اين گريه فرق دارد
ابراهيم عمران
اينجا همه گريه كردند. از پيرمردي كه دل ِخوش از روزگار نداشت. از زني كه بابت حجاب شلش تذكر گرفت. از پسري كه به خاطر شلوار لي پارهاش مسخره شد. از بچه هشتساله كه اين روزها شعارهايي شنيد و گهگاه از بزرگترها چرايي را ميپرسيد. از مادر خانوادهاي كه سر سفره ناهار به بركت غذا قسم خورد كه ميبريم. آن ده دقيقهاي كه وقت اضافه داشتيم و ولز دهنفره شد؛ ايراني پر از شور و شوق شد. شايد هم براي لحظاتي فراموشكار شديم. نسيان خود خواسته گرفتيم. خواستيم آگاهانه فراموش كنيم اين چند روز آزگار را. فوتبال و مستطيل سبزش سببساز اين وجد ملي شد. آذرماهي ديگر آمد. كمي شاد شديم از بس كه ناشادي ديديم و شنيديم اين مدت. تحقير فقط در مستطيل سبز نشديم. تحقير در گفتار و زبان زياد بهمان آسيب زد. ياد همه رفتگان اين روزها گرامي. اي كاش ميبودند و شريك شادي. شايد هم جور ديگري بايد بنگريم. شور ملي كم گوهري نيست. گاهگاهي به دست ميآيد. قدرش را بدانيم و بدانند. گريههايي كه بعد از گل اول و دوم تيم ملي فوتبال سرازير شد در خانه و بيرون خانه؛ ارزش دارد. قداست اين گريهها را قدر بدانيم. هر نگره فكري ميتواند برداشتهاي خاص خود را از اين برد داشته باشد؛ آنچه مهم است گريههايمان براي جغرافيايي به نام ايران است. پاره تن و قوامبخش همهمان. شايد اين شادي ساعتي در وجودمان رسوخ كند و از شدت و حدت آن كم شود. ولي شستن اين دل دردمند با اين برد؛ حتي اگر دقايقي طول بكشد هم، خواستني است. اشكهايمان درآمد و ريخت. بچهها هم شادي كردند. نوازششان نكنيم با تحليلهاي آنور آبي. اين قدرت و فرياد بعد از گل بايد بيرون ميآمد. بايد رها ميشد. ايران يك دل ميماند. فوتبال ميتواند بار ديگر اوضاع جديدي خلق نمايد. كيروش با تاكتيك و بازيخواني اين كار را در زمين كرد. ما مردماني قانع هستيم. همين برد شايد بسمان باشد. امريكا كه هم ببريم يا مساوي كنيم؛ ديگر دنيا و آخرتمان جور است. ما هم ميتوانيم تاكتيك و نگاهمان را به پيرامون عوض كنيم. همه ميتوانند. اگر فقط به كليتي به نام ايران بينديشيم. ايراني كه اينبار گريهاش از سر حرمان و افسوس نبود. اينبار اشك من و ما خودش را نگاه نداشت؛ چه كه رسوايمان نميكرد...