آبرو
حسن لطفي
آنقدر عجله داشتم كه متوجه نشدم پاچه شلوارم رفته توي جورابم. وقتي فهميدم كه توي كلاس فيلمنامهنويسي يكي از هنرجويان از سر جايش بلند شد و كاغذي را گذاشت روي ميزي كه پشتش نشسته بودم و با خط خوشي نوشته بود: استاد ميبخشيد پاچه شلوارتان رفته توي جورابتان! بعد هم چند ببخشيد ديگر گذاشته بود پشت جورابتان. كاغذ را كه خواندم بلند شدم و طوري كه همه بشنوند گفتم: اه پاچه شلوارم رفته تو جورابم! ممنون كه خبرم كردي! بعد هم پاچه را در حالي كه همه ميخنديدند از جورابم بيرون كشيدم.
كلاس كه تمام شد، هنرجوي مودب كنارم ايستاد و برايم توضيح داد كه براي حفظ آبروي من آن كار را كرده! از او تشكر كردم و گفتم تو تنها كسي نبودي كه متوجه پاچه شلوارم شدي. ديگران هم ديده بودند. اگر پاچه شلوار آبرو بر است بايد قبلا به فكرش بودم. ميدانم كه حكايت پاچه شلوارم شباهتي به اتفاقي كه براي الناز ركابي افتاد، ندارد.
اما موضعگيري بعضيها درباره آن بيربط با نگاه نادرست به آبرو بري نيست. منظورم كساني است كه با حمله كلامي به اقدام او در پي برخورد قهرآميز با وي شدهاند. برخوردي كه گمان نميكنم نزد بسياري از همفكران منصفشان هم جايي داشته باشد. وصل اقدام فردي يك فرد به آبروي نظام نشان از هر چه باشد حكايت از درايت و آزادانديشي و وفاداري به نظام ندارد.
شايد اگر وقتي اختلاسهاي كلان انجام ميشود به كار بردن يك چنين جملاتي (آبروي نظام را برد!) با معناتر و پذيرفتنيتر باشد. اما در مورد اين قهرمان ورزشي چنين نيست. قهرماني كه پيش از اين اقدامش با تايپ نام كوچكش در جستوجوگر اينترنت نام بازيگر سرشناس سينما در اولويت قرار ميگرفت، اما پس از اين عملش بيآنكه مدالي بياورد در صدر قرار گرفت. تا زماني كه تعريف درستي از آبروي خود، خانواده، حكومت، نظام و... نداشته باشيم قادر به حفظ آن نيستيم. برابر دانستن ديدگاههاي خودمان با كليت يك تفكر، مذهب، حكومت و... تنها كاري كه ميكند تنزل آن باور به خواستهها و ارادههاي شخصي است.
باورها و ارادههايي كه در برخي موارد به دليل عدم درايت، كوتهفكري، باورهاي سطحي، خودباوري كاذب و... نتيجهاي جز دفاع بد را به دنبال نخواهد داشت. دفاع بدي كه ناخواسته آدمي را تبديل به فردي در مقابل آن باور قرار ميدهد. شايد به خاطر همين بهتر است، بعضي وقتها، بيشتر از بازيكنان حريف مراقب بازيكنان خودي باشيم كه غير از خودباوري كاذب، چيز ديگري در چنته ندارند.