درباره مستند «چوب» به كارگرداني مرتضي پايهشناس
زندگي و ديگر هيچ
محدثه واعظيپور
مستند كوتاه «چوب» ايدهاي خلاقانه و ساختاري جسورانه دارد. فيلم با نمايي از كلاس درس شروع ميشود و در مسيري معكوس روند يك اتفاق را به تصوير ميكشد. بدون تاكيد بر مكان وقوع ماجرا، شخصيتها و حتي زمان آن اما اين وجه، به ويژگي و امتياز اين مستند كوتاه تبديل ميشود. تماشاگر، همراه دوربين به عقب ميرود و گام به گام با مساله اصلي فيلم مواجه ميشود. اينجا هم ميتوان به پرسشي رسيد كه مرتضي پايهشناس كارگردان «چوب»، پيشتر در «گلوله باران» به نحوي ديگر پيش روي مخاطب قرار داده بود. آنجا بيننده آزاد بود دست به انتخاب بزند و از ميان مهلكهاي كه شخصيتها در آن گرفتار بودند، گلوله را ببيند يا باران را. در «چوب»، در چشماندازي وسيعتر انسان به چالشي فراخوانده ميشود كه دانش را انتخاب كند يا جنگ؟ آنچه «چوب» را تماشايي ميكند، علاوه بر ايده و مضمون انساني آن، ساختاري است كه كارگردان براي مطرح كردن ايدهاش انتخاب كرده است. او كه در «گلوله باران» نشان داده بود به حذف عناصر داستاني از سينماي مستند علاقهمند است و ترجيح ميدهد با صدا و تصوير موضوع مورد نظر را براي تماشاگر مطرح كند، اينجا با استفاده مينيماليستي از تصوير، صدا و با تكيه بر مهارتش در تدوين، فيلمي ساخته كامل، گويا و بدون هيچ عنصر اضافي. «چوب»، به مفهوم جذاب «فيلم كوتاه» بسيار نزديك و وفادار است. بيآنكه زيادهگويي كند و درگير نمايش نشانهها و نمادهاي آشنا شود، جهان خود را شكل ميدهد. فراتر از جغرافياي وقوع ماجرا، هويت پيدا ميكند و در آخر با نماي لانگشات از نيمكتهاي انباشته شده كه در انتظار ورود به مدارس هستند، با اميد و روشني به پايان ميرسد. كارگردان هوشمندانه مسير معكوس را براي روايت ماجرايي كه در ذهن داشته، انتخاب كرده است. اگر فيلم از پايان به آغاز و كلاس درس ميرسيد اينقدر در ذهن تماشاگر نميماند و فاصلهاش را با آثار مشابه به رخ نميكشيد. آنچه پس از تماشاي «چوب» آشكار ميشود، نگاه حرفهاي به رسانهاي به نام فيلم كوتاه است. فيلم كوتاه كه معمولا به عنوان سكوي پرتاب فيلمسازان به سينماي بلند مطرح شده و شامل سياه مشقهاي عاشقان كارگرداني و رسيدن به فيلم داستاني است، محفلي خاص براي بيان دغدغهها و مضاميني است كه اتفاقا سينماي حرفهاي به بيان آن دلبستگي ندارد. عرصهاي كه كمتر درگير وجه تجاري سينماست و ميتواند مستقلتر و تجربيتر عمل كند، «چوب» محصول تبحر و تخصص كارگردان در فيلمسازي است؛ اما بيش از آن، نمايانگر روحيه تجربهگر اوست. تمايل به طرح مضامين اساسي درباره انسان، زندگي و پديدهاي پيچيده همچون جنگ، در قالب فيلمي كوتاه جدا از آنكه اعتماد به نفس ميخواهد، تسلط بر ابزار هم ميطلبد. پايهشناس در «چوب» نشان ميدهد كه سينما را ميشناسد و ميداند كه در اين ظرف چطور ميتوان مسائل مهم انسان امروز را عرضه كرد. «چوب» يك مستند كوتاه به يادماندني است؛ اثري شاخص در كارنامه فيلمسازي كه به نظر ميرسد در سينماي مستند، به دنبال زبان و لحن مخصوص خود به ويژه در مورد موضوعاتي است كه ماهيتشان چندان باب ميل يا مد روز نيست.