شراب جور عشق
آنكه نقشي ديگرش جايي مصور ميشود نقش او در چشم ما هر روز خوشتر ميشود
عشق داني چيست سلطاني كه هر جا خيمه زد بي خلاف آن مملكت بر وي مقرر ميشود
ديگران را تلخ ميآيد شراب جور عشق ما ز دست دوست ميگيريم و شكر ميشود
دل ز جان برگير و در بر گير يار مهربان گر بدين مقدارت آن دولت ميسر ميشود
هرگزم در سر نبود انديشه سودا وليك پيل اگر دربند ميافتد مسخر ميشود
عيشها دارم در اين آتش كه بيني دم به دم كاندرونم گرچه ميسوزد منور ميشود
سعدي