• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۲۷ تير
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5353 -
  • ۱۴۰۱ پنج شنبه ۲۶ آبان

یادداشتی بر «پالی فینکس بزرگ» رمان اَلی بنجامین

چه كسي درون غار بود؟

معصومه ميرابوطالبي

 

غار افلاطون چيست؟ تمثيل غار افلاطون اشاره دارد به احتمال خيالي بودن يا نادرست بودن تصورات و عقايد انسان‌ها. در اين غار عده‌اي را به ديوار زنجير كرده‌اند. آنها جهان بيرون را از روي سايه‌هايي كه در برابرشان روي ديوار غار تشكيل مي‌شود، مي‌شناسند و تمام تصورشان از جهان بيرون منوط به اين سايه‌هاست. حالا فرض كنيد يك نفر از اين غار خارج شود و جهان بيرون را در واقعيت ببيند. او وقتي به غار برمي‌گردد، شروع مي‌كند به تشريح كردن جهان بيرون؛ اما آيا كساني كه در غار هستند، مي‌توانند حرف او را بپذيرند؟سايه‌ها در اين رمان حضور دارند. سايه‌هايي كه از شخصيت‌ها شكل مي‌گيرند و خودِ حقيقت نيستند. داستان با ورود كيتلين به مدرسه جديد شروع مي‌شود. او از اين جابه‌جايي ناراحت است و نمي‌خواهد بين اين بچه‌ها باشد، در مدرسه‌اي عجيب و غريب با حضور بزها و فقط ده دانش‌آموز كلاس هفتمي. وقتي مجبور مي‌شود از يك بچه كودكستاني هم در زنگ ناهار مراقبت كند، بيشتر و بيشتر حالش بد مي‌شود. براي همين با خودش عهد مي‌بندد كه هيچ‌ وقت زنگي را كه نشانه داشتن يك روز خوب در مدرسه است، نزند. كيتلين به ظاهر تازه وارد غار شده است. او از مدرسه، از مدير و از تفريحات مدرسه و حتي زنگ ورزش انتظار ديگري دارد. او مدرسه را جور ديگري ديده و انتظار ندارد از او بخواهند به بزها غذا بدهد يا پرستار بچه باشد. نمي‌تواند براي بقيه بگويد بيرون از غار چه ديده است؛ اما آيا او واقعا بيرون از غار بوده؟
نه. همه‌ چيز نسبي است. كيتلين وقتي به عنوان يك تازه‌وارد احساس تنهايي و انزوا مي‌كند، شروع مي‌كند به مرور كردن خاطراتش؛ سال گذشته، با تازه‌وارد مدرسه‌شان چگونه رفتار مي‌كرد؟ كيتلين در مدرسه جديد يك سايه جديد است. او از خودش يك تصوير به بچه‌ها مي‌شناساند و هر چه در داستان پيش مي‌رود، به خودش يادآور مي‌شود كه اين خود واقعي او نيست. كسي بيرون از غار نبوده و رفتار او را در سال گذشته نديده. او سال گذشته خيلي بدجنس‌تر از همكلاسي‌هاي جديدش بوده. او در حق يك تازه‌وارد ظلم كرده و بارها باعث تمسخرش شده. 
در كنار كيتلين و حضور سايه‌وارش در مدرسه، سايه ديگري هم داريم؛ سايه پالي فينك بزرگ. پسري كه سال گذشته در مدرسه حضور داشته و خاطراتش هنوز با بچه‌هاست؛ اما خود پالي فينك غيبش زده. انگار كه يك موجود فضايي بوده و بعد به يك‌باره محو شده است. بچه‌ها مدام در حال تعريف كردن از پالي فينك هستند تا اينكه يك روز تصميم مي‌گيرند از بين خودشان يك پالي فينك جديد انتخاب كنند. آنها تصويري از پالي فينك دارند و در جست‌وجوي اين تصوير در غار خودشان هستند. كيتلين كه پيش از اين پالي فينك را نديده است، داور مسابقه مي‌شود. او شروع به مصاحبه مي‌كند تا اين سايه را بشناسد؛ اما اين شناخت چقدر مي‌تواند به ساختن پالي فينك حقيقي كمك كند؟
اصلا پالي فينك حقيقي كيست؟ بخش‌هايي از خاطرات پالي فينك بازسازي مي‌شود. بچه‌ها همان خاطرات را بازي مي‌كنند، اما وقتي زمان رودررويي فرا مي‌رسد، پالي فينك آني نيست كه بچه‌ها براي كيتلين ساخته بودند. حتي ديگر آني نيست كه بچه‌ها سايه‌اش را مي‌شناختند. پالي فينك سايه‌اي بود درون غار و بچه‌ها يك ‌دفعه همه با هم از غار خارج شده‌اند. همه با دنيايي روبه‌رو شده‌اند كه متفاوت است از جهان درون غار. متفاوت است با شوخي و خنده و بازي. مدرسه در آستانه تعطيل شدن است و پالي فينك كسي از آب درآمده كه آنها انتظارش را نداشتند. 
حالا بچه‌هايي كه از غار افلاطون خارج ‌شده‌اند، قرار است چه كنند؟ مي‌خواهند لقب پالي فينك دوم را به چه كسي بدهند؟ كيتلين براي اين هم نقشه مي‌كشد اما قبل از عملي كردن نقشه، به سايه خودش هم فكر مي‌كند. به تصوري كه بچه‌هاي اين مدرسه از او دارند و تلاش مي‌كند كمي به سايه‌اش نزديك شود. تلاش مي‌كند با اشتباهي كه در گذشته انجام داده روبه‌رو شود و اين‌گونه از غار ديگري هم بيرون مي‌آيد. 
حالا كه همه از غار بيرون آمده‌اند، تكليف پالي فينك چه مي‌شود؟ او درون غار است يا بيرون از غار؟ فصل يكي مانده به آخر كتاب را پالي فينك واقعي روايت مي‌كند. او اينجاست تا خودش را صاف و پوست كنده براي خواننده معرفي مي‌كند. او خودش را به خواننده مي‌شناساند و خودش را هم بهتر درك مي‌كند و به سمت اين مي‌رود كه شناخت درست‌تري از خودش داشته باشد. پس پالي فينك هم در حال خارج شدن از غار است، همراه با ما.  حالا در روشنايي بيرون از غار، بچه‌ها قرار است با مشكل تعطيلي مدرسه چه كنند؟ آنها خودشان، غار و حتي بزهاي مدرسه را مي‌شناسند. حالا وقت آن شده كه كسي براي نجات مدرسه قدمي بردارد. داستان پالي فينك بزرگ داستان حقيقت است؛ داستان نگاه كردن به يك حقيقت از جنبه‌هاي مختلف. شناخت ما از آدم‌ها، از دنيا و از زندگي، به نگاه ما به آن برمي‌گردد. پس شايد قرار نباشد همه به يك تصور واحد از زندگي برسيم؛ همه شناخت يكساني از آدم‌ها داشته باشيم؛ اما چه خوب مي‌شود كه به يك شناخت درست از خودمان برسيم. مهم نيست پالي فينك‌هاي زندگي ما در واقع چه كساني بوده‌اند، اما مهم است كه ما اگر كيتلين هستيم، خودمان را بشناسيم و با اشتباهات خودمان روبه‌رو شويم. 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها