روايت «اعتماد» از مردمي كه در فاصله 7 كيلومتري دپوي زباله تهران زندگي ميكنند
براي دنياي زير آسمان «شورآباد» و «آرادكوه»
بنفشه سامگيس
از متروي كهريزك تا تنها خيابان شورآباد 5 دقيقه فاصله است؛ حدود 8 كيلومتر. ولي آسمان بالاي سر كهريزك و شورآباد، دو رنگ متفاوت است؛ آسمان كهريزك، رنگ خاك آفتاب خورده است و آسمان شورآباد، رنگ ماسه نم كشيده. هواي آسمان خاكيرنگ، خشك است و سرد. هواي آسمان ماسهاي رنگ، غليظ است و متعفن. هر دقيقه كه در جاده منتهي به شورآباد پيشتر ميرويم، ترشي و تلخي بوي گازوييل و لجن، تندتر ميشود. راننده مسافربر، مرد 45 ساله و فرزند شورآباد است و تا يادش ميآيد؛ از آن زمان كه شورآباد يك روستاي به چشم نيامدني در حاشيه جاده اصلي تهران قم بود تا امروز كه بارانداز ترابري كالا به مقصد 19 منطقه تهران شده، بوي دود و لجن نفس كشيده و هواي تميز برايش يك روياست. گزارش ناسا درباره تراوش گاز متان از مركز دفن زباله «آراد كوه» را هم شنيده. همه مردم شورآباد شنيدهاند. شورآباديها، بخش زيادي از ساعتهاي زندگيشان به شنيدن اخبار شبكههاي فارسي زبان خارج از ايران ميگذرد و از ريز و درشت اتفاقات كشور، باخبرند. خبر نشت متان از زبالههاي آرادكوه را هم از همين شبكهها شنيدهاند.
60 سال زندگي با بوي زباله
شورآباد، نزديكترين منطقه مسكوني تا مجتمع جمعآوري زباله «آرادكوه» است. روي نقشه گوگل، فاصله شورآباد تا مجتمع آرادكوه 7.8 كيلومتر است اما از خيابان اصلي شورآباد هيچ اثري از آرادكوه معلوم نيست. خيابان اصلي كه تمام ميشود، از دوربرگردان وسط جاده بايد به سمت چپ بپيچيد و وارد جاده فرعي بشويد تا به سايت دفن زباله تهران برسيد؛ محوطهاي به وسعت 1400 هكتار كه 60 سال عمر دارد و روزانه حدود 8 هزار تن زباله در مخزنهايش تخليه ميشود. نه از خيابان اصلي شورآباد و نه حتي در ابتداي دوربرگردان، اثري از كوه زبالههاي آرادكوه معلوم نيست. «كوه زبالهها» البته شباهتي به كوه ندارد. وجه تسميهاش، تلنبار روزانه هزاران كيلو زباله متعفن در فضاي باز است. در اينكه قله اين كوه، امروز به چند ده متر رسيده حرفها فراوان است اما طبق حدس و گمانهايي از ارتفاع 60 متري كوه هم گفته شده است. كوه زبالهها كه چند سال قبل گفته ميشد معادل بيش از 6 تن زباله است را، غيرخوديها نميبينند. آنچه به غيرخوديها نشان داده ميشود، چند رديف پشتههاي افقي سه الي چهار متري از دپوي دهها كيلو زباله تر در محوطه باز مجتمع و در جوار سولههاي تفكيك است؛ در اين محل كه تلاش شده يك فرآيند طبيعي و معمول جلوه كند، زبالههاي تر، زير آفتاب و آسمان ميماند و ظرف 40 تا 60 روز، شيرابه پس ميدهد و ميخشكد و خشكيدهاش بابت قوت گرفتن فضاي سبز شهري و خانگي مصرف ميشود. ابتداي تابستان 1397 كه به بازديد سايت دفن پسماند بيمارستاني آرادكوه رفتم، مدير روابط عمومي مجتمع، دودكش 60 متري تنها نيروگاه زبالهسوز تهران را از فاصلهاي دور نشانم داد. اين نيروگاه زباله غيرقابل بازيافت ميسوزاند و هر ساعت 3 مگاوات برق توليد ميكرد. مدير روابط عمومي آرادكوه گفت اگر جريان وزش باد، مخالف باشد، دود سفيدي كه از دودكش نيروگاه بيرون ميآيد و تفاله زبالهسوزي است، تا خانه اهالي كهريزك هم ميرسد. همان زمان؛ تير 1397، وحيد؛ كارگري كه 15 سال در بخش پردازش و تخمير زباله آرادكوه كار كرده بود، برايم تعريف كرد كه گازهاي سيال در هواي سولهها و بخش پردازش؛ گازهاي حاصل از تبخير اسيد زبالههاي تر، 30 درصد حجم ريهاش را از بين برده و 70 درصد باقيمانده از حجم ريه هم، عفونت زده و معتاد به آنتيبيوتيكهاي قوي است. وحيد ميگفت هر بار كه سرفه ميكند، انگار تكهاي از ريهاش كنده ميشود و راه حلق و نفسش را ميبندد.
