كمكاري سينماي ايران در قبال نسل امروز و اهميت سينماي سياسي در گفتوگو با فرزاد موتمن
بازدارندههاي فيلمسازي درباره دهه هشتاديها
سانسور، يكي از موانع ساخت فيلم سياسي در ايران است
تينا جلالي
اين روزها همزمان با مطالبات بيسابقه و دستهجمعي نسلي كه از آنها به عنوان جوانان پرشور دهه هشتاد نام ميبرند بحثهاي مختلفي هم درباره چگونگي شكلگيري و بروز اين اتفاقات پيش كشيده ميشود. با اين پرسش كه چطور به شكل غافلگيركننده و حيرتانگيزي جامعه در جريان تواناييهاي خاص اين نسل نبوده و به مخيله خيليها حتي خطور هم نميكرده كه اين جوانان چنين جسارتهاي نهفته و بالقوهاي در نهاد خود داشته باشند؟
اما فارغ از اين موضوعات، نكتهاي كه اين وسط وجود دارد ناآراميهاي اخير سطح كشور، فتح بابي براي ورود به دو موضوع مهم در سينما شده؛ اول اينكه آيا از بعد هنري هم ميتوان به مجموع اتفاقات يك ماه گذشته نگاه كرد تا اين رخدادها الهامبخش فيلمهاي سينمايي باشند؟ و نكته مهمتر اينكه آيا نشان دادن چنين وقايعي در حيطه سينماي سياسي قرار ميگيرد؟ چرا سينماگران ايراني كه همواره دغدغه زيست اجتماعي دارند و درمصاحبههايشان ادعا دارند از كوچكترين اتفاقات پيرامون خود نميگذرند، پيشتر زمينههاي بروز و ظهور اين نسل را هشدار نداده بودند؟ اصلا كاركرد سينماي سياسي چيست؟ اينها را با فرزاد موتمن نويسنده و كارگردان در ميان گذاشتم. او در اين گفتوگو درباره اهميت سينماي سياسي و كمكاري سينماي ايران در قبال نسل امروز توضيح داده است.
جناب موتمن بحثي كه اين روزها زياد مطرح ميشود درباره چگونگي معرفي نسل امروز يا همان دهه هشتاد است كه بسياري از كارشناسان معتقدند سينماي ايران نسبت به چنين موضوعي كمكاري داشته و نتوانسته زمينههاي بروز و ظهور ويژگيهاي اين نسل را هرچه زوتر ارايه دهد. بعضي ميگويند اين عدم پرداخت به ناآگاهي فيلمسازان ما از ويژگيهاي اين جوانان برميگردد و تعدادي هم معتقدند اين مساله به زيست مربوط ميشود. شما كه اتفاقا پسرتان جزو اين نسل است، چرا از دغدغههاي آنها در فيلمهايتان نميبينيم؟
اتفاقا من اين نسل را خيلي خوب ميشناسم. چون پسر من 17 ساله است. واقعيت اين است كه من هربار كه خواستم فيلمي با خصوصيات، ويژگيها و دغدغههاي جوانان دهه هشتاد بسازم، هم با مخالفت تهيهكننده مواجه شدم هم با مخالفت پخشكننده و صاحبان سينما و هم با سانسور شديد! از جانب سازمان سينمايي هم با عدم حمايت خانه سينما و هم با بيتوجهي بنياد سينمايي فارابي. واضح بگويم كه در اين شرايط ما خيلي نميتوانيم انتخاب كنيم كه چه فيلمي بسازيم؛ بلكه ميبينيم چه پيش ميآيد كه بسازيم. بنابراين متاسفانه دستمان روي ساخت چنين موضوعاتي باز نيست. اتفاقا در همين دو فيلم اخير من يعني «سراسر شب» و «شبگرد» كاملا مشخص است كه من راجع به جوانهاي نسل امروز فيلم ميسازم. اصلا «شبگرد» درباره جوانان دهه هشتادي است؛ اما شما ببينيد كه چه برخوردي با اين فيلمها ميشود. چنين فيلمهايي از جشنواره حذف ميشوند، نزديك به هشت ماه پروانه نمايش نميگيرند و به راحتي