامه گلها بعد از عزل مرحوم داوود پيرنيا و مرگ موسيقيدانان درجه اولي كه با ايشان كار ميكردند؛ نظير استاد مرتضي محجوبي، استاد روحالله خالقي و استاد موسي معروفي و بعد از آن، شروع ابتذالي كه بنان از آن رنج ميكشيد. به همين دليل بنان در سال ۴۵ در اوج توانايي كنارهگيري كرد.»
اگر چه تا اوايل دهه ۱۳۷۰، آثار گذشتگان آنطور كه شايسه است، فرصت انتشار پيدا نكرد، اما بلافاصله وقتي اندكي بستر مهيا شد، دوره گلهاي راديو، مجموعهسازي شد و در پي آن انتشار آثار غلامحسين بنان در دستور كار ناشران قرار داده شد.
حسن كسايي؛ از اخراج تا نشان درجه يك هنري
كسايي اوايل دهه 60 و در سالهاي فشار به هنرمندان از صدا و سيما اخراج شد. اما او عناويني نظير «نشان درجه يك فرهنگ و هنر» در سال ۷۸ و «چهره ماندگار موسيقي» در سال ۸۱ را به خود اختصاص داد. مهر 58، آخرين فعاليت راديويي كسايي انجام شد، اما پس از آن حسن كسايي براي مدتها فعاليتي در زمينه موسيقي نداشت.
در سال 78 ضبط يكسري از آثارش به صورت رسمي آغاز شد كه نتيجه اين كار آلبوم «پس از سكوت» بود كه همانطور كه از اسمش پيداست اولين اثر او بعد از آن سالهاي سكوتش به شمار ميرفت.
فرهنگ شريف و فروش يكي از سازهايش
در اين ميان عدهاي از بزرگان موسيقي مهجور واقع شدند؛ هنرمنداني كه به آنها توجه شايستهاي در زمان حياتشان نشده بود و فرهنگ شريف نيز از آن دسته هنرمندان بود. فروغ بهمنپور در اين باره و هنگامي كه فرهنگ شريف در قيد حيات بود، نوشته بود: «استاد فرهنگ شريف در اين مدت با بيماري دست و پنجه نرم كرد و مدتي هم در كما بود. با اين حال ايشان براي بيمه مشكل داشت و در نهايت، اين استاد بزرگ مجبور شد براي تامين هزينههاي بيماري خود يكي از سازهايش را بفروشد. متاسفانه هيچ مسوولي از هنرمندان پيشكسوت حمايت نميكند.»
وقتي دلكش صداي خود را در تاكسي شنيد
پس از ممنوع شدن آواز زنان، بخش بزرگي از هنرمندان فعاليتشان تحت تاثير قرار گرفت؛ برخي نظير پريسا و هنگامه اخوان در آن دوران اوج فعاليت خود را داشتند كه ديگر اين ممنوعيت به آنها فضاي لازم را نداد؛ تعداد زيادي از هنرمندان زن به سكوتي ناگزير رسيدند و برخي ارايه هنرشان را به محافل خصوصي بردند. دلكش هم كه از خوانندگان منحصر به فرد و كمنظير به شمار ميرفت كه خوانندگي و هنرش را كنار گذاشت و در تهران زندگي كرد. او در گفتوگويي خاطره شنيدن صداي خودش را در تاكسي اينطور تعريف كرده بود: «يك روز سوار تاكسي شدم. راننده تاكسي كه ۲5-۲4 ساله بود، نوار چند تا از ترانههاي منو گذاشته بود. خون تو سرم جمع شده بود. ميخواستم بزنم زير گريه. راننده تاكسي كه فكر كرده بود تحت تاثير ترانه قرارگرفتهام، گفت: مادر ميبيني چي ميخونه! گفتم: ميدوني كيه؟ گفت: اسمش دلكشه مادر. هرجا هست خدا عمرش بده، ما كه با صداش حال ميكنيم. همتاش پيدا نشده! نتونستم زبانم را نگه دارم. گفتم: اين صداي منه! من دلكشم! تا آخر مسير ديگه هيچكس را سوار نكرد. هر ده متر به ده متر بر ميگشت و به من خيره ميشد. بالاخره تاب نياورد و ضبط صوت ماشين را بست. قبل از اينكه بخواهد و بگويد، خودم برايش همان ترانهاي را كه نيمهكار قطع كرده بود، آرام آرام خواندم. وقتي به مقصد رسيدم هر چه اصرار كردم پول نگرفت. شما نميدونين در اين روز و روزگار كه ما در ايران داريم اين نوع گذشتهاي پولي يعني چه!»
