«نه ديگر، نه هنوز»
محمد زارع شيرين كندي
«نه ديگر، نه هنوز» اصطلاحي است روشنگر و سودمند كه آن را برخي فيلسوفان اروپايي در توصيف يا تبيينِ اوضاع و شرايطي خاص به كار بردهاند. «نه ديگر، نه هنوز» ميتواند در معنايي ناپسند استعمال شود و به حالتِ نقص، ناكامي، نارسيدگي، نامعيني، و وضع «نه آن، نه اين» و «از اينجا رانده، از آنجا مانده» دلالت كند. در اين معناي مذموم، وجه مكانيستي يك شيء يا پديدار مطمح نظر قرار ميگيرد و وجه ارگانيستي آن پاك مغفول واقع ميشود.
گويي انسان و جامعه بشري موجودي است عاري از روان و هوشمندي و نيرو و شور و جنبش و رشد كه از مرحلهاي گذشته و به مرحلهاي جديد نرسيده و در نقطهاي از تاريخ راكد و جامد مانده است. از اين وضعِ درجازدگي و فلكزدگي و توسعه نيافتگي به «دوره فترت» نيز تعبير شده است.
اما از نظرگاهي ديگر، اصطلاح «نه ديگر، نه هنوز» ميتواند بيشتر نشان دهنده وضع امكان باشد تا امتناع، يعني نشاندهنده استعداد و توان براي ديگرگون شدن (صيرورت) باشد تا تحصل و تحقق و فعليت (سكون): جهان هنوز به صلح و سامان و امنيت و آرامش كامل نرسيده است اما ديگر در وضعِ طبيعي جنگ و نابساماني و ناامني هم نيست. بشر هنوز به مرحله دانش و معرفت و آشتي و وفاق و همبستگي و عدالت كامل نرسيده است اما ديگر نادان و ستمگر و خونخوار نيز نيست.
جامعهاي هنوز متجدد (مدرن) نشده است اما ديگر سنتي نيز نيست. جامعهاي هنوز به پيشرفت و آزادي و احترام به فرد و خواستهايش نرسيده است اما ديگر در وضع نكبتبار سدههاي سياه و تاريك قرون وسطايش نيز نيست.
بنا به عرف و لسان هولدرلين و هيدگر، خداي تازه هنوز نيامده است اما خدايان كهنه و بياثرِ قديم نيز پابرجا نيستند بل گريختهاند.
به ديگر سخن، اصطلاح «نه ديگر، نه هنوز» از وضع اميد و آرمان و آينده حكايت ميكند اما اميد و آرمان و آرزوي هستي شناختي نه روانشناختي. نحوه بودن و زيستن انسان در عالم همواره بودن و زيستن در آينده است.
انسان متناهي كه از كرانمندي و مرگ خويش آگاه است، همواره در پيش خويش رو به سوي آينده دارد و آينده بدون آرمان و طرحاندازي و حركت و تك و پو بيمعناست. انسان ميجنبد و ميكوشد تا عالماش را بسازد و در فرآيند اين آفرينش خويش را نيز دگرگون ميكند و از نو ميسازد.
انسان در عالم و عالم در انسان معنا دارد. «نه ديگر، نه هنوز» براي گذار از نقطه توقف و بيتحركي و درماندگي و توهم مضاعفِ به علم و تكنولوژي و توسعه و ترقي رسيدگي ميتواند به كار رود. اين برداشت از اصطلاح مذكور، برخلاف تعبير و تفسيري كه در آغاز اين يادداشت ذكر شد، به امكان و آينده و افقهاي تازه و روشن ناظر است نه به اكنون زدگي وايستايي و امتناع. «هستيشناسي نه هنوز»، به تعبير ارنست بلوخ، متفكر چپ آلماني، به اين معنا ميتواند فهميده شود كه هستي، چه ماده انگاشته شود چه روح، چه ايده و آگاهي قلمداد شود چه واقعيت و عينيت، چه جوهر پنداشته شود چه سوژه، در راه و آينده است. هستي و بشر به صورت درهم تنيده نه هنوز كامل و پير شدهاند و نه ديگر ناقص و كودك.
در راه بودن وصفي روانشناختي نيست بلكه شرح ميدهد كه جهان هنوز بهترين و عادلانهترين جهان نيست اما بوي بهبود را از اوضاعش ميتوان شنيد. جامعه هنوز عاري از جهل و تبعيض و بيداد و نابرابري و خفقان نيست اما ديگر ساكت و راكد و جامد و تابع نيز نيست. جامعه هنوز به همه خواستهايش نرسيده است اما ديگر محتاط و مطيع و منقاد نيز نيست. «تنگ چشمان نظر به ميوه كنند / ما تماشاكنان بستانيم»
احتمالا اين تفسير نوعي خوشبيني خام و ناسنجيده را افاده و القاء كند و گونهاي «اتوپياسازي» يا «آرمانشهرسازي» را در يادها زنده كند: اتوپياهايي مانند «شهر زيبا»ي افلاطون، «مدينه فاضله» فارابي، «آتلانتيس نو» بيكن، «اتوپيا»ي تامس مور، «جامعه بيطبقه» ماركس و پيروانش.
اما اين تفسير لزوما به خوشي و سعادت و رفاه قطعي بشارت نميدهد و ميتواند حامل پيامي واقعگرايانه و غيراتوپيايي باشد، زيرا هر آنچه ناظر به آينده و بودنِ بالقوه باشد اتوپيايي نيست. آينده صرفا امكان است و امكان نسبت به بهتر شدن و بدترشدن اوضاع مساوي است.
امكانِ بهبود و خوشبختي وآرامش و آشتي و تفاهم به همان اندازه است كه امكانِ فزوني شر و كمبود و فقر و فلاكت و ستم و ناآرامي و جنگ و درگيري. اما، در هر صورت، بشر متناهي بدون آينده نميتواند زنده بماند و در اكنون يخ ميزند.
بنابراين هستيشناسي «نه ديگر، نه هنوز» لزوما اتوپيايي نيست بلكه گوياي تحرك و فعاليت و در راه بودن بشر و افقهاي دور اما دسترسپذير است. به عبارت ديگر، در اين خوانش از اصطلاحِ «نه ديگر، نه هنوز»، غلبه بر تاريكيها و شرور و پستيها و پليديها و نيل به روشناييها و نيكيها و پاكيها مسلم و معين نيست اما، بيترديد، بهتر از نشستن باطل است: «به راه باديه رفتن به از نشستن باطل / وگر مراد نيابم به قدر وسع بكوشم» انسان و جامعه انساني پيوسته درپي متحقق ساختن صورتها و فعليتهاي تازه است و بي اين ميميرد.
پژوهشگر فلسفه