مروري بر كتاب «مباني مطالعات سينمايي و نقد فيلم» ترجمه پژمان طهرانيان
فرهنگنامهاي شامل مفاهيم، تكنيكها و نظريههاي سينمايي
تينا جلالي
همه ما در جمعهاي سينمايي يا بعضي محافل هنري با اين جملات زياد مواجه ميشويم كه «از اين فيلم خوشم نميآيد»، «من اين فيلم را دوست نداشتم» يا «فلان فيلم خيلي خوب بود». آيا چنين گزارههايي را ميتوان حمل بر نقد و تحليل كرد و به عمق محتوا و مفهوم فيلم پي برد؟ اساسا نقد چيست؟ منتقد كيست؟ محققان سينمايي و منتقدان فيلم از چه ابزاري براي تحليل فيلم بهره ميگيرند و چگونه به ماهيت پيچيده فيلم پي ميبرند و آن را بررسي ميكنند؟ آيا براي پي بردن به ارزشهاي خاص هر فيلم يا صحنهاي از آن بايد دانشي وسيع داشت؟ اصلا چگونه ميتوانيم در زمينه سينما مطالعه كنيم؟ يا مطالعات سينمايي در برگيرنده چه علوم و فنوني از سينماست و شامل چه دانش و مباحثي ميشود؟ اينكه سينما جاذبههاي سرگرمي و تفريحي دارد، آيا از نظر علمي و تخصصي هم واجد ويژگيهاي بررسي و پژوهشي ميشود؟
قدر مسلم صنعت سينما همواره به واسطه گستردگي فعاليت و ايجاد زيرساختهاي سوددهي اقتصادي و همچنين جنبه عوامپسندي و قابليت پرطرفداري كه دارد بهطور جدي مورد تجزيه و تحليل كارشناسان قرار ميگيرد و دايره وسيعي از مطالعات و دانش سينمايي را در بر ميگيرد و از منظرها و رويكردهاي مختلف قابل تحقيق و بررسي است. نگاهي به تاريخ شكلگيري سينما نشان ميدهد كه به موازات تعالي و ترقي هنر هفتم، علوم و فنون سينمايي هم متجلي و شكوفا شده و نظريهپردازان و كارشناساني بودهاند كه سينما را از جنبههاي مختلف مورد مداقه قرار داده و شكافتهاند و با استنباطها و استدلالهاي دقيق و درست خود از منظرهاي مختلف به اين هنر نگريسته و راه هموارتر را به هنرمندان نشان دادهاند.
زيباييشناسي فيلم و نظريهپردازان
در ابتداي بحث درباره ظهور و بروز منتقدان و نظريهپردازان ميتوانيم به مقاله دكتر احمد ضابطي جهرمي تحت عنوان «نظريه و نظريهپردازي در سينما» استناد كنيم كه او ضمن تعريف معناي نظريهپردازي مبني بر اينكه «نظريهپرداز سينما در مورد هنر سينما يا جنبههايي از آن، ابتدا فرضيهاي ارايه ميدهد و سپس صحت آن را ميآزمايد، چنانچه فرضيه او درست از كار درآمد و به نتايج پيشبينيشده رسيد، آن نتايج را به صورت «نظريه» اعلام ميكند» در ادامه مينويسد:
«از لحاظ تاريخي، نظريهپردازي فيلم تقريبا از ميانه دهه دوم قرن بيستم و مشخصا در سالهاي جنگ اول جهاني شكل گرفت. برجستهترين نظريهپردازان اوليه سينما در دهه 1910 عبارتند از: ريچيوتو كانودو كه نخستينبار از اصطلاح «هنر هفتم» براي معرفي سينما استفاده كرد، لويي دلوك، ويچل ليندسي و هوگو مانستربرگ. دلمشغولي اين گروه از نظريهپردازان عمدتا متوجه معرفي ماهيت اختصاصي فيلم در مقايسه با هنرهاي ديگر (تعيين ويژگيهاي زيباييشناسي آن) و كسب احترام هنري براي سينما بوده است. نظريههاي سينمايي اين دوره بيشتر شبيه به اعلام تولد هنر سينماست تا پژوهشهاي علمي سينمايي.»
اما كتاب «مباني مطالعات سينمايي و نقد فيلم» نوشته وارن باكلند با ترجمه پژمان طهرانيان كه به تازگي توسط نشر ني منتشر شده و موضوع اين نوشتار است، همانطوركه مولف در مقدمه خود نيز آورده، اثري است فرهنگنامهاي و به عبارت دقيقتر، فرهنگنامهاي شامل مفاهيم، تكنيكها و نظريههاي سينمايي. در بخشي از كتاب با عنوان «تحليل نظري زيباييشناسي فيلم» ميآورد:
«در نيمه اول قرن بيستم، نظريهپردازان سينما بر آن بودند تا با تثبيت سينما در جايگاه يك فرم هنري راستين، مطالعات جدي در زمينه سينما را امري موجه جلوه دهند. آنها براي رسيدن به اين هدف، سعي ميكردند ويژگيهاي خاصي را در فيلم و سينما شناسايي كنند كه از آن هنري ساخته است متمايز از ديگر هنرها.»