هم فصل اكران را از دست ميدهند و تازه معلوم هم نيست چه زماني فرصت اكران پيدا كنند و من ميدانم هنگام پخش و اكران هم با اين فيلم مهربان نخواهند بود. ولي در جواب پرسش شما بايد بگويم كه من كارم را كردهام و وظيفهام را نسبت به جوانان دهه هشتاد انجام دادم. دهه هفتاد فيلمي درباره جوانان با نام «هفت پرده» ساختم و بعد هم هميشه جوانان را در كنارم داشتهام و در فيلمهايم آنها نقشهاي مهمي ايفا كردهاند. اما از آنجايي كه سينماي ايران را فيلمهاي لمپني و عربدهكش و كمدي به تسخير خود درآوردهاند ديگر براي فيلمهاي من اين وسط جايي نميماند. اصلا در اين وضعيت فيلمهاي من كجا قرار ميگيرند؟ فيلمنامهاي به اسم «فراموشخانه» به نويسندگي امير افشار ميخواستم بسازم اما كليد نخورد يعني نشد كه بسازم. پيش از فيلم «سايه روشن» ميخواستم بسازم يا فيلم «يه شب مهتاب» كه اتفاقا جوانانه بود. ميخواهم بگويم خيلي تلاش كردم براي جوانها فيلم بسازم اما نتوانستم. براي اينكه بسيار با جوانها آشنا هستم و هر روز با آنها كلاس دارم. البته صرفا با آنها كلاس ندارم كه آموزشي داده باشم و از تجربياتم با آنها بگويم و پولي بگيرم. خير. من اوقاتم را با جوانها ميگذرانم تا از جوانها ياد بگيرم و خودم را در هر شرايطي بهروز كنم. اكثر بچههايي هم كه با آنها كلاس دارم 18 يا 19 ساله هستند. من هر روز با آنها وقت ميگذرانم و از ذهنيات آنها آگاه هستم. بهطور كل بگويم كه من با جوانها جواني ميكنم.
پس با اين وجود شما نبايد در شرايط اين روزهاي جامعه از عملكرد و جسارت نسل جوان غافلگير شده باشيد؟
اصلا... كاملا با روحيات آنها آشنا هستم. در كلاس وقتي به آنها درس ميدهم از آنچه هستم جوانتر ميشوم و اصلا روحيه جوانانه دارم و ميخواهم بگويم بهطور مستمر با آنها ارتباط دارم. من هنوز موسيقي هوي متال و راك گوش ميدهم و اصلا نميتوانم با موسيقي سنتي ارتباط برقرار كنم. اصلا روحيهام اينگونه است. اما چه كنم هربار كه ميخواهم فيلمي درباره جوانها بسازم يا با فضاي مرسوم سينماي ايران تابعيت نميكند يا نميگذارند كه فيلم را بسازم يا فيلم ساخته شده را تكهپاره ميكنند يا نسخه آن را در زمان نمايش ميپيچند و به نحوي اكران ميكنند كه فيلم اصلا ديده نشود.
اما نكته ديگر اينكه اين روزها همزمان با اتفاقاتي كه در سطح كشور شاهد هستيم بحث چگونگي ساخت فيلم سياسي هم در محافل هنري زياد مطرح ميشود، در ابتدا بفرماييد تعريف شما از سينماي سياسي چيست و فيلمهاي سياسي در برگيرنده چه ويژگيهايي هستند؟
يك تعريف عاميانهاي از فيلمهاي سياسي وجود دارد كه از هاليوود تا كشوري مثل ايران تابع همين تعريف و تعبير است مبني بر اينكه به فيلمهايي با مضامين سياسي فيلم سياسي ميگويند. ولي من شخصا اين نظر را ندارم و معتقدم فيلمهايي نظير «زد» به كارگرداني كوستا گاوراس كه درباره حكومت سرهنگها در يونان است يا فيلم «حكومت نظامي» كه ديكتاتوري نظامي را در امريكاي لاتين نشان ميدهد كه همه از آنها برداشت سياسي دارند اصلا فيلمهايي سياسي نيستند بلكه تريلري هيجانانگيز هستند..
