به مناسبت سالروز درگذشت طاهره صفارزاده، شاعر و پژوهشگر
مناقشهبرانگيز و در كانون توجه
بهمن فاطمي
14 سال پيش در چنين روزي، زبان فارسي يكي از نامهاي قابلاعتناي خود را از دست داد. طاهره صفارزاده كه جداي از مناقشات فراواني كه بر سر عقايدش وجود دارد، بايد او را يكي از مهمترين زنان شعر مدرن فارسي در شمار آورد. او در حيات ادبي و هنري خود به جهت نوع برخورد منتقدان و اهالي شعر، دورههاي پرفراز و نشيب و متفاوتي را گذراند.
محمد حقوقي در مقدمهاي طولاني، شعرهاي مجموعه «سد و بازوان» صفارزاده را كه در سال 1350 منتشر شد و بسياري آن را آغاز دورهاي مهم از شاعري او ميدانند، مياستايد و آن را به «اتفاقي مهم» در شعر جديد فارسي تعبير ميكند. ستايشي كه البته معترضاني در ميان اهالي شعر فارسي دارد و از آن ميان كساني چون سپانلو و نوريعلاء.
محمدعلي سپانلو يادداشتي دارد درباره صفارزاده كه آن را «شاعرهاي كه به زبان خارجي چيز مينويسد» نام نهاده است. او در آن يادداشت «سد و بازوان» را مجموعهاي متوسط ميشمارد و معتقد است كه بيشتر محصول نقل مستقيم تجربههاي شاعر است تا - لابد - شهود شاعرانه او با تجربههاي زيسته در «اقاليم درنورديده». او بر اين باور است كه صفارزاده هنوز تا رسيدن به فرمي اصيل از مدرنيسم كار دارد چون «بهرغم اينكه مناظر بسيار ديده... ذهنش عكسبرداري كرده و رتوش مختصري در محفوظات صورت داده است...»
مقاله «انسان- خدايان معاصر» از اسماعيل نوريعلاء هم كه پاسخ به مقدمه محمد حقوقي بود، شعرهاي صفارزاده را نواخته است و البته ديگراني را هم به شاعران مورد انتقاد خود علاوه كرده تا دوست موج نويي خود يعني احمدرضا احمدي را بستايد: «مشكل روشنفكران ما در برابر احمدي - و نه شعر احمدي- اين است كه نامش فروغ يا طاهره يا «ليلي» نيست و چند سالي را در فرنگ به سر نبرده است...»
رضا براهني اما - گرچه در نوشتههايش نقدهايي هم بر شعر صفارزاده دارد- شايد يكي از صريحترين حمايتها را از او و شعرش ثبت كرده است. براهني داوران «جايزه كتاب شعر سال» را به باد انتقادات تندي گرفت كه چرا شعر طاهره صفارزاده را نديدهاند: «اگر كميته، شاعرهاي براي جايزه پيدا نكرد، دليلش اين نيست كه چنين شاعرهاي نداريم. طاهره صفارزاده يكي از بهترين شاعرههاي معاصر است...»
از زندگي و تحول فكري و اعتقادي او و اينكه شاعر منسوب به جريان «روشنفكري ادبي» از جايي به بعد - در عين حفظ استقلال شخصيت ادبي خود- به زمره شاعرانِ نگاهدار به مسائل ديني در آثار خود تبديل شد، زياد گفته شده؛ همينطور از مبارزاتش عليه حكومت پهلوي كه البته سكه رايج در فضاي روشنفكري ادبي دهههاي 40 و 50 بود.
وجه ديگري از فعاليتهاي او به ترجمههايش مربوط ميشود. او را پايهگذار آموزش ترجمه به عنوان علم ميشمارند. صفارزاده همچنين نقد علمي ترجمه را در دانشگاههاي ايراني رواج داد. از او آثاري در زمينه ترجمه پژوهي بهجا مانده به نامهاي «اصول و مباني ترجمه/ تجزيه و تحليلي از فن ترجمه ضمن نقد عملي آثار مترجمان» و «ترجمههاي نامفهوم».
«رهگذر مهتاب»، «چتر سرخ»، «طنين در دلتا»، «سد بازوان»، «سفر پنجم»، «حركت و ديروز»، «بيعت با بيداري»، «مردان منحني» و «ديدار با صبح» كتابهاي شعر صفارزادهاند.
او از اواخر دهه 70 تا پايان عمرش در 4 آبان 1387 آثاري در زمينه ترجمه قرآن را به كارنامه خود افزود كه «ترجمه مفاهيم بنيادي قرآن مجيد» به فارسي و انگليسي، «ترجمه قرآن حكيم» در قالب اثري به سه زبانه (متن عربي با ترجمه فارسي و انگليسي) و... از آن جملهاند.
قدر مسلم طاهره صفارزاده شاعري است كه نميتوان جايگاه او را خصوصا در ميان شاعران زن در تاريخ معاصر فارسي ناديده گرفت. گواهش مواضعي كه نامهاي بزرگ و تثبيتشده شعر فارسي در قبال آثار او - همسو يا حاوي انتقادهاي آشكار- داشتهاند. قرار گرفتن در كانون توجهي چنين، خود موهبتي است كه بيشك نصيب هر شاعري نميشود.