• ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5366 -
  • ۱۴۰۱ شنبه ۱۲ آذر

نسبت سينماي ايران با ورزش در گفت‌وگو با محسن محسني‌نسب، فيلمساز

اسپيلبرگ هم فيلم ورزشي بسازد سينماداران ما نمي‌خواهند

نه مسوولان سينمايي دغدغه «ژانر ورزشي» دارند، نه ورزشي‌ها

تينا جلالي 

اين روزها جام جهاني فوتبال در قطر خبرسازترين رويدادي است كه افكار عمومي دنيا را در بر گرفته و خبرهاي آن در صدر رسانه‌هاي جهان قرار دارد. در ايران هم با وجود اينكه ناشي از اعتراض‌ها شرايط كشور نسبت به زمان برگزاري جام‌هاي جهاني قبلي متفاوت است، مردم همچنان توجه نشان مي‌دهند و بازي‌ها را دنبال مي‌كنند؛ بازي‌هاي تيم ملي ايران هم در اين جام علاقه‌مندان خاص خود را داشت و تماشاچيان زيادي را به ورزشگاه كشيد. بنا به آنچه منابع خبري نقل كرده‌اند، ديدار ايران و انگليس ۵ هزار نفر بيشتر از ظرفيت ۴۵ هزار نفري استاديوم تماشاچي داشت. نمونه ديگر اينكه يك سانس از نمايش فوتبال ايران و امريكا در سينماهاي ايران نزديك به 600 ميليون تومان فروخت. حال پرسش اين است كه با توجه به اقبال مردم ايران به ورزش و خصوصا فوتبال، چرا فيلم‌هايي كه با موضوعات و درونمايه‌هاي ورزشي ساخته مي‌شوند، مخاطب چنداني ندارند؟ به تعداد انگشتان دست فيلم‌هايي با موضوع ورزش در سينماي ايران ساخته شده كه همواره براي جذب مخاطب با اما و اگر روبرو هستند. به راستي مشكل از كجاست؟

با محسن محسني‌‌نسب نويسنده، كارگردان و تهيه‌كننده سينما كه در دهه هفتاد دو فيلم ورزشي با نام‌هاي «شيرهاي جوان» و «ياس‌هاي وحشي» ساخته در اين باره گفت‌وگو كرديم.