در ادامه همين بخش ميخوانيم:
«نخستين مكتب فكري كه فيلم را به مثابه هنر تعريف كرد، مكتب فرماليستها (شكلگرايان) بود، كساني مانند رودولف آرنهايم و سرگئي ايزنشتاين فيلمساز. از نظر فرماليستها، خصوصيتي كه فيلم را از باقي هنرها متمايز ميكند ناتوانياش است از تقليد كامل از تجربه بصري عادي واقعيت. از نظر فرماليستها فيلم هنر است چراكه خصوصيتهاي ويژهاش كه آن را از تقليد واقعيت بازداشته، ميتواند چنان مورد بهرهبرداري كارگردانان قرار گيرند كه آنها بتوانند از اين طريق ديدگاه خودشان را به تصوير بكشند.»
نقطه مقابل فرماليستها، رئاليستهايي هستند همچون آندره بازن، زيكفريت كراكاوئر و از متاخرين استنلي كاول كه مونتاژ و مقوله بيانگرايي در سينما را به نفع ظرفيتهاي سينما در ثبت واقعيت رد ميكنند. رئاليستها معتقدند كه فيلم با امكاناتي كه براي ثبت خودكار و ماشينوار رويدادها دارد ميتواند تقليد كاملي بكند از تجربه بصري عادي ما از واقعيت. آنها معتقدند همين توانايي فيلم در تقليد از واقعيت است كه فيلم را به هنر تبديل كرده است بنابراين رئاليستها خاصيت ويژه فيلم را همين بازنمايي عكاسانه واقعيت ميدانند.»
ابزار نقد چيست؟
وارن باكلند كه خود پژوهشگر و منتقد فيلم است معتقد است در كتاب «مباني مطالعات سينمايي و نقد فيلم» خواننده را با مجموعهاي از مفاهيم و اصطلاحات سينمايي مجهز ميكند تا بتواند با تدابير هنري تكنيكي فني و داستانگويي اتخاذشده براي ساخت هر فيلم، آن را تجزيه و تحليل كند. اين كتاب ابزارهاي لازم را براي درك و تحليل فيلم در اختيار خواننده قرار ميدهد و آنها را قادر ميسازد تا با احساسات و تاثرات شخصي درباره فيلمها نظر ندهند، طبيعتا نقطه آغاز كنار گذاشتن چنين گفتوگوهاي كلگرايانهاي درباره فيلمها مطالعه اجزاي اصلي تشكيلدهنده رسانه سينماست. علاقهمندان سينما از طريق آشنا شدن با مفاهيم كليدي مطالعات سينمايي مانند ميزانسن و ميزانشات، تدوين، شگردهاي متفاوت روايت و داستانگويي در سينما، ژانرها و نظريههاي فيلم و قالبهاي گوناگوني كه فيلمهاي مستند ميتوانند به خود بگيرند و با خواندن بررسي و تحليلهاي موردي نمونههايي از آثار شخص تاريخ سينما از رمزو رازهاي پنهان پشت پرده نقرهاي آگاه خواهند شد.
شايد براي خيليها اين پرسش به وجود آمده باشد كه منتقد خوب چه منتقدي است و اساسا چه ويژگيهايي دارد؟ آنهم در روزگاري كه انبوهي نوشتار با عنوان نقد به خورد مخاطب داده ميشود. در بخشي از اين كتاب در تعريف ويژگيهاي منتقد فيلم آمده: «وظيفه منتقد كمك به مردم علاقهمند به سينماست براي ديدن آنچه در اثر هنري هست، آنچه هست و نبايد باشد و آنچه نيست و ميتوانسته باشد. منتقد خوب كسي است كه به مردم كمك كند تا به درك و دريافتي از اثر هنري برسند كه خودشان به تنهايي قادر به رسيدن به آن نيستند؛ منتقد ممتاز كسي است كه بتواند با درك و دريافتش، با احساس و شور و شوق به اثر هنري، ديگران را چنان برانگيزد كه آنها هم بتوانند هنري را كه پنهان است و منتظر كشف شدن، عميقتر تجربه كنند. منتقد اگر در قضاوتهايش دچار اشتباه شود لزوما منتقد بدي نيست (سليقه هيچگاه مصون از خطا نيست؛ سليقه را نميتوان معيار قرار داد و منتقد را با سليقهاش سنجيد). منتقد زماني منتقد بدي است كه كنجكاوي برنينگيزد و علايق و شناخت مخاطب را وسعت نبخشد. هنر منتقد در اين است كه دانش و اشتياق خود نسبت به هنر را به ديگران منتقل سازد.»