از نظر من فيلم سياسي فيلمي است كه تماشاگر بعد از تماشاي آن به فكر واداشته ميشود به عبارتي در مورد خودش و زندگياش و جامعه پيرامونش فكر ميكند و به تدريج و به شكل نامحسوس دچار تغييرات در زندگي ميشود. من اين نوع فيلمها را سياسي ميدانم.
نمونههايي در دنيا يا در ايران مثال ميزنيد؟
در ايران كه اصلا فيلم سياسي نداريم و در دنيا هم اندك فيلمهايي را ميتوانيم نام ببريم كه چنين ويژگي داشته باشند. به نظر من، تعريفي كه گدار اساسا در ساخت فيلم ارايه داد در اين باب بسيار درست است. او هميشه ميگفت: «به شيوه سياسي فيلم بسازيد.» هميشه اين تعريف را مدنظر دارم. و اگر بخواهم فيلمهاي مهمي را در اين زمينه نام ببرم ميتوانم به فيلم «همهچيز روبه راهه» از خود ژآن لوگ گدار مثال بزنم. يا فيلم «خواهران آلماني دوران سخت» ساخته مارگارته فون تروتا يا فيلم «دبليو آر: اسرار ارگانيسم» (WR: Mysteries of the Organism) ساخته دوشان ماتاويف كه اين فيلم در يوگسلاوي ساخته شد و كارگردانش بعد از ساخت اين فيلم مجبور شد كشورش را ترك كند چون از كشور اخراجش كردند. اين نمونهها فيلمهايي هستند كه از نظر من سياسي ساخته شدند چون ما را به فكر وادار ميكنند و در ما تغيير ايجاد ميكنند. ديگر فيلمهايي كه با نام سياسي معرفي ميشوند بيشتر تريلري هستند كه در مخاطب فقط هيجان ايجاد ميكنند.
بعضي فيلمهاي معروف ايراني هم هستند كه بسيار در مورد آنها عنوان سياسي به كار برده ميشود.
موافق نيستم چون بيشتر اين فيلمها درام هستند.
اجازه بدهيد مصداقي صحبت كنيم. فيلمهاي رخشان بنياعتماد چطور؟
فيلمهاي خانم بنياعتماد درام اجتماعي هستند ولي واقعا در دسته فيلمهاي سياسي قرار نميگيرند. در كشور ما از بس مميزان نسبت به هر چيري شاخكهايشان تيز ميشود هر نكته يا هر حرفي را تعبير سياسي ميكنند. مثلا در فيلمهايي تضاد عقيدتي وجود دارد، يا در خانوادهاي فقر بيداد ميكند يا اختلاف طبقاتي وجود دارد از آنها تعبير سياسي ميكنند. اين نكات دليلي براي سياسي بودن فيلم نيست. مثلا من از فيلمها «سرخها» براي شما مثال ميزنم به كارگرداني وارن بيتي كه درباره انقلاب اكتبر شوروي است و اتفاقا معروفترين انقلاب هم انقلاب شوروي است اما اين فيلم از نظر من اصلا سياسي نيست بلكه درام تاريخي و اتوبيوگرافيك است.
با اين صحبتهاي شما، قبل از انقلاب هم نمونه فيلمهاي سياسي در ايران نبايد داشته باشيم اما به نظر شما چرا در ايران ساخت فيلمهاي سياسي جدي گرفته نميشود؟
كشور ما بافتي دارد كه در آن احزاب هم فعاليتي ندارند. خب وقتي احزاب سياسي براي فعاليت در ايران دچار مشكل هستند، چطور ميتوانيم انتظار داشته باشيم كه فيلم سياسي بسازيم؟ اين احزابي هم كه در حال حاضر از آن نام برده ميشود كاري نميتوانند بكنند و همه هم اهدافشان به حكومت نزديك است. اگر احزاب سياسي در ايران فعاليت ميكردند، ميتوانستيم بگوييم احزاب سياسي در ايران داريم و بعد ميتوانستيم فيلم سياسي بسازيم.
آقاي موتمن يك نكته اين وسط وجود دارد و آن اينكه آيا به عقيده شما ممكن است سانسور و مميزي دليلي باشد كه سينماي ايران نتواند فيلم سياسي بسازد؟
قطعا. طبيعي است كه يكي از دلايلي كه سينماي ايران نتوانسته در اين مسير موفق باشد همين نكته است.
