• ۱۴۰۳ شنبه ۸ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 5350 -
  • ۱۴۰۱ دوشنبه ۲۳ آبان

چرا طرح پرسش «اجرا رفتن يا نرفتن؟» مناقشه‌برانگيز شد؟

نمي‌تونيم راجع بهش حرف بزنيم٭

بابك احمدي

سال 96 نمايشي روي صحنه رفت درباره خانواده‌اي در شرف فروپاشي. مساله اصلي جمع اما ناگفته و تاحدي الكن مي‌ماند، گرچه گروه در توضيح پيش از اجرا و متريال تبليغاتي نوشته بود: «خانواده‌‌اي سر ميز شام تلاش مي‌كنند راجع به خودكشي مهرناز حرف نزنند. آنها گرسنه دانستن درباره دردهايي كه به او رفته هستند. نمايشي درباره درد؛ درباره درد مشتركي كه نمي‌توان راجع به آن حرف زد.» اما اين تمام ماجرا نبود؛ خودكشي مهرناز يك دليل جدي داشت كه در شرايط عادي و طبيعي، اين گروه يا هر گروه ديگري، اتفاقا بايد مي‌توانست راجع بهش حرف بزند!  افراد دور ميز هر يك به سهمي از گرفتاري روحي رنج مي‌بردند، آنها با يك «چيز»، يك اتفاق مهم دچار بحران شده بودند اما مشخص نمي‌شد ريشه ماجرا كجاست؟ مساله بنيادين همين بود و هست. البته وجود شخصيتِ پدرِ مستبدي كه سر ميز غذا به خانواده اجازه نفس كشيدن نمي‌داد، چيزكي كف دست تماشاگر مي‌گذاشت، اما ماجرا همين‌جا متوقف نمي‌ماند. وجود اين پدرسالاري مخرب در اجرا نيز آن زمان حنايي رنگ باخته بود، چراكه تئاتر ظرف يك دهه اخير بارها و بارها چنين مبحثي به صحنه آورد. از نمايش «قصه ظهر جمعه» محمد مساوات (1393) گرفته، تا «خانه، وا، ده» (1393) و «بي پدر» (1396) كار خودش تا «مشق شب» ساخته امير نجفي (1398) و غيره كه به تنهايي محل مطالعه است. خلاصه گروه آن‌قدر براي بيان همان مساله به خصوص تلاش كرد و با وتوي شوراي سانسور مواجه شد كه درنهايت تصميم گرفت نام نمايش را بگذارد «نمي‌تونيم راجع بهش حرف بزنيم». نمايشي به كارگرداني جابر رمضاني و ايفاي نقش آتيلا پسياني، نگار جواهريان، علي باقري، ايمان صيادبرهاني، اصغر پيران و ديگران كه در سالن سمندريان تماشاخانه ايرانشهر روي صحنه رفت. 
موضوع گزارش با انتشار يك تبليغ اينستاگرامي آغاز شد. انجمن كارگردانان «خانه تئاتر» با توجه به وضعيت هفته‌هاي اخير كه هيچ گروه و كارگردان جدي تئاتري، حداقل در پايتخت تمايلي به اجراي نمايش روي صحنه ندارد، تصميم گرفت نشست هم‌انديشي! ترتيب دهد؛ با طرح پرسش ِ«اجرا رفتن، يا نرفتن؟»، موضوعي كه از يك‌سو اعتراض به همراه داشت و در سوي ديگر با نيشخند بدرقه شد. ضلع سومي هم احتمالا در فكر مشاركت و گفت‌وگو است كه هيچ ايرادي هم ندارد، مي‌شود نشست و ساعت‌ها و روزها حرف زد. يعني بعضي فكر مي‌كنند نشستن چند نفر رو به روي هم و صحبت درباره امري انتزاعي! (توضيح مي‌دهم) الزاما يعني گفت‌وگو! و اين بعيد است از جماعت تئاتر كه احتمالا بايد آگاهي دقيق داشته باشد از تعريفِ «ديالوگ» كه متفاوت است با «گفت‌وگو» و البته اين نگاه خطا هم بين ما ايرانيان محروم از اين موهبت به شكلي افراطي اين‌طور جا افتاده كه «ديالوگ كردن خوب است» در صورتي كه اين رويكرد همه جا و نزد تمام زمينه‌هاي فكري، مورد پذيرش نيست. 
