دمي بيدلانه - 7
مجنون خويش
مهرداد مهرجو
«در محبّت فرق و تمييز نياز و ناز كو؟/ هر قدر مجنون خويشم، محو ليلاي توام»
- بيدل
شايد اين سخن بيدل در ستايش خودشناسي، يكي از زيباترين تعابير ادبيات فارسي باشد. از نظر بيدل نيز انسان وقتي خود را ميشناسد، در واقع معشوق را شناخته است. چنانكه علي ابن ابي طالب ميگويد: «هركس خود را بشناسد، قطعا خدايش را خواهد شناخت.» اين نوع انديشه و اهميت خودشناسي از عرفان خراساني گرفته تا عرفان نظري ابن عربي نقش بسيار مهمي دارد. به نظر بيدل در مصرع دوم بيت مورد بحث، از مولانا جلالالدين بيتاثير نبوده باشد. مولانا ميگويد:
«هر كسي اندر جهان مجنون ليلايي شدند/ عارفان ليلاي خويش و دم به دم مجنون خويش»
بيدل در بيت ديگري نيز اين مضمون را با زبان و بياني دلنشين مطرح كرده است:
«با كه گويم؟ ور بگويم كيست تا باور كند؟/ آن پريرويي كه من ديوانه اويم، منم»
در اينجا با اين پرسش مهم مواجه ميشويم كه «خود» و به دنبال آن «خودشناسي» نزد بيدل چه معنايي دارد؟ به نظرم ميتوانيم بهطور كلي مفهوم «خود» را در تقسيمبندي دوگانه خود به معناي فردي و خود به معناي نوع انسان بگنجانيم و از دو نوع خودشناسي سخن بگوييم:
الف) خودشناسي در معناي روانشناختي
خودشناسي به معناي روانشناختي عبارت بر مفهوم خود فردي يا شخصي دلالت ميكند و عبارت است از اينكه فرد با تامل در خويشتن خويش علايق و استعدادهاي خود را كشف كند. براي مثال دريابد كه در ورزشي چون واليبال مستعد است يا به فلسفه علاقه دارد.
ب) خودشناسي در معناي انسانشناختي
گاه مرادمان از «خودشناسي» بر خودِ نوعي ما و نيازهاي وجودي (Existential) دلالت ميكند. به اين معنا كه مرتبه خود را از آن حيث كه «انسان» هستيم، دريابيم. پرسشهايي نظير اينكه انسان با ساير آفريدهها چه تفاوتي دارد؟ آيا انسان براي انجام دادن رسالت مشخصي آفريده شده است؟ و... اغلب اهل فلسفه و عرفان چنين مفهومي را از خودشناسي مد نظر دارند. براي روشن شدن بحث خوب است اشاره كنيم كه مرجع تفكر عموم فلاسفه پيشاسقراطي شيء و جهان پيرامون انسان بود. در مقابل امثال سوفسطاييان و سقراط به تفكر درباره فاعل شناسنده يا انسان تاكيد ميكردند. وقتي سقراط ميگويد «خودت را بشناس» يعني به قابليتها و استعدادهاي انسان بينديش. خطاي بزرگي است اگر سخن سقراط را درباره خودشناسي، با معناي روانشناختي آن يكسان بينگاريم. بر همين منوال وقتي عارفان ما از خودشناسي و مراقبه و... سخن ميگويند، در واقع به شناختن نوع انسان و نيازهاي وجودي او دعوت ميكنند. حال سخن عارفي چون مولانا از خودشناسي در نظام عرفاني خود و سخن فيلسوفي چون سقراط در نظام فلسفي خود معنا مييابد. مولوي اگر ميگويد «تماشا مرو! نك تماشا تويي» نوع انسان را خطاب قرار ميدهد. مراد او اين نيست كه استعدادهاي شخصيات را پيدا كن، بلكه از نيازهاي وجودي نوع انسان و انديشيدن به آنها سخن ميگويد. علي ابن ابي طالب كه ميگويد: «هركس خود را بشناسد، قطعا خدايش را خواهد شناخت.» نيز چنين معنايي از خودشناسي مد نظر دارد. چنانكه ميفرمايد: «خدا رحمت آورد بر كسي كه بداند از كجا آمده است، در كجاست و به كجا ميرود.» بايد دانست آنچه بهطور كلي در جهان سنت و بهطور خاص در عرفان مطرح بوده و محوريت داشته است، اين نوع از خودشناسي است كه ميتوانيم از آن با تعبير انسانشناختي ياد كنيم و آنچه در گوش عموم ما آشناست، خودشناسي نوع اول يعني خودشناسي به معناي فردي و روانشناختي عبارت است. اگر بيدل ميگويد: «به سعي غير مشكل بود ز آشوب دويي رستن/ سري در جيب خود دزديدم و بردم پناه آنجا» بر خودشناسي مراقبهمحور كه يكي از اقسام انسانشناختي است، تاكيد ميكند. نكته ديگري كه بايد در نظر داشت مراد اهل تصوف از دعوت به «خودشناسي» جز پي بردن به عجز و ضعف انسان در مقايسه با معبود، رستن از خود و محو تماشاي او شدن نيست. از همين روست كه بيدل همواره مخاطب خود را به «كسب جنون»، «از خود بيخود شدن» و در يك كلام «استحاله در وجود معبود يا معشوق» ميخواند: «گر گشاد كار خواهي، از طلسم خود برآ» يا «از خويش برآ، منزل تحقيق نهان نيست» به بيان ديگر براي سالكان و عارفان سنتي خودشناسي را پي بردن به عاريتي بودن زندگي زميني، كوشش كردن براي رسيدن به حيات حقيقي و آنسري ميدانستهاند كه جز با ترك تعلقات و رستن از خودِ خاكي و نفساني ميسر نميشود. چنانكه بيدل ميگويد: «اندكي از خود برآ، عالم سرِ بام است و بس» بنابراين كمال خودشناسي عارفان رهايي از خود كاذب يا تن خاكي و محو ديدار «صورت بيصورت محبوب» گشتن است. به تعبير بيدل: «نظر تا بر تو وا كردم ز چشم خويش پنهانم» در مقابل، انسان دوره جديد براي خود حياتي جز زندگي زميني و هويتي فراتر از تن خاكي متصور نيست و آنچه درباره خودشناسي ميگويد ناظر به زندگي اينجايي و اكنوني اوست. توجه داشتن به اين تفكيك دوگانه ميتواند ما را در معنا كردن صحيح سرودهها و گفتههاي عارفان كمك كند. متاسفانه عدهاي از شارحان و اهل نظر كه از شهرت و محبوبيتي نيز برخوردارند خودآگاه يا ناخودآگاه سخنان مربوط به خودشناسي عارفان را از منظر روانشناختي شرح كردهاند كه به هيچ وجه نسبتي با انديشه آنها ندارد.