   ‌اگر موافق باشيد بحث را از چگونگي ساخت فيلم‌هاي ورزشي در سينماي ايران آغاز كنيم. به رغم اينكه در چند سال اخير مسوولان سينما نگاه جدي‌تري به فيلم‌هاي ورزشي داشته‌اند اما فيلم‌هايي كه در اين حوزه ساخته مي‌شوند نه از سطح كيفي چندان بالايي برخوردارند و نه ماندگاري دارند. به عنوان كسي كه دو فيلم با اين موضوع در كارنامه دارد، دليل را در چه مي‌دانيد؟ 
اجازه بدهيد بحث را از زاويه ديگر ببينيم. به نظر من مهم‌ترين دليل اينكه فيلم‌هاي كمدي مبتذل و ملودرام سطح سينماي ايران را پايين آوردند و اغلب محصولات سينمايي ايران به جاي پروداكشن قوي با پروداكشن ضعيف ساخته مي‌شوند به بودجه محدود فيلم‌ها بر مي‌گردد و مهم‌تر اينكه بخش اعظم همين بودجه‌ها هم صرف سلبريتي‌ها مي‌شود. وقتي از بودجه 10 ميلياردي يك فيلم، 8 ميليارد به دو بازيگر به اصطلاح سلبريتي فيلم برسد و دو ميليارد صرف دستمزد ساير عوامل و پروداكشن فيلم شود، اين باعث مي‌شود توازن بين بخش‌هاي فيلم رعايت نشود و فيلم دچار ضعف ساختاري شود. درحالي كه فيلم‌هاي ورزشي در بخش سخت‌افزاري نياز به هزينه بالا دارند. به نظر من از 100 درصد هزينه يك فيلم 20 درصد بايد به بازيگران فيلم تعلق بگيرد و 80 درصد ديگر بين بقيه عوامل و پروداكشن فيلم تقسيم شود. ژانر ورزشي نياز به صرف هزينه دارد. نياز به سياهي‌لشگر دارد و ابزار و ادوات خاصي مي‌طلبد. همه اين نكات دربرگيرنده سرمايه بالا است. شايد براي شما جالب باشد بدانيد وقتي ياس‌هاي وحشي را مي‌ساختم تهيه‌كننده فيلم به من گفت از بازيگراني مثل فروتن و پورعرب استفاده كنم ولي من زير بار نرفتم و به تهيه‌كننده گفتم اين بازيگران نمي‌توانند از پس نقش‌هاي فيلم بربيايند. من از بازيگران ورزشكار و جنگجو در فيلم استفاده كردم؛ نظير جعفر دهقان و سيد جواد هاشمي كه بهترين بازي‌ها را از خود در فيلم نشان دادند. الان اگر بخواهم همان فيلم را بسازم، بايد بازيگران چهره در فيلم‌هايم داشته باشم.
  ‌چرا؟ 
براي اينكه اگر فيلم بازيگران شناخته‌شده نداشته باشد اصلا نمي‌توانم اكران كنم. در حال حاضر سينمادارها براي فيلم‌ها تصميم مي‌گيرند. سينمادارها با هر فيلمي كه مواجه مي‌شوند اولين پرسش از سازندگان آثار اين است كه بازيگران فيلم‌هاي شما چه كساني هستند؟
  ‌مهم‌ترين دليل اين ضعف را ناشي از  چه مي‌دانيد؟ 
من دليل اين ضعف را مديريت بسيار بد و غيركارشناسانه سينما مي‌دانم. نه مديريت فعلي كه از دهه هفتاد به اين ور و مشخصا از دوره سيف‌الله داد سينما با مديران غيركارشناس مواجه بود كه اصلا به اين موضوعات اهميت نمي‌دهند. بعد از روي كار آمدن آقاي خزاعي بارها با ايشان در مورد دستمزدهاي بالاي بازيگران كه ساختار فيلم را به هم مي‌ريزند صحبت كردم اما ايشان در جواب من گفتند كه نمي‌توانم كاري كنم. من هم عرض مي‌كنم مديري كه توانايي اصلاح ندارد لطف كند و برود تا مدير توانايي سرپست او قرار بگيرد كه توانايي اصلاح  داشته باشد.
  ‌البته بحث دستمزد بالاي بازيگران در سال‌هاي اخير گلايه بسياري از فيلمسازان را برانگيخته است.
در حالي كه قديم اينگونه نبود. ما بازيگراني را كه با نقش‌هاي فيلم تناسب داشتند، انتخاب مي‌كرديم. به همين منظور هم تنوع بازيگران براي انتخاب كاراكترهاي فيلم زياد بود و هم دستمزدها بسيار معقول و طبيعي. مثلا فيلم «سونامي» نمونه آشكار چنين فيلم‌هايي است كه سازنده اثر از دو بازيگر با سن بالا براي نقش‌هاي اصلي ورزشي استفاده كرده است. درحالي كه ورزش‌هاي رزمي مثل تكواندو ورزشكارانش در سن 26 سالگي بازنشست مي‌شوند و اوج كارشان در 17 يا 18 سالگي است! حالا شما در نظر بگيريد بهرام راداني كه در آن زمان در آستانه چهل‌سالگي است، با دستمزد بالا كه بخش اصلي بودجه فيلم را شامل مي‌شود، نقش ورزشكار اصلي فيلم را بر عهده مي‌گيرد؛ تازه به اضافه سهمي كه از فروش فيلم مي‌برد! خب نتيجه چه مي‌شود؟ وقتي فيلم‌ها با واقعيت تناسبي نداشته باشند قطعا در گيشه موفق نمي‌شوند. اين تازه بخشي از مشكلات مربوط به ساخت فيلم‌هاي ورزشي است. بخش ديگر به اين مربوط مي‌شود كه مديران ما چه در ورزش و چه در سازمان سينمايي صرفا مسوول هستند و دغدغه ورزش ندارند. اصلا به نظر من خيلي از اين آقايان اشتباهي براي اين سمت‌ها انتخاب شده‌اند. مثلا كسي كه اول قرار است در شغل ديگري انجام وظيفه كند از بد روزگار سر از فلان فدراسيون ورزشي درمي‌آورد و رييس مي‌شود. مثل مديران سينمايي ما كه بايد در شغل ديگري كار مي‌كردند اما مي‌بينيم كه اشتباهي براي مهم‌ترين سمت سينما انتخاب مي‌شوند! 
  ‌گفتيد از زمان مديريت سيف‌الله داد مساله اكران فيلم‌ها در سينماها با مشكلاتي همراه شد. در اين مورد بيشتر توضيح مي‌دهيد؟ چون بخشي از سينماگران از دوران مديريت سيف‌الله داد به عنوان دوران طلايي مديريت سينماي ايران ياد مي‌كنند.
قبل از مديريت آقاي داد فيلم‌ها توسط دولت اكران مي‌شد. يعني دولت وظيفه داشت و تشخيص مي‌داد چه فيلم‌هايي با چه موضوعاتي بايد در سينماها اكران شود. اما آقاي داد اين مسووليت را از دولت گرفت و به سينمادارها واگذار كرد كه به نظر من كار بسيار غلطي بود. براي اينكه عمده سينمادارها اصلا از سينماداري سررشته‌اي ندارند. بيشتر آنها به شغل‌هاي ديگر مشغول هستند و سينما ارثيه پدران‌شان است. به همين دليل به اكران فيلم‌ها به عنوان يك كار فرهنگي نگاه نمي‌كنند. آنها به نمايش فيلم‌ها صرفا نگاه بيزينسي دارند. در ابتداي صحبتم اشاره كردم كه وقتي فيلم را براي اكران به آنها مي‌دهيد اولين سوال‌شان اين است كه بازيگران فيلم شما چه كساني هستند؟ آخر اين هم شد سوال؟ در حالي كه فيلم‌هاي ورزشي نيازمند بازيگران شناخته‌شده‌اي نيستند. به نظر من اين اشتباه در برنامه