ديالوگ همه جا ارزش نيست!
اگر ديالوگ را جدال عقل‌هاي متضاد براي فلسفيدن (يا اينجا؛ فهم وضعيت) بدانيم، اين پرسش به وجود خواهد آمد كه چگونه در پي اين مجادله مي‌توان به فهم حقيقت رسيد؟ آيا طرز به‌كارگيري زبان و قاعدمندي در بيان و كلام، راهگشاي نظرورزي است؟ بي‌شك منطق مي‌تواند مبنايي براي تفاهم فراهم آورد، اما همزمان مانع تفكر آزاد خواهد بود. ما نيازمند تفكر ذوقي براي افق‌گشايي و حقيقت‌يابي نيز هستيم. چگونه مي‌توان هم طرحي براي نظم اجتماعي و برقراري سامان متناسب و عادلانه‌اي درافكند و همزمان فضاي تفكر (اينجا تئاتر ساختن و انديشيدن روي صحنه) را براي تحول و شهود حقايق تنگ نكرد؟ با اين وصف آيا با مراد كردن معنايي ديگر از ديالوگ مي‌توان امكان تفكر و فلسفيدن را بسط داد؟
«ديالوگ» كنش عقلاني دوسويه ميان حداقل دو لوگوس يا عقل است. محمد رضايي‌راد در جلسه تشريحي به اين نكته اشاره كرد كه ساختار نمايشنامه و لوگوس (در بستر خلق نمايشنامه) چطور به شكلي خودبسنده هسته‌اي جدلي و مقوم دموكراسي دارد. در حقيقت، ديالوگ مبتني بر دوگانگي لوگوس
 (DualityofLogos‌) در تفكر و خردورزي است.
بدين طريق، ابتناي بر ديالوگ، پيش از هر چيز مشخصه‌‌اي روش‌‌شناختي در تفكر است. پيوند دروني دوگانه‌‌گرايي (دوآليسم)، ديالكتيك و ديالوگ از اصلي‌‌ترين نكات مطرح در باب روش فلسفي مبتني بر ديالوگ است. ريشه‌هاي حكمت بحثي را بايد تا روزگار معلم اول به عقب بازگرداند. او در مقابل آموزه‌هاي فلسفي افلاطون، روش بحثي مبتني بر منطق صوري را بنيان نهاد. آنچه ارسطو انجام داد تقليل انديشه عقلي به مجادله كلامي بود كه به‌ويژه در رساله ريطوريقا -كه آن را ذيل منطق ارسطويي در ارگانون آورده‌‌اند- ديده مي‌شود. اين همان چيزي است كه كريستين ژامبه به‌درستي آن را «مسدود كردن افق گفتار روي افق معنا» مي‌‌نامد (ژامبه، 1379: 106). نخستين كلامِ ارسطو در آغاز كتاب اول از ريطوريقا اين است كه «خطابه» (Rhetoric) هم‌پاي «جدل» (Dialectic)‌ است. (ارسطو، 1371: 17). ارسطو به همين جهت جوهره خطابه اقناعي را قياسات خطابي دانسته است (همان: 18). بنابراين ريطوريقا، فن اقناع از طريق قياس‌‌هاي خطابي است كه هم‌پاي ديالوگ و جدل است. پس روش مبتني بر ديالوگ، اگرچه از هر لحاظ مي‌تواند مورد پذيرش و اعمال باشد، به لحاظ فلسفي نمي‌تواند داراي اعتبار باشد؛ به بيان ديگر، يافته‌هاي روش مبتني بر ديالوگ، اعتبار معرفت‌‌شناختي ندارند، زيرا بيش از كشف حقايقِ چيزها، حاصل نوعي اجماع‌‌اند. اما اين سخن بدين معني نيست كه ديالوگ، از منظر علم جامعه‌شناسي، اعتباري ندارد. ديالوگ به همان اندازه كه در فلسفه بي‌‌اعتبار است، در جامعه‌شناسي مي‌تواند مورد پذيرش باشد. اگرچه، نبايد از نظر دور داشت كه در بسياري از نحله‌هاي فلسفي كه چندان در پي پاسخ براي پرسش‌‌هاي عميق نيستند و كارويژه فلسفه را نيز به چيزي شبيه جامعه‌‌شناسي يا شناخت و طرح پاسخ براي پرسش‌‌هاي زندگي روزمره تنزل داده‌‌اند، روش مبتني بر ديالوگ همچنان مي‌تواند از اعتبار برخوردار باشد. اينجا است كه بايد ديد هدف اين بخش كوچك تئاتري (طبق توصيف محمدرضا خاكي) از گفت‌وگو چيست؟
