ريشههاي حوادث اخير
علي مطهري
به دست آوردن ريشهها و علل حوادث اخير قطعا از تكرار آن جلوگيري ميكند. اينكه مردم بعد از مرگ جانسوز مهسا اميني در مكاني تحت مديريت نيروي انتظامي، دست به اعتراض زدند كاري طبيعي و نشانه زنده بودن عواطف انساني در جامعه ايران بود و اگر چنين نميكردند شايسته نكوهش بودند. اما اينكه اين موضوع اين مقدار گسترش پيدا كرد، ريشههاي ديگري دارد و به عبارت ديگر اين موضوع بهانهاي بود براي اينكه بخش قابل توجهي از مردم نارضايتي خود از وضع موجود را ابراز كنند. البته از تحريكات رسانههاي خارجي نبايد غافل بود ولي مساله اين است كه چرا اقشاري از جامعه از جمله بخشي از قشر نوجوان و جوان اين مقدار تحريكپذير شدهاند در حالي كه قبلا اينطور نبودند. ريشههاي حوادث اخير، در واقع ريشههاي نارضايتي و دور شدن بخش قابل توجهي از مردم از آرمانهاي انقلاب اسلامي را ميتوان در چند بند بيان كرد:
1- به نظر من عامل اول، وضع اقتصادي مردم است كه با جراحي اقتصادي اخير در شرايط نامناسب و گرانيهاي سرسامآور به وضع اسفناكي رسيده است خصوصا كه به دليل ادامه تحريمها و فقدان عزم جدي براي سامان دادن به توافق برجام اميدي هم به آينده وجود ندارد. اگر وضع اقتصادي مردم خوب بود، اعتراضها اين مقدار گسترش پيدا نميكرد.
2- عامل ديگر احساس عدم مشاركت در مسائل حياتي كشور و عدم دخالت در سرنوشت خود است. تصميمات مهم سياست خارجي و داخلي در جاهايي غير از مجلس از جمله شوراهايي كه در قانون اساسي وجود ندارد، گرفته ميشود. مثلا مجلس به عنوان نماينده ملت نميتواند درباره نوع رابطه با روسيه كه امروز از ما به عنوان ابزار حتي در جنگ با اوكراين استفاده ميكند يا درباره رابطه با امريكا تصميم بگيرد. تازه اين مجلس را هم به سختي ميتوان نماينده واقعي ملت دانست، چون با ردصلاحيتهاي گسترده و هدايت شده شوراي نگهبان هر دو انتخابات گذشته مجلس و رياستجمهوري را نميتوان آزاد تلقي كرد. اگر مجلس واقعا مستقل و نماينده مردم بود و در همان ابتداي فوت مرحومه مهسا اميني، وزير كشور را كه اين حادثه در زيرمجموعه او اتفاق افتاده بود استيضاح و بركنار ميكرد، اعتراضات اين مقدار گسترده نميشد.
3- عامل ديگر، دور شدن بخشي از جامعه از تربيت ديني است كه لاجرم با سستي اعتقاد آنها به آرمانهاي انقلاب اسلامي مرتبط است. روشي كه در كشور ما از طرف مراجع رسمي و حكومتي براي تبليغ دين به كار ميرود ضد تبليغ است و معمولا افراد را از دين دور و زده ميكند. اين روش مطابق ميل متدينترين اقشار جامعه است و در آن ساير قشرها ناديده گرفته شدهاند و مزاج و مذاق متوسط مردم در نظر گرفته نشده است. مثلا از اول محرم تا آخر صفر يعني به مدت دو ماه پرچمهاي سياه در تمام ميدانهاي شهرها افراشته ميشود و صدا و سيما پشت سر هم عزاداري و سينهزني دارد با كمترين تحليلي كه معارف افراد را بالا ببرد و در اين مدت هيچ جشن ازدواج و مراسم شادي برگزار نميشود. اين روش، جامعه را افسرده و اكثر نوجوانان و جوانان را از دين زده و دور ميكند. روش درست اين است كه مثلا از هشتم تا دوازدهم محرم و روز اربعين و سه روز آخر صفر عزاداري باشد و بقيه اين دو ماه مانند روزهاي ديگر سال باشد و احيانا عقد و عروسي و شادي هم برقرار باشد. البته افراد آزادند كه در منازل و محافل خود از اول تا آخر صفر هر روز عزاداري كنند ولي صدا و سيما و ساير نهادهاي حكومتي بايد متوسط مردم را در نظر بگيرند.
