فاطمه راكعي، فعال حوزه زنان در گفتوگو با «اعتماد»
از راهكارهاي اجرايي براي عبور از چالش اخير ميگويد
بحران درك نشدن سبك زندگي
بايد يك كميته واسط ميان حاكميت و جوانان ايجاد شود
گروه سياسي
ريشه مشكلات اخير از كجا نشات گرفته است؟ براي آگاهي از ريشه مشكلات اخير جستوجوهاي تحليلي را تا كجا بايد امتداد داد؟ بسياري معتقدند، ريشه بحران اخير را بايد در سال 1400 و يكدست شدن قدرت دنبال كرد. گروهي ديگر اما ميگويد دامنه ارزيابيها را بايد تا ابتداي دهه 70 و شكلگيري برخي تفكرات افراطي در كشور امتداد داد. جماعتي ديگر از تحليلگران اما از ايجاد يك تعارض جدي از ابتداي انقلاب سخن ميگويند. تعارضي كه از ابتداي شكلگيري ايده جمهوري اسلامي مطرح و باعث شد تا نظام وارد يك تعارض گسترده ميان «سنت و مدرنيسم»، «اسلام و جمهوريت»، «دين و حكومت»، «فرهنگ شهري و روستايي» و... شود. تعارضي كه هرچند در دهه ابتدايي پس از انقلاب به دليل حضور شخصيت كاريزماتيك امام(ره) ظهور و بروز عيني پيدا نكرد، اما در دهههاي پس از آن ابهامات فراواني را شكل داد و مشكلاتي را ايجاد كرد. تعارضاتي كه وجود قرائتهاي افراطي از دين و تشكيل حكومت اسلامي بر آن افزود و مشكلات را به جايي رساند كه در سال 1401، تحليلگران از درك نشدن سبك زندگي دهه هشتاديها توسط سياستگذاران سخن ميگويند. در يك چنين شرايطي «اعتماد» دامنه گفتوگوهاي تحليلي خود راتا دفتر فاطمه راكعي گسترش داده تا درباره همه اين تعارضات، زمان شكلگيري و راههاي عبور از آنها گفتوگو كند. راكعي كه معتقد است بايد كلاهمان را براي جوانان دهه هشتادي و ساير جوانان از سربرداريم راهكار عبور از بحران را تشكيل يك كميته ويژه با حضور دلسوزان و صاحبنظران ميداند كه بتوانند در خصوص موضوعات اصلي كشور و مطالبات جوانان نقش يك حلقه واسط ميان جوانان و حاكميت را بازي كنند.
بسياري معتقدند مشكلات اخير ايران ناگهاني ايجاد نشدهاند و به صورت تدريجي در يك روند مستمر شكل گرفتهاند، شما چه نظري داريد؟
آنچه امروز پيداست، ريشهاش در گذشته است. براي درك آنچه اين روزها در زير پوست جامعه جريان دارد بايد به روزهاي ابتدايي انقلاب و موعد تشكيل جمهوري اسلامي باز گرديم. از بدو پيروزي انقلاب و تعريف جمهوري اسلامي، گروههايي در كشور وجود داشتند كه خواستار حكومت اسلامي بودند. همان زمان برخي معتقد بودند كه جمهوريت نيازمند لوازمي است كه ممكن است با ساختار فعلي امكان تحقق نداشته باشد و در آينده كشور را دچار مشكل كند. اما به خاطر شخصيت كاريزماتيك امام(ره) و اميدي كه همه دلسوزان انقلاب داشتند، همگي تصور ميكرديم كه ابهامات رفع ميشوند. در شرايطي كه امام معتقد بودند جمهوري اسلامي نه يك كلمه بيش و نه يك كلمه كم بايد باشد، آرامآرام از دهه 70 جرياناتي در كشور شكل گرفتند كه تلاش كردند ساختار نظام را به سمت اسلاميت محض و كاستن از حجم جمهوريت پيش ببرند. در اين مسير گزارههايي مانند نظارت استصوابي وظيفه ايجاد نقشه راه سيستماتيك اين مسير را به عهده گرفتند. اين تعارضات از دهه 70 شكل گرفت و برجستهتر شد تا جايي كه امروز با نسلي مواجه شدهايم كه نه فقط توانايي درك اين تعارضات را دارند، بلكه تلاش ميكنند يكبار براي هميشه اين تعارضات را حل كنند. نسلي فهيم، دانا و داراي پشتكار كه خواستار شفافيت و به رسميت شناخته شدن سبك زندگي خود است.