اين «خانه تئاتر» خانه همه تئاتري‌ها نيست
محمدرضا خاكي، مدرس، مترجم و كارگردان تئاتر كه چند سالي است عطاي كارگرداني را به لقايش بخشيده، به دنبال انتشار خبر برگزاري نشست موردنظر دست به قلم شد تا به نخستين چهره صاحب صلاحيتي بدل شود كه موضع صريح و شفافش را در اين باره بيان مي‌كند. او نوشت:  دوستان گرامي‌. متاسفانه بايد بگويم موضوعاتي از اين قبيل نيازي به بحث و جلسه و هم‌انديشي ندارد، آناني كه مشغولند راهي را و آنان كه دست از اجرا كشيده‌اند راهي ديگر را انتخاب كرده‌اند. قضاوت درست يا غلط بودن اين راه‌ها را هم آينده روشن خواهد كرد؛ جامعه امروز كشور به‌ ويژه جوانان مطالباتي دارند و خواهان تغييراتي جدي در همه عرصه‌ها هستند، جامعه تئاتري نيز پر از جوانان پرشوري است كه خواهان تغييراتي جدي در وضع تئاتر كشورند. اكثريت آنان از اين همه عافيت‌طلبي و مصلحت‌انديشي‌هاي محافظه‌كارانه موسسه فرهنگي هنري چند منظوره «خانه تئاتر» خسته شده‌اند. من هم كه جوان نيستم خسته شده‌ام! مطالبات امروزي جامعه و جوانان تئاتر كشور خواهان تغييرات واقعي در عرصه‌هاي مختلف، از جمله در فرهنگ و هنر و تئاتر‌ند، پرواضح است كه اين خانه تئاتر پاسخگوي مطالبات امروز اهالي تئاتر نيست؛ در چنين شرايطي آيا بهتر نيست به جاي جلسات هم‌انديشي پيرامون اجرا رفتن يا نرفتن، به وضعيت واقعي تئاتر موجود و نياز به تغييرات كيفي در آن انديشه كنيم. اين خانه موجود، خانه همه تئاتري‌ها نيست. 
وقتي پرسش وارونه طرح مي‌شود
 صدرالدين زاهد، از بازيگران قديمي و باسابقه تئاتر كه تجربه ايفاي نقش در اجراي «اُرِگاست» اثر پيتر بروك را در كارنامه دارد نيز در صفحه شخصي خودش به موضوع واكنش نشان داده و به بانيان اين جلسه حسابي تاخته است. «بالاخره صنف كارگردانان تئاتر ايران تصميم گرفت براي روز چهارشنبه بيست و پنجم آبان در خانه هنرمندان، جلسه‌اي همگاني بگذارد و براي اين كار پوستري هم درست كرده‌اند... جامعه ايراني، از اتفاقات اخير و تلاطم‌هاي حاصل از آن وضعيتي پيدا كرده است كه براي خيل عظيمي از بازيگران و هنرمندان تئاتر اين سوال مطرح شده است كه با تغيير و تحولي كه در جامعه پيش آمده (حداقل در كلان‌شهر تهران) مي‌بينيم و هم در روزنامه و مجلات و گفت‌وگوهاي دنياي كاغذي و مجازي مي‌خوانيم، جايگاه تئاتر كجاست و كجا مي‌تواند باشد؟ حالا صنف كارگردانان با پوستري پرسش را سهل و ساده نموده است و براي جلسه همگاني موضوع بحث را اجرا كردن يا نكردن گذاشته است! دوستان منتخب هنرمند به جاي تجزيه و تحليل صحيح و عقلايي از اوضاع و احوال و آنچه كه اتفاق افتاده است و نتيجه‌گيري درستي از آنچه 
پيش آمده، اينك علي‌الظاهر تنها سوال‌شان اين است كه: آيا بايد اجرا برويم يا نرويم؟ اجرا رفتن كه امري طبيعي براي تئاتر است، اما اينكه چرا نرويم آن‌هم در زمانه فعلي مي‌تواند پرسش تفكر برانگيزي باشد كه 
‌اي كاش اين دوستان منتخب قدري بر آن تامل مي‌كردند و پوسترشان به گونه‌اي اشارتي به اين تحول عظيم ايراني داشت كه رهبر و سر ندارد و فقط تن دارد. فقط تن ... و تن! درحالي كه به اعتقاد من سوال اساسي بايد اين باشد كه با عصيان و نافرماني پيش آمده در سطح جامعه، هنرمندان بايد از خودشان سوال كنند كه نمود عيني اين [....] در سطح شهر و در گفتار و نوشته‌ها و گفت‌وگوها چه بوده است. چگونه مي‌توان آنها را در تئاتر و بر صحنه تئاتر عينيت داد؟» اين بازيگر و كارگردان درنهايت پرسش‌هايي جدي در اين باره مطرح مي‌كند اساسا باتوجه به وضعيت شوراي نظارتِ اداره كل هنرهاي نمايشي و ذيل اين معاونت هنري و وزارت ارشاد، آيا اساسا جايي براي تئاتر باقي مي‌ماند؟ زاهد در انتها بيان مي‌كند «حالا تئاتر كه آينه‌اي از زندگي است و رابطه تنگاتنگي با زندگي دارد، چه بايد بكند؟» يعني اعضاي شوراي تعيين شده توسط معاون هنري و مديركل هنرهاي نمايشي مجوز اجرا به تئاترهاي زمانه مي‌دهند؟ وجود چنين پرسش‌هايي است كه اساسا معتقدم بحث اجرا در لحظه اكنون به «انتزاع» طعنه مي‌زند.  محمودرضا رحيمي، يكي ديگر از اعضاي خانه تئاتر بود كه در واكنش چند جمله‌اي نوشت و تاييد كرد اگرچه از نفس گفت‌وگو استقبال مي‌كند، ولي در جلسه موردنظر شركت نخواهد كرد. 
چرا اجراي تئاتر الان انتزاعي است؟
 اما مي‌گويم امر انتزاعي اجراي صحنه‌اي، به اين دليل روشن كه با درنظر گرفتن وضعيت ماه‌هاي اخير حاكم شده از سوي وزارت ارشاد دولت سيزدهم و نهادهاي گرداننده پشت پرده‌اش، هيچ‌كس نمي‌تواند مدعي شود كه امكان اجرا در عمل باقي مانده است يا تضميني براي رسيدن اجرا از شب اول به شب دوم وجود دارد. در اين زمينه يادآوري يادداشت سرگشاده و اعتراضي محمد رضايي‌راد راهگشا به نظر مي‌رسد. گروه تئاتر «خانه» به سرپرستي محمد رضايي‌راد با انتشار نامه‌اي سرگشاده در خبرگزاري‌هاي رسمي انصراف از اجرا در سالن دولتي «تئاتر شهر» را اعلام كرد و در اين ميان نكاتي برشمرد كه براي ثبت در تاريخ اهميت دارد. بندهاي اين نامه 
نه تنها همچنان پابرجاست، بلكه وضعيت به مراتب نسبت به آن تاريخ متفاوت شده است. 
«1- از اوايل سال جاري و در كمال تاسف با ادعاي ممنوعيت كاري سركار خانم نغمه ثميني مواجه شده‌ايم كه البته قانوني بودن آن محل ترديد است؛ زيرا در شرايطي كه هيچ اتهامي براي ايشان در هيچ دادگاهي به اثبات نرسيده و حتي خودشان هم از دلايل اين ممنوعيت كاملا بي‌اطلاع بوده و هنوز امكان پاسخگويي به ابهامات احتمالي را نداشته‌اند، چطور يك دستگاه اجرايي مي‌تواند حكم به مجازات ممنوعيت كاري يك هنرمند داده و او را از حقوق اوليه و بديهي خود محروم كرده باشد؟ در چنين شرايطي ما به لحاظ اخلاقي و حرفه ‎اي هرگز شريك حذف نام همكارمان نخواهيم شد.
2- طي چند ماه اخير و با تغييراتي كه در «اداره كل هنرهاي نمايشي» رخ داده است، متاسفانه به كرات شاهد انتشار اخباري در مورد بازبيني‌ها و مميزي‌هاي مجدد يا حتي توقيف موقت و توقف فروش بليت نمايش‌هاي در حال اجرايي بوده‌ايم كه همگي‌شان با طي مراحل مختلف بازخواني و بازبيني، مجوز اجرا گرفته بودند؛ اين تضييعات آشكار گاه مستقيما ازسوي شوراي نظارت اداره كل هنرهاي نمايشي و گاه -بنا به شنيده‌ها- با فشار دستگاه‌هاي ديگر و حتي گاه به بهانه وجود شاكيان خصوصي انجام گرفته است.