وحيد گفت: «پزشك تاييد كرده كه كل محيط آرادكوه آلوده است. اينجا 1364 هكتاره و كلش آلوده است.»
جايي براي رفتن نداريم
شورآباد، يك خيابان است و دهها كوچه تودرتو. برِ خيابان، مغازههاي خردهفروشي و انبارها و گاراژهاي خريد ضايعات و دپوي كالاست و محدوده بسيار كوچكي پشت انبارها و گاراژها، مسكوني است با آپارتمانهاي دو يا سه طبقه كه آشكار و بيسليقه، از قالب بافت روستايي و فرسوده تغيير چهره داده و نونوار شدهاند. در همين كوچههاي تودرتو و به موازات ديوار بيروني همين آپارتمانهاي قوطي كبريتي بزكشده با قاب پنجرههاي آلومينيومي رنگارنگ، هنوز گندابروها برقرار است و بوي كوچهها بوي دود و لجن است. صاحب بنگاه املاك ميگويد قيمت ملك و اجارهخانهها وابسته بضاعت مردم شورآباد است. خانههاي نوساز و بازسازي شده از متري 10 ميليون تومان گرانتر نيست و اجاره خانهها از 5 يا 6 ميليون تومان و وديعهها از 50 يا 100 ميليون تومان بالاتر نميرود. هنوز نيمي از ساكنان شورآباد، بوميهايي هستند كه تا سه دهه قبل، از طريق كشاورزي و صيفيكاري در مزارع حدفاصل كهريزك و شورآباد امرار معاش ميكردند و حالا به خردهفروشي در بازارهاي مناطقي مثل عبدلآباد و شهرري روي آوردهاند، يا از جواني به كسب خانوادگي چسبيدهاند و به كارخانهداري و انبارداري در همين منطقه مشغول شدهاند. يكي از ساكنان كه خانهاش نزديك خيابان اصلي است، با اشاره دست در هوا كروكي ميكشد و از «كوچه 8 متري» نشاني ميدهد؛ كوچهاي كه محل زندگي متمولهاي شورآباد است؛ صاحبان چند كارخانه و انبار و گاراژ كه بچه همين محل بودند و حاضر به فروش ملك و تغيير شغل و كوچ به مناطق بالاتر نشدهاند. غير از ساكنان «كوچه 8 متري» و غير از افغانيهاي مهاجري كه كارگر و نگهبان گاراژها و انبارهاي شورآبادند، بقيه اهالي از قشر ضعيف هستند و با وجود مشكلات فراوان اين منطقه، توان جابهجايي حتي به 10 كيلومتر دورتر و بالاتر را ندارند. خانمي از ساكنان يكي از خانههاي بازسازي شده، از احوال ناجور خودش و باقي همسايههايش ميگويد؛ از سردردهاي لرزآور و سرفههاي خشكي كه تمام شدني نيست و خواب و آرامش را در ساعات شب و نيمه شب بر مردم منطقه حرام ميكند. شبها موعد بازگشت به مقصد دهها كاميون حمل زباله از 22 منطقه تهران است. كاميونهايي كه در ايستگاههاي مياني مناطق، بارگيري كردهاند و تر و خشك را به آراد كوه ميآورند و مسير تردد همهشان هم خيابان اصلي شورآباد است. صاحب يك مغازه ابزارفروشي برِ خيابان ميگويد: «از ساعت 8 و 9 شب، بوي زباله رو قشنگ ميفهمي. انگار نشسته باشي كنار يه سطل زباله پر. در طول روز هم بو كم نيست. وسط بوي گازوييل و روغن سوخته، ميشه بوي زباله رو فهميد.»
صاحب اين مغازه، ساكن شهرري است اما همچنان مايل است سرقفلي 15 سالهاش را در همين محل حفظ كند، چون توان مالي نقل كسب به منطقه گراني مثل شهرري را ندارد. با بوي زباله و دود گلوسوز گازوييل ميسازد تا مشتريهاي ثابتش كه صاحبان همين دهها كارگاه و انبار و گاراژ و كارخانه شورآباد هستند را از دست ندهد. بسياري از اهالي شورآباد اما برخلاف اين كاسب، هيچ اشتياقي براي حفظ ارزش ملكشان در اين روستاي تازه به دوران رسيده ندارند ولي حباب گرانيها در سالهاي اخير چنان از توان آيندهنگريشان كاسته كه به آنچه فعلا كف دست دارند، تسليمند.
يكي از ساكنان كه اواخر دهه 1370 به شورآباد آمده و حالا مالك يك آپارتمان دو طبقه 70 متري است، ميگويد: «تابستونا جرات نداريم كولر روشن كنيم چون بوي گند زباله كل خونه رو پر ميكنه. بارون كه ميباره، بوي گند و بخار زباله خفهمون ميكنه. اعتراض هم بيفايده بوده. 20 سال قبل تجمع كرديم و خيابون اصلي رو بستيم كه كاميونا نتونن به سايت زباله برسن، به شوراي شهر و شهرداري نامه نوشتيم، رفتيم پيش نمايندههاي مجلس، جواب آخر به ما اين بود كه آرادكوه جابهجا نميشه تا وقتي مخزنش پر بشه و معلوم هم نيست پر شدن مخزن چند سال ديگه طول ميكشه.»
آخرين سوالي كه از ساكنان شورآباد ميپرسيدم: «چرا جابهجا نميشين؟ خونهتون رو بفروشين و برين منطقه بالاتر.»
اولين جوابي كه ميگفتند: «كجا بريم؟ چطوري؟»
براي شورآباديها، كهريزك و شهرري، مثل مناطق بالاي شهر است. كهريزك فقط 7 كيلومتر دورتر از شورآباد است و شهرري، 25 كيلومتر. كهريزك هم مشكل قطع گاز و آب شرب دارد و علاوه بر اينكه فرسودگي لولههايش هر از گاهي به مردم سور ميزند و قطع آب؛ همان آب جرمدار مضر براي كليهها و دستگاه گوارش، غافلگيرشان ميكند، آنها هم از بوي گند آرادكوه بينصيب نماندهاند، اما اهالي شورآباد ميگويند حداقل آسفالت خيابانهاي كهريزك، بر و روي آبرومندانهاي دارد چون شيرابه سرازير از گلوي دهها كاميون زبالهكش به مقصد آرادكوه، اگر در خيابانهاي كهريزك جاري شود هم، در جهت شيب خيابانها به مسيلهاي فاضلاب ميرود برخلاف خيابانهاي شورآباد كه آسفالتش، مثل اسفنج عمل ميكند و كل شيرابه را ميبلعد تا در اولين بارندگي، مثل لايهاي از قير ولرم، چسبناك شود و مثل مخزني از كثافت، متعفن .....
به تيرهاي برق شورآباد تبليغي چسباندهاند: «خريدار موي طبيعي شما با بهترين قيمت اگر قد موي شما بلندتر از 55 سانت است.»
خانم تبليغكننده، دختر جواني از اهالي كردستان است كه به دليل استيصال از بيكاري و بيپولي، به فكر افتاده از موي طبيعي كلاهگيس بسازد و به مغازهها بفروشد. ميگويد كه از شورآباد، فروشنده زياد داشته؛ دختران و زناني كه موي سرشان را به ازاي پول فروختهاند. قيمت خريد از 600 هزار تومان شروع ميشود و تا 8 ميليون تومان هم ميرسد؛ 8 ميليون تومان براي موهايي پرپشت و به قد يك متر. خانم تبليغكننده ميگويد كه تبليغاتش را در مناطق شمال شهر و جنوب شهر نصب كرده اما شمال شهريها براي تغيير ذايقه و كنجكاوي و مد، موي سرشان را فروختهاند و جنوب شهريها براي نان شب و لباس تن و اجارهخانه .