وقتي صداي فريدون فروغي از تيتراژ فيلم حذف شد
تورج شعبانخاني درباره فريدون فروغي، خواننده شهير پاپ گفته است: «او يك ايراني وطنپرست بود كه ترجيح ميداد در وطن خودش بماند و بخواند. آرزويي كه سرآخر برآورده نشد و بيآنكه بتواند دوباره بخواند از دنيا رفت. كاش روزگار با او بهتر تا كرده بود.» فروغي درسال 1359، «يار دبستاني» را براي فيلم «از فرياد تا ترور» به كارگرداني منصور تهراني خواند كه در تيتراژ فيلم استفاده شود. در اين زمان براي فعاليت او ممنوعيتي نبود اما به تهراني ميگويند كه بايد صداي فروغي را از تيتراژ فيلمش حذف كند و اين طور ميشود كه زمزمه ممنوعيت صداي فريدون فروغي پيش كشيده ميشود. او سالها گوشهنشيني را تحمل كرد و در اسفندماه سال ۷۷ موفق به برگزاري كنسرتي در تالار حافظ دانشگاه كيش شد. اگر چه در شهرستانهاي ديگر براي برگزاري كنسرت به او پيشنهاد داده شد اما با برگزاري آنها موافقت نشد. اين فضاي بسته همچنان براي فروغي دردآور بود و حتي فروردين سال ۷۹ به پيشنهاد حميدرضا آشتيانيپور (كارگردان) و به اميد اخذ مجوز، «ميتراود مهتاب» نيما يوشيج براي فيلم «دختري بهنام تندر» خواند اما باز هم شرايط همان بود كه بود... كيومرث پوراحمد هم موفق نشده بود كه مجوز حضور فروغي را به عنوان بازيگر براي فيلم «گل يخ» بگيرد؛ اين فيلم درباره زندگي يك خواننده محكوم به سكوت بود.
فرهاد مهراد و عكس غمگيني كه مجوزش را به تعويق انداخت
مهراد هم با مشكلات زيادي براي ارايه هنرش رو به رو شد؛ پوران گلفام (همسر فرهاد مهراد) پس از انقلاب بهطور جدي پيگير دريافت مجوز براي آثار همسرش بود. در سال ۱۳۶۸ وقتي آلبومي از محمد نوري منتشر شد، براي دريافت مجوز اميد بيشتر بود و همين باعث شد كه درخواست صدور مجوز براي آلبوم «خواب در بيداري» را ارايه كند، اما انتشار اين آلبوم به دلايل مختلف به تعويق ميافتاد كه در نهايت اين آلبوم سال ۱۳۶۹ منتشر شد. مساله جالب اين بود كه آخرين ايرادي كه انتشار اين آلبوم را با تاخير مواجه كرد، مربوط به عكس فرهاد بود كه بنا بود روي جلد منتشر شود. آن طور كه گفته ميشود مسوولان وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي عنوان كرده بودند كه «تصوير خواننده بسيار تلخ و غمگين است و مناسب انتشار نيست.» كنسرت او در سينما سپيده سال ۱۳۷۳ برگزار شد؛ بليتهاي اين كنسرت در عرض ۳ روز همه بدون هيچ تبليغي به فروش رسيد؛ اما بنا به گفته مدير شركت «باران» كه مسووليت برگزاري اين كنسرت را داشت: «آن شب وقتي فرهاد آمد روي صحنه همه ساكت بودند. به نظر ميرسيد كسي فرهاد را نشناخته. فرهاد موهايش سپيد بود. مردم انتظار داشتند او هنوز خيلي جوان باشد. چند دقيقه طول كشيد تا مردم فهميدند، مردي كه روي صحنه است، همان فرهاد است. سپس شروع كردند به تشويق كردن.»
«ياغي» كوروش يغمايي مجوز نگرفت
كوروش يغمايي، نوازنده گيتار الكتريك و خواننده نيز كه اخيرا آخرين آلبومش «ياغي» را به دليل عدم دريافت مجوز از سوي وزارت ارشاد، خارج از ايران منتشر كرد، بر خلاف بسياري ديگر از همكارانش در سالهاي پيش از انقلاب و پس از آن به خارج از ايران مهاجرت نكرد و در ايران ماند. يغمايي در صفحه شخصياش درباره دريافت نكردن مجوز براي آلبومش اينطور نوشت: «بالاخره ضبط آلبوم ياغي پس از شش سال به پايان رسيد. بر پايه نداشتن مجوز براي پخش اين آلبوم در سرزمين خودم من به سهم خودم از همه همميهنانم شرمسارم.»كوروش يغمايي آلبومهاي «سيب نقرهاي»، «ماه و پلنگ»، «كابوس» و «تفنگ دسته نقره» را به صورت قانوني در ايران منتشر كرده بود اما اعلام كرد كه آلبوم «ياغي» را به ناچار در امريكا و توسط شركت «Now-again records» منتشر ميكند.