اجازه بدهيد، مرحله به مرحله پيش برويم، از دهه 70 صحبت كرديد و تلاش فكري برخي جريانات محافظهكار براي تغيير گفتمان انقلاب از جمهوري اسلامي به حكومت اسلامي.اما در دوم خرداد 76، يكي از نمادهاي برجسته جمهوريت نمايان شد. چرا جناح راست و تندروها قبلا در برابر احتمال شكلگيري جنبش اصلاحات، پيشبينيهاي لازم را ترتيب ندادند؟
دوم خرداد يك رخداد غير مترقبه براي جريان راست بود. آنها تصور نميكردند كه اراده مردم اينگونه ظهور و بروز پيدا كند. جناح راست آماده جشن پيروزي بزرگ خود و يكدست شدن ساختار قدرت بود. ريشه دوم خرداد اما همان گفتمان امام(ره) در پاريس بود. امام در پاريس از مشاركت مردم، آزاديهاي سياسي، آزادي مطبوعات، مدارا و حكومت مردمو... صحبت ميكردند. دوم خرداد نيز همان گفتمان را حمل ميكرد. اما در نقطه مقابل جرياناتي در كشور صاحب نفوذ شده بودند كه قرائتي دور از ذهن مردم ايران از اسلام ارايه ميكردند كه براي يك كشور داراي اقوام مختلف، اديان گوناگون و طيفهاي فكري متفاوت قابل قبول نبود. اصلاحات اما بر شايستهسالاري تاكيد داشت و مبتني بر اين قرائت نيز تلاش كرد تا عملكرد اقتصادي و سياست خارجي كشور را ارتقا دهد. از ايران براي ايرانيان صحبت ميكرد و اديان مختلف را ارج مينهاد. آقاي خاتمي مروج يك اسلام رحماني بودند. جالب اينجاست در اين دوره از دل توجه به ظرفيتهاي دروني كشور، اصلاحات يكي از بهترين عملكردهاي اقتصادي، فرهنگي، اجتماعي و... را ارايه كرد. اين روند اما ادامه پيدا نكرد و باز هم طيفهاي افراطي تلاش كردند سيطره خود را بر نهادهاي تصميمساز كشور تثبيت كنند. ابتدا نشستهاي سخنراني چهرههاي اصلاحطلب را به هم ميزدند و خشونت به خرج ميدادند، بعد همين افراد به پستهاي مهم مديريتي در دولت اصولگرا رسيدند.
شما از اصلاحطلب و اصولگرا سخن ميگوييد اما برخي ميگويند اين دوگانه امروز موضوعيت خود را از دست داده و جوانان از اصلاحطلب و اصولگرا عبور كردهاند. واقعا اين گونه است؟
اتفاقا اين نسل بسيار باهوش است و فرق خادم و خائن را به خوبي ميداند. مساله اصلي، اصلاحات است نه اصلاحطلبان. بايد ميان اين دو گزاره، تفاوت قائل شويم. بدون ترديد، اصلاحطلبان هم اشتباهاتي داشتهاند كه ميتوان آنها را نقد كرد. اما اصلاحات يك گفتمان است. امروز جوانان كشور شعارهايي را ميدهند كه برآمده از درك بالاي آنهاست. معتقدم نسل جديد به اندازهاي آوانگارد عمل ميكند كه آينده كشور را روشن ميسازند. ريشه مطالبات نسلي جديد مصلحانه است.
نتيجه قرائت طرف مقابل در حوزههاي عمومي چه بود؟
نتيجه گفتماني كه محافظهكاران در كشور داشتند، هم مبرهن است. بسياري از مشكلات امروز كشورمان نتيجه عملكردي است كه در دوران احمدينژاد ثبت شد. قطعنامههاي پي درپي سازمان ملل و شوراي امنيت محصول اين گفتمان است. بيش از 800 ميليارد دلار در اين بازه زماني كسب شد، اما اين ثروت عظيم به جاي توسعه كشور، صرف امور بياهميت شد. در اين دوره تلاش شد زمينه ظهور قرائتهاي افراطي از دين فراهم شود. استارت شكلگيري گروههايي مانند آبادگران، رايحه خوش خدمت و نهايتا جبهه پايداري در اين دوران زده شد. رييسجمهوري وقت رسما به ديگران تهمت دروغ ميزد در چشم مردم نگاه و اظهارات كذب را مطرح ميكرد. پوپوليسم ريشه گرفت و در حوزههاي اقتصادي، فرهنگي و... عملكرد نامناسبي ثبت شد عمكردي كه مشكلات آن هنوز هم در كشور پيداست. فردي اين جريان را تغذيه فكري ميكرد كه معتقد بود اساسا راي مردم اهميتي ندارد و اقليتي محدود ميتوانند براي اكثريت تصميم بگيرند. اين تصميمي دقيقا در نقطه مقابل رهنمودهاي امام(ره) بود. اين قرائت معتقد است كه تنها قرائت درست از دين همان قرائتي است كه آنها ارايه ميكنند و اگر كسي با آن قرائت مخالفت كند به معناي ارتداد و كفر و... است. مبتني بر اين ديدگاه هدف مقدس، استفاده از هر وسيلهاي را توجيه ميكند. مبتني بر اين نظر بود كه محمود احمدينژاد پروندهاي در دست ميگرفت و به اسامي افرادي در جيب خود اشاره ميكرد.