مطالعات سينمايي شامل چه مباحثي ميشود؟
با تمام اين اوصاف ممكن است برخي با تحليل و بررسي فيلمها چندان ارتباط برقرار نكنند. با نظر به اينكه ارزيابي و بحث درباره ابعاد و جهانبيني فيلم، لذت تماشاي آن را از مخاطب سلب ميكند، از جهاتي ممكن است حق با آنها باشد، چون اساسا بخشي از تماشاي بيچونوچراي فيلمها مربوط به سرگرمي و گذران اوقات فراعت ميشود و مردم صرفا براي رهايي از ذهن آشفته و خلاصي از دغدغههاي روزمره به پاي تماشاي فيلمها مينشينند. حالا اين وسط دوباره ذهنشان درگير بررسي و زواياي مختلف فيلم شود شايد سبب اعصاب خردكني باشد. به همين دليل بعضي از مردم علاقهاي به حرفها و نكتههاي مندرج در فيلم ندارند اما قطعا براي متخصصان و علاقهمندان سينما نقد و تحليل بسيار اهميت دارد و اصلا به تماشاي فيلمهاي بزرگ كارگردانان مطرح جهان مينشينند تا به حرفها و جهانبيني كارگردان از ساختهاش پي ببرند. در بخشي از كتاب «مباني مطالعات سينمايي و نقد فيلم» در همين باره آمده: «مطالعات سينمايي، لذت فيلم ديدن را بر مخاطب حرام نميكند بلكه آن را تبديل به تجربهاي ديگرگون ميكند.» در ادامه نويسنده به شعري از تي.اس. اليوت (شاعر، نمايشنامهنويس و منتقد ادبي) اشاره ميكند: «تجربه كردهايم، اما باختهايم معنا را و با روي آوردن به معناست كه تجربه، تولدي دوباره مييابد در هياتي ديگر...»
اما مطالعات سينمايي به دايره نقد و نقدنويسي محدود نميشود و ابعاد گستردهاي دارد و با انواع و اقسام رويكردها ميتوان مورد تحقيق و بررسي قرار بگيرد. عدهاي در تاريخ پيدايش سينما غور ميكنند و رويكرد مطالعاتشان را چهرهاي سرشناس تاريخ سينما بر ميگزينند، در مقابل برخي هم نسبت و رابطه سينما با جامعه را مورد كنكاش قرار ميدهند با اين پرسش كه چگونه سينما با وقايع مهم سياسي - اجتماعي ميتواند پيوندي برقرار كند؟ يا عدهاي از منظر تكنولوژي و تكنيكهاي سينمايي يا بعضي هم رابطه سينما با ديگر هنرها را مورد تفحص قرار ميدهند.
اما مباحث اين كتاب به دو دسته كلي تقسيم ميشود؛ مباحثي كه نگرشي درون رشتهاي به فيلم و سينما را پرورش ميدهند و مباحثي كه رويكردي برونرشتهاي دارند. نگرش درونرشتهاي رويكرد به ماهيت سينما را
در پيش ميگيرد و عملكرد دروني فيلمها را بررسي ميكند. به عبارتي نگرش درونرشتهاي خود فيلم را مطالعه ميكند جدا از زمينه تاريخي اخلاقي و اجتماعي آن. اما در نگرش برونرشتهاي رابطه ميان فيلم و جنبههاي خاصي از واقعيت بيرون از آن بررسي ميشود اينگونه نقد و بررسي فيلم را در زمينه تاريخي و اجتماعياش قرار ميدهد.
درباره كتاب «مباني مطالعات سينمايي و نقد فيلم»
كتاب «مباني مطالعات سينمايي و نقد فيلم» ترجمه پژمان طهرانيان ويراست دوم از ترجمه كتاب پايه وارن باكلند نويسنده انگليسي و استاد دانشگاه آكسفورد در حوزه مطالعات سينمايي است. ترجمه فارسي اين كتاب براي اولينبار توسط همين مترجم در سال 93 در نشر معين با عنوان «آشنايي با مباني سينما و نقد فيلم» به چاپ رسيده بود.
حال تفاوتي كه ويراست فارسي حاضر دارد علاوه بر ويرايش زباني مختصر و استاندارد كردن شيوه ارجاعات حاوي تغييرات و افزودههايي از جمله آوردن فهرست همانطور كه در يادداشت مترجم در ابتداي كتاب هم آمده اين كتاب در دو دهه اخير بارها به زبان انگليسي در شكلها و مجموعههاي و ويراستهاي مختلف منتشر شده و به زبانهاي تركيهاي، عربي و ويتنامي هم ترجمه شده است.
اين كتاب مشتمل بر 6 فصل است با عنوانهاي «زيباييشناسي فيلم: فرماليسم و رئاليسم»، «ساختار فيلم: روايت و روايتگري»، «نگره مولف: كارگردان در جايگاه مولف فيلم»، ژانرهاي سينمايي: معرف انواع فيلمها، سينماي غيرداستاني: پنجگونه مستند و «برخورد با فيلمها: هنر و حرفه نقد و بررسي فيلم».
در فصل ابتدايي خواننده با تكنيكهاي سينمايي شامل ميزانسن، تدوين، طراحي صحنه و ... آشنا ميشود همچنين با نظرات نظريهپردازان زيباييشناسي فيلم آشنا ميشود.
در فصل دوم نويسنده به شرح روايت و روايتگري و فرق بين اين دو مقوله ميپردازد. بد نيست به جملهاي از استيون اسپيلبرگ در اين فصل اشاره كنيم كه درباره اهميت روايت گفته است: «به نظرم مردم به اين دليل از تلويزيونهايشان دل مي كنند و به سينما ميروند كه به دنبال داستان خوب هستند. آنها پيش از آنكه به دنبال آتش و آسمانخراش و سيل يا سقوط هواپيماها، آتش بمبافكنها و فضاپيماها باشند داستان خوب ميخواهند.»
در فصل سوم نگره مولف: كارگردان در جايگاه مولف فيلم توسط نويسنده مورد بررسي قرار ميگيرد و تاريخچه چگونگي و چرايي ارتقا يافتن برخي از كارگردانان سينما به مقام هنرمند يا مولف به بحث گذاشته ميشود. همچنين در اين بخش نويسنده ضمن ارزيابي سينماي كاترين بيگلو به چرايي اين پرسش كه آيا زنان بايد متخصص ساخت فيلم زن محور باشند، ميپردازد؟
فصل چهارم با عنوان ژانرهاي سينمايي، معرف انواع فيلمهاست و به تفاوتهاي ميان مطالعات سينمايي برمبناي نگره مولف و مطالعات سينمايي برمبناي ژانرها ميپردازد. در فصل پنج با عنوان سينماي غيرداستاني: پنج گونه فيلم مستند با مفروضات رايج تماشاگران سينما درباره فيلمهاي مستند آشنا ميشويم و همچنين با تفاوتهايي ميان فيلمهاي داستاني و مستند و بالاخره در فصل آخر «برخورد با فيلمها: هنر و حرفه نقد و بررسي فيلم» نويسنده كاركردهاي اصلي نقد و بررسي فيلمها را توضيح ميدهد. در اين فصل و در قسمت «چهار كاركرد نقد و بررسي فيلمها» نويسنده به «روزنامهنگاران قلم به مزد» اشاره دارد و در اين باره نوشته: «روزنامهنگار قلم به مزد كسي است كه به كمپاني يا كمپانيهاي فيلمسازي تعهد ميدهد كه فيلم جديدشان را فارغ از كيفيت آن با يك جمله قصار مثبت تبليغ كند. ناگفته پيداست كه اين كار عمدتا به منظور دامن زدن به هياهوي تبليغاتي پيرامون فيلمهاي بد انجام ميشود. گاهي اوقات هم خود كمپانيهاي سازنده فيلم شعار جمله تبليغاتي كوتاهي مينويسد و سپس از يك روزنامهنگار جوياي نام ميخواهد كه نامش را پاي آن بگذارد. اين عملي است كه سينمايينويسان حرفهاي شديدا آن را محكوم ميكنند.»
وارن باكلند كه خود پژوهشگر و منتقد فيلم است معتقد است در كتاب «مباني مطالعات سينمايي و نقد فيلم» خواننده را با مجموعهاي از مفاهيم و اصطلاحات سينمايي مجهز ميكند تا بتواند با تدابير هنري تكنيكي فني و داستانگويي اتخاذشده براي ساخت هر فيلم، آن را تجزيه و تحليل كند.
شايد براي خيليها اين پرسش به وجود آمده باشد كه منتقد خوب چه منتقدي است و اساسا چه ويژگيهايي دارد؟ آنهم در روزگاري كه انبوهي نوشتار با عنوان نقد به خورد مخاطب داده ميشود. در بخشي از اين كتاب در تعريف ويژگيهاي منتقد فيلم آمده: «وظيفه منتقد كمك به مردم علاقهمند به سينماست براي ديدن آنچه در اثر هنري هست، آنچه هست و نبايد باشد و آنچه نيست و ميتوانسته باشد. منتقد خوب كسي است كه به مردم كمك كند تا به درك و دريافتي از اثر هنري برسند كه خودشان به تنهايي قادر به رسيدن به آن نيستند.