سفر به ديار آشناي غريبشده
رضا دبيرينژاد
دو نام سمرقند و بخارا اينقدر براي كسي كه اهل تاريخ و فرهنگ ايران است آشنايي و قرابت دارد كه ميتواند سرشار از جذابيت باشد، اينگونه است كه اين دو نام در ازبكستان به اندازه كافي براي قرابت تاريخي و جذابيت كفايت ميكند كه يك ايراني را به سفر ازبكستان بخواند. اما اين مقصد به همان مقدار آشنايي تاريخي براي امروز ما غريبه است و بيشتر برآنيم تا آن گذشته تاريخي را تماشا كنيم، اينگونه است كه سفر ازبكستان را بايد تلفيقي از آشنايي و غريبگي دانست، مقصدي آشنا كه در جداافتادگي غريبه
شده است.
براي هر سفري بودن هركدام از اين ويژگيها ايجاد جاذبه ميكند و ميتواند حس و حال سفر را بسازد و آن را از مقاصد ديگر متمايز سازد. نشانههاي آشنا سفر را مواجهه با خود ميسازد و غريبگيها سبب ايجاد پرسش و شگفتي ميكند تا آشناييها را تازه كند. اشتراكات فرهنگي زمينه گفتوگو را فراهم ميسازد و ميتواند حس نزديكي و امنيت را
فراهم آورد.
از همين رو ازبكستان به دليل داشتن اشتراكات فرهنگي و نشانههاي تاريخي مشترك يك مقصد جذاب براي ايرانيان باشد اما با همه ظرفيتهاي اين مقصد و حتي اثرات آن براي بالابردن آگاهيهاي فرهنگي و تاريخي و تقويت هويت ايرانيان اما اين كشور مقصدي ثابت براي گردشگري ايرانيان نيست و حتي در اولويت سفرهاي آنان قرار ندارد و براي علاقهمندان سفر به ازبكستان موانع متعددي وجود دارد.
شايد مهمترين مشكل كمبود پروازهاي مسافرتي و هزينه بالاي آن براي ايرانيان در مقايسه با سفرهاي مشابه و حتي مسافرتهاي دورتر است. اينكه تنها يك ايرلاين و تنها يك روز به مركز اين كشور پرواز ميكند خود نشاندهنده حجم مسافرتهاي كم به اين كشور است.
از سوي ديگر بايد عدم معرفي جاذبههاي ازبكستان و ايجاد ترغيب در مسافران ايراني را افزود و اينگونه ايرانيان ترجيح ميدهند به كشورهايي دورتر يا همسايگاني آشناتر بروند، حتي شايد لازم باشد كه بيفزاييم كه تصوير ايرانيان از اين كشور بيش از آنكه معطوف به ميراثهاي مشترك باشد بيشتر با يك تصور اشتباه از اوضاع اجتماعي آنان است. اما ميراث ازبكستان كه بخش عمدهاي از آن را در رديف شباهتهاي فرهنگي و حتي ميراثهاي مشترك قرار داد اين كشور و شهرهاي نامدار آن را به يك مقصد گردشگري فرهنگي تبديل كرده است و گردشگراني كه ازبكستان را به عنوان مقصد انتخاب ميكنند براي ديدار با ميراثهاي آن
برميگزينند.
سفر به ازبكستان نيازمند روايتگري است چرا كه همه اين تشابهات و افتراقات فرهنگي يا ابنيهها و نامهايي كه در سفر مشاهده ميشود نيازمند روايتگري است تا قابل فهم شود از اين رو سفر به ازبكستان را در زمره سفرهاي فرهنگي روايتمحور و تجربهگرا قرار داد كه نه تنها فهم از اين كشور و آسياي ميانه بلكه فهم از تاريخ و فرهنگ ايران را تحتتاثير و تغيير قرار ميدهد. با همين نامهاي آشناي سمرقند و بخارا توسط يكي از گروههاي محدودي كه به اين كشور تور ميبرند با جمعي از علاقهمندان راهي ازبكستان شديم و نه تنها سمرقند و بخارا كه شهرهاي ديگري را ديدار كرديم كه ميخواهم برخي از تجربههاي سفر را در اينجا پس از اين روايت كنم.