حبيب محبيان و مجوزي كه پس از مرگش صادر شد
حبيب محبيان از جمله خوانندگاني بود كه به ايران بازگشت و البته حضورش در ايران اتفاقات مختلفي را براي او رقم زد. او حتي طي حضورش در كشور در حين ضبط يك ويديو كليپ در جاده ماسوله بازداشت شده بود. حبيب محبيان خواننده موسيقي پاپ سالهاي سال در خارج از ايران فعاليت خود را ادامه ميداد و در سالهاي آخر عمرش با وعده بعضي از مسوولان كشور به ايران بازگشت، اما باز هم مجوز فعاليت دريافت نكرد. او كه سوداي انجام كار هنري در ايران را داشت، يك سال و نيم پس از مرگش به آرزوي خود رسيد و اثرش مجوز انتشار يافت؛ اثري با تصوير و صداي او كه بعد از مرگ منتشر شد. ايلنا خبر انتشار اين اثر را اينطور گزارش داد: موزيك ويديوي «ديره» با صداي احمدرضا محبيان و سمير زند و همچنين با تصوير و صداي نه چندان شفاف زندهياد حبيب محبيان از دفتر موسيقي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي مجوز انتشار گرفت. موزيك ويديوي قطعه «ديره» كه پيش از اين به صورت تكآهنگ رسمي و مجوزدار منتشر شده بود، پس از بازبيني در شوراي صدور مجوز دفتر موسيقي وزارت ارشاد، با مجوز رسمي اجازه نشر پيدا كرد. اين اتفاق در حالي رخ داده كه حبيب محبيان در تمام سالهايي كه به ايران بازگشته و در شمال كشور ساكن بود، هرگز اجازه فعاليت رسمي در بازار موسيقي داخلي را پيدا نكرد تا سرانجام در تاريخ ۲۱ خرداد سال ۹۵ به دليل ايست قلبي درگذشت.
مرگ هنرمندان موسيقي نواحي در انزوا
هيچ علاقهمند موسيقي فولكلور نميتواند صداي اصيل ابراهيم شريفزاده را از ياد ببرد. او در كمال بيمهري از دنيا رفت. مرحوم شريفزاده سال ۱۳۹۴ توسط كارشناسان موسيقي نواحي كه شوراي عالي ارزشيابي هنرمندان كشور در حوزه موسيقي كه از زير مجموعههاي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي است براي كسب درجه دكتراي هنري دعوت شد، اما در آنجا اين موضوع مطرح شد كه نشان را به دليل اينكه او غسال بود، از او پس بگيرند! ميتوان گفت هنرمندان موسيقي نواحي در جرگه هنرمنداني قرار ميگيرند كه با مشكلات غمانگيزي دست و پنجه نرم كردند. نسل طلايي آنها يكي يكي خاموش شدند. خيليها پس از مرگشان شناخته شدند و خيليها حتي پس از مرگ نيز از آنها ياد نشد.
البته نوازندگان و هنرمندان ديگري نيز هستند كه بايسته و شايسته قدر و منزلت هنر آنها دانسته نشد؛ از آن جمله ميتوان به اصغر بهاري نوازنده كمانچه، احياگر اين ساز اصيل ايراني اشاره كرد. همچنين محمد اسماعيلي نوازنده تمبك، رضا شفيعيان نوازنده سنتور، محمد موسوي نوازنده ني، حسن ناهيد نوازنده ني و... از ديگر موسيقيدانان اصيل ايراني بودند آن چنانكه بايد و شايد و بر اساس توانمندي و خلاقيت بينظيري كه داشتند، مورد توجه و حمايت قرار نگرفتند.
٭ عنوان گزارش، مصرعي از يك شعر قيصر امينپور است.
از سختگيري در اخذ مجوز براي انتشار آلبوم و بهطور كلي مساله مجوز براي انجام كار هنري تا بحث لغو كنسرتها، همه و همه چالشهايي است كه موسيقي با آن روبهرو بوده و البته شرايط مختلفي را تجربه كرده؛ گاه فضا بازتر شده و گاه فشار بسياري به اين هنر آمده.
اگرچه هنر همچون آب روان از سنگلاخها عبور ميكند و مسير خود را مييابد، اما در اين ميان بسياري از هنرمندان به واسطه سياستهاي نادرست وقت و دلايل مختلف ديگر به حاشيه رانده شده و دچار زودمرگي هنري شدند؛ برخي مجبور به مهاجرت شده و برخي كمكار يا حتي عدهاي بيآنكه وطن را ترك كنند، خانهنشين شدند.
يكي از خلأهاي بزرگ موسيقي كشور ما ممنوعيت صداي زنان بوده و هست كه با وجود اين ممنوعيت، بسياري از خوانندگان زن سكوت پيشه كردند يا هنرشان به فضاهاي خصوصي محصور شد، اما بسياري از زنان بنا به عشق و علاقهاي كه داشتند در فضاهاي مختلف كار هنري خود را ادامه دادند.
در گزارشي كه ميخوانيد، نگاهي كردهايم به هنرمندان موسيقي كه گاه تصميمگيريهاي اشتباه، گاه سوءتفاهمها، گاه همان سياستگذاريهاي نادرست منجر شد حضور هنريشان به درستي درك و قدر آنها شناخته نشود. هنرمنداني كه سالها هنرشان در مواجههاي نابرابر، كمرنگ شد يا به خاموشي گراييد.