فكر ميكنم منظور شما شاگردان آقاي مصباح بودند كه جبهه پايداري امروز خود را برآمده از انديشههاي ايشان ميدانند.
بله؛ آقاي مصباح تئوريسين اصلي اين جريان فكري بودند. اين جريان در دهه 70 ايدههاي خود را همراه با احتياط مطرح ميكردند در دهه 80 اما اين طيف به روشني موضوعات مورد نظر خود را اعلام ميكردند. همان طور كه گفتم جبهه پايداري در دوره احمدينژاد ظهور كرد. بر اساس ديدگاههاي اين جريان ميتوان دروغ گفت، ملت را خس و خاشاك خطاب كرد و رفتارهاي مردمفريبانه داشت. به قدري در اين مسائل پيش رفتند كه حتي در سر سفرههاي خود يك ظرف براي امام زمان كنار ميگذاشتند. انحراف برخي افراد اين جريان به اندازهاي جدي شد كه در آينده طرفداران با نفوذ اين جريان از آنها تبري جستند.
گفته ميشود آقاي مصباح اعتقاد داشتند براي يك هدف مقدس (مثلا حفظ نظام) ميتوان از روشهاي غيرمتعارف (رفتارهاي خشن و...) نيز بهره برد. اين ايده بنيادين تا چه اندازه در قدرت گرفتن جبهه پايداري اثرگذار بود؟
در نخستين روزهاي انقلاب يكي از انتقاداتي كه از مجاهدين يا چريكهاي فدايي ميشد، اين بود كه براي اينها هدف وسيله است. اين رويكرد براي مردم ايران غير قابل قبول نبود. اتفاقا در جريان مذاكرات مجلس خبرگان نيز در اين زمينه بحثهايي صورت گفت كه بزرگان كشور اجازه ندادند براي رسيدن به هدف مناسب از روشهاي غير مناسب بهره برده شود. هم امام(ره) و هم مقام رهبري در اين زمينه معتقد به رفتارهاي اخلاقي بودند. اساسا ريشه همه مذاهب اخلاق و رفتار درست و انساني است. همان طور كه امام علي(ع) مي گويد «آنچه را براي خود ميپسنديد براي ديگران هم بپسنديد و آنچه را براي ديگران نميپسنديد براي ديگران هم نپسنديد.» اين يكي از تعارضات پارادوكسيكالي است كه برخي شاگردان آقاي مصباح با آن دست به گريبان هستند و خوب است در خصوص آن روشنگري كنند.
با عبور از اين ديدگاهها براي عبور از چالشهاي پيش روي كشور چه بايد كرد؟
معتقدم حتي براي عذرخواهي هم دير شده است. اگر در روزهاي ابتدايي پس از بروز بحران عذرخواهي ميشد و اصلاحات لازم صورت ميگرفت، نتيجه بخش بود، اما امروز بايد به اقدامات ديگري دست زد. در وهله نخست معتقدم بايد زمينه كنشگري جوانان در حوزههاي مختلف سياسي، اقتصادي، فرهنگي و... فراهم شود. در مرحله بعدي بايد كميتهاي با حضور چهرههاي مورد وثوق مردم تشكيل شود كه زمينه اصلاح برخي نارساييها را فراهم سازند. كميتهاي با حضور سيدمحمد خاتمي، اساتيد دانشگاهي، فعالان حوزه زنان و... حتي نمايندگان دهه هشتاديها بايد در اين كميته حضور داشته باشند تا بتوانند مطالبات خود را دنبال كنند. اصلاحات تلاش ميكند اين روند شكل بگيرد. اين كميته در شمايل حلقه واسط مطالبات نسلهاي جوانتر، زنان و... را به تصميمسازان منتقل ميكند. از سوي ديگر با حل مشكل ردصلاحيتها ميتوان اميدوار بود كه نمايندگان واقعي مردم در نهادهاي تصميمساز حضور داشته باشند. در غير اين صورت حتي در صورت عبور ظاهري از مشكلات بايد منتظر امواج بعدي اعتراضات در كشور باشيم.