خود شما هيچوقت تلاشي براي ساخت فيلم سياسي نداشتيد؟
من آدم سياسي و خيالبافي نيستم. وقتي در ايران امكان ساخت فيلم سياسي نيست و اين امكان براي فيلمسازان وجود ندارد دنبالش نميروم. دنبال ساخت فيلمهايي ميروم كه به نظرم امكان ساختش وجود داشته باشد.
خودتان هم در مقطعي فيلم «بيداري» را ساختيد كه به حوادث پيرامون انقلاب ميپرداخت. انگار از فيلمهايي بود با بودجههاي كلان.
بيداري فيلم پرهزينهاي نبود و فقط با پانصد ميليون تومان ساخته شد. فيلم سفارشي بنياد سينمايي فارابي بود و براي سالگرد انقلاب هم ساخته شد. يك تمي داشت كه من به آن علاقهمند بودم و آن اين بود كه زني در دهه هفتاد دوران نشانههايي در سالهاي 57 يا 58 ميگردد اما اين نشانهها را پيدا نميكند. اما مشكل از جايي شروع شد. مديريت وقت فارابي با تهيهكننده فيلم جلسه گذاشتند و گفتند موتمن فيلم خودش را ساخته و تصويري پليسي از جامعه ايران ارايه شده، بنابراين من را از پروژه كنار گذاشتند و سه سال هر كاري كه دلشان خواست با فيلم كردند و يك فيلم احمقانه كودن ازش بيرون آمد. اصلا من بعد از آن تصميم گرفتم از اين نوع فيلمم نسازم بااينكه ساخت اين نوع فيلمها و فيلمهايي راجع به انقلاب را دوست داشتم. ولي بيداري اصلا تم سياسي نداشت.
با توجه به همه توضيحاتي كه داديد، ميخواهم در پايان روايت شما را از مشخصههايي كه يك فيلم در ژانر سياسي بايد واجد آن باشد، بدانم. چه ويژگيهايي را نشانههاي يك فيلم سياسي خوب ميدانيد؟
همانطوركه گفتم بايد مخاطب با مقوله جدي در فيلم روبرو شود كه اين مقوله در او تاثير جدي بگذارد بهطوريكه ما به دنبال نقشمان در آن مقوله بگرديم. من از فيلم «همهچيز روبه راهه» ساخته ژان لوك گدار و ژان پير گورين مثال ميزنم اين فيلم درباره موجي از اشغال كارگران در كارخانههاست كه به دنبال اين هستند كه دفاتر حساب و كتاب در كارخانه باز شود. وقتي هم دفاتر حساب و كتاب در كارخانه باز شود اين بررسي بسيار خطرناك است چون آنجاست كه متوجه ميشوند ارزش اضافي هر كارخانه چقدر بوده و به كجا رفته؟ در اين مقطع گروههاي چپگرا معتقد بودند كه سوسياليسم در راه است اما گدار در فيلمش نشان ميدهد كه نه چنين چيزي خبري نيست فقط موجي است كه ميخوابد. يك نمونه عالي از فيلم سياسي كه لايههاي هنري هم در دل خود دارد.
من هربار كه خواستم فيلمي با خصوصيات، ويژگيها و دغدغههاي جوانان دهه هشتاد بسازم، هم با مخالفت تهيهكننده مواجه شدم هم با مخالفت پخشكننده و صاحبان سينما و هم با سانسور شديد! از جانب سازمان سينمايي هم با عدم حمايت خانه سينما و هم با بيتوجهي بنياد سينمايي فارابي. واضح بگويم كه در اين شرايط ما خيلي نميتوانيم انتخاب كنيم كه چه فيلمي بسازيم؛ بلكه ميبينيم چه پيش ميآيد كه بسازيم. بنابراين متاسفانه دستمان روي ساخت چنين موضوعاتي باز نيست
از نظر من فيلم سياسي فيلمي است كه تماشاگر بعد از تماشاي آن به فكر واداشته ميشود. به عبارتي در مورد خودش و زندگياش و جامعه پيرامونش فكر ميكند و به تدريج و به شكل نامحسوس دچار تغييرات در زندگي ميشود. من اين نوع فيلمها را سياسي ميدانم