اكنون جناب‎عالي بفرماييد حقيقتا چه تضميني وجود دارد نمايشي بزرگ و پرهزينه كه با مختصات «سالن اصلي تئاتر شهر» در حال توليد است، پس از ماه‌ها تمرين و صدها ميليون تومان هزينه -و اگر در گذر از خوان‌هاي متعدد بازخواني و بازبيني اصلا به اجرا برسد- در چندمين شب اجراي خود گرفتار چنين رويه ناصحيحي نشود؟ و اگر شد، چه كسي پاسخگوي زيان‌هاي وارده به گروه خواهد بود؟
در چنين شرايطي اصلا از «امنيت شغلي» چه باقي مي‌ماند؟ و كسب مجوز از شوراي نظارت اداره كل هنرهاي نمايشي و عبور از خوان‌هاي متعدد بازخواني و بازبيني، اگر تضميني براي اجراي بي‌مساله يك تئاتر نباشد، اصلا چه ارزشي دارد؟ حقيقتا انصاف بدهيد در شرايطي كه اداره كل هنرهاي نمايشي و شوراي نظارت توان تعهد به مجوز قانوني خود را ندارند، طي كردن مراحل متعدد بازخواني و بازبيني و كسب مجوز اجرا از شوراي نظارت نيز امري عبث بوده و اطمينان خاطري به همراه نمي‌آورد.
3- گويا اخيرا تغييراتي در تركيب اعضاي شوراهاي بازخواني و بازبيني شوراي نظارت رخ داده و در بدعتي تازه، جمعي از طلاب به جمع بازخوانان و بازبينان اين شورا پيوسته‌اند. از آنجا كه اين افراد تاكنون رسما به جامعه هنري معرفي نشده و هيچ اطلاعي از ميزان آشنايي و تجربه و تخصص احتمالي ايشان در زمينه تئاتر در دست نيست، طبيعتا اطميناني به درك صحيح آنان از ظرافت‌هاي متن و اجراي نمايش نيز وجود ندارد...
4- در محافل هنري شنيده‌ايم و در برخي رسانه‌ها به نقل از هنرمندان خوانده‌ايم كه گويا طبق دستور يا نامه‌اي كه مرجع و مبناي قانوني آن محل سوال است، برخي هنرمندان نام آشنا (همچون همايون غني زاده، محمد رحمانيان و...) از «حق اجراي تئاتر در سالن‌هاي دولتي» محروم شده‌اند. آيا در چنين شرايطي اجراي نمايش ما در يك «سالن دولتي» به معناي بي‌اعتنايي ما به تضييع آشكار حقوق همكاران مان نخواهد بود؟ معتقديم كه «سالن‌هاي تئاتر دولتي» اگرچه «دولتي» خوانده مي‌شوند، اما نه متعلق به دولت‌ها و مديران موقت دولتي، بلكه متعلق به ملت و هنرمنداني هستند كه سال‌ها براي ارتقاي فرهنگ و هنر اين مملكت كوشيده‌اند، بنابراين ما همراهي با اين محروميت هنرمندان ديگر را هرگز در شأن خود نمي‌دانيم.
بنابراين با توجه به موارد مذكور و درحالي كه تاكنون بيش از پنج ماه و حدود 40 جلسه تمرين رضايت بخش نمايش را پشت سر گذاشته‌ايم، آگاهانه و با تصميمي جمعي، از حق خود براي اجراي اين نمايش در «سالن اصلي تئاترشهر» چشم‌پوشي كرده و البته با ادامه تمرينات خود، منتظر تغيير شرايط و بازگشت امنيت خاطر به فضاي تئاتر و فراهم شدن شرايطي مطلوب براي اجراي نمايش «به گزارش زنان تروا» خواهيم ماند.» نتيجه مي‌شود اينكه تا اطلاع ثانوي نمي‌توانيم راجع به اجرا رفتن حرف بزنيم.
٭عنوان مطلب نام نمايشي است 
به كارگرداني جابر رمضاني

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون