ناامني، ناآرامي
انسان ذاتا توسعه خواه است و توسعه البته بدون مهندسي امكانپذير نيست. توسعه عبارت است از فرهنگ، اقتصاد، اجتماع، رفاه و... كه بدون مهندسي، نقشه، برنامهريزي و سازندگي تحققپذير نيست. هدف توسعه در زندگي بشر هيچگاه به فراموشي سپرده نشده است. شايان ذكر است كه نبايد فراموش شود مشروطه در شرايطي رخ ميدهد كه تقريبا 95درصد مردم بيسواد و دچار فقر هستند و تنها 5درصد بهدليل مهاجرت و جهانديدگي، جنبش مشروطهخواهي و مدنيت را شكل ميدهند. از سويي، قانونمداري به عنوان پايه اول بناي توسعه و جانمايه عدالت است و به عبارت ديگر، بيقانوني علتالعلل همه بيعدالتيهاست. بين استبداد و ديكتاتوري هم تفاوت بايد قائل شد! توسعه ابزاري ميخواهد كه بدان جلا و اميد بدهد و از دو جنبه ذهني/تئوريك و حوزه اجرا/عمليات تحققپذير باشد. توسعه نياز به مدرسه، سيستم آموزشي متناسب و دانشگاه تراز توسعه دارد. در تاريخ كشور ما، متاسفانه تقدم و اولويت دادن به توسعه صنعتي نسبت به توسعه فرهنگي، ايران را دچار توسعه نيمپز كرده است. در مباحث مربوط به توسعه در امر سياست، توسعه درواقع رسيدن به دموكراسي بدون تضاد است. قدرت تفكيك موافق و مخالف از هم و دوست از دشمن و اهميت دادن به مشاركت فعال شهروندان و مشاركت عمومي نيز مستلزم توجه به قدرت خاموشان است. خيلي وقتها هست كه كيفيت از كميت پديد ميآيد. به عنوان مثال از مجموعه دانشجويان دانشگاه شريف، 5 الي 10درصدشان شكوفايي برتر در داخل يا خارج كشور مييابند. از سويي در 50 سال اخير، سالهاي قبل از پيروزي انقلاب اسلامي و پيدايش نظام جديد و 44 سال هم نظام جديد، يكسره در شرايط تغيير و تحول خواهي سپري شده است. شرايط امروز پديدآورنده نسل جديدي است كه به دست خود اين نظام تربيت يافته است. رشد و شكوفايي زنان در جامعه و حضور فعال در ادارات و مراكز فعاليتهاي مختلف اقتصادي و اجتماعي و فرهنگي و حتي سياسي، منجر به نوعي زيست و كنش جمعي اثر گذار چه بسا در برخي مواضع بيهمتا گرديده است. امروز در اكثريت كادر بيمارستانهاي ايران علاوه بر كادر پرستاري، كادر پزشكي نيز با قاطبه زنان است. همين رويداد در ديگر حرف از جمله مهندسي، معلمي و غيره نيز نمايان است. امروز با نسلي مواجه شدهايم كه به يك فرهنگ غالب، رشد يافته و منحصر به خود دست يافته است كه اميدواريم آنهايي كه با نگرش ارثي خود را بر حق ميدانند، در برابر اين نسل مقاوت نابجا ننمايند. توسعه نياز به منابع دارد. منابع هم كم شده و رفتهرفته رو به پايان است و به راحتي دراختيار نيست. امروزه در دنياي بهاصطلاح توسعهيافته نيز اين مساله به طور بحراني در حال خودنمايي است. از اين منظر است كه چين به جان سريلانكا ميافتد. توسعه ديگر از اين پس در اروپاي پيشتر توسعهيافته نيز، با بنبست مواجه شده است. پايان دوران توليدكنندگان انحصاري بدون رقيب مدتهاست فرا رسيده است. امروز چين و هند و برخي كشورهاي پيشتاز ديگر رقيب امريكا و اروپا به حساب ميآيند و اين رقبا هستند كه آنان را نگران كرده است. اين حقوق از كجا بايد براي آنها و همه افراد بشر تامين گردد؟! درحالي كه جهان بزرگتري نسبت به جهان ديروز خواهان بهرهمندي از ابزار بهبود زندگي است. از همين منظر است كه به توسعه انرژي خورشيدي به جاي انرژي فسيلي نگريسته ميشود. حال با اين اوصاف بياييد بينديشيم به چرايي: «ترجيح ايدئولوژيها بر منافع عمومي، ملي و توسعه و رشد با امكان برتري در كشورهايي نظير كشور خودمان ايران با اين همه منابع عظيم و در عين حال تجديدناپذير؟!» به نظر چرا شوروي با شرايط مشابه ايران، با وجود منابع فراوان و فرصتهاي بالندگي، ليكن به دليل اسارت در بند ايدئولوژي كمونيستي به فروپاشي انجاميد؟! ادامه دارد ...