مثال ديگر براي جمود به ظواهر در تعظيم شعائر ديني، الزام به مقنعه براي دانشآموزان دختر كلاس اول و دوم دبستان است، در حالي كه اين الزام بايد از كلاس سوم كه معمولا دختران به بلوغ ميرسند آغاز شود. همين طور اگر دبيرستان دخترانهاي مشرف ندارد نيازي به حجاب دانشآموزان نيست در حالي كه گاهي اجازه نميدهند. به تعبير اميرالمومنين(ع) رخصتها را محترم بشماريم و از خدا و پيغمبر جلوتر نيفتيم.
آنچه برخي نوجوانان ما را از مسير انقلاب دور و آنها را به شدت عليه آن تحريكپذير كرده است به حساب نياوردن آنها از طرف حكومت و مبلغان دين بوده است. تمركز مربيان حكومتي جامعه صرفا بر قشر متدين و حزباللهي بوده است و بسيار كمتر وارد گفتوگو با قشري از نسل جديد كه از نظر ديانت در حد متوسط يا ضعيف است، شدهاند. اگر روش ما در تبليغ دين درست بود اعتراضات اخير اين مقدار گسترده نميشد.
4- عامل چهارم، نوع برخورد با منتقدان و مخالفان است كه به سرعت تحت فشار قرار ميگيرند و احيانا بازداشت ميشوند. نمونه آن بازداشت و محاكمه و محكوميت آقاي تاجزاده است كه دليل آن جز رفتار دوستان نادان انقلاب نيست. اتهام آقاي تاجزاده در واقع انتقاد از رهبر انقلاب است. اين در حالي است كه خود مقام رهبري چند بار گفتهاند ممكن است كسي از من انتقاد داشته باشد، بايد بتواند حرفش را بزند. معلوم نيست كساني كه دست به اين بازداشتها ميزنند از كجا دستور ميگيرند و اين تناقض چگونه قابل حل است. اگر فضا براي انتقاد باز بود و اعتراض به رسميت شمرده ميشد، اعتراضات اخير اين مقدار گسترده نبود.
5- عامل ديگر ضعف مديريت فرهنگي كشور است. آنجا كه بايد سهل بگيريم، سخت ميگيريم و آنجا كه بايد سخت بگيريم، سهل ميگيريم. از يك كنسرت متين كه مثلا شعر حافظ در آن خوانده ميشود، جلوگيري ميكنيم و در مقابل مثلا همه اماكن عمومي و كالاها و بستهبنديها آزادند كه از اسامي لاتين استفاده كنند. در همين قضيه خانم مهسا اميني اگر به رفتار ستاد امر به معروف و نهي از منكر و مصاحبههاي مسوولان آن از دو ماه قبل از آن توجه كنيم، ميبينيم كه چقدر بيتدبيري صورت گرفته است. در حالي كه مردم در فشار اقتصادي بودند، از ناحيه اين ستاد دايم اظهارنظر شد كه با بدحجابان چنين برخورد ميكنيم و جريمه آنها به منزلشان ارسال ميشود، بهطوري كه جامعه نسبت به اين موضوع حساسيت پيدا كرد و بعد از اتفاقي كه براي مهسا افتاد، منفجر شد. مديريت نهادهايي مثل ستاد امر به معروف بايد در دست افراد حكيم و جامعهشناس و روانشناس باشد و اصلا ماهيت اين ستاد بايد تربيتي و معارفي باشد تا به چنين نقطهاي نرسيم.
خلاصه كلام اينكه بايد پيام اعتراضات اخير را بشنويم و حتما اصلاحاتي در حكمراني انجام دهيم. لجاجت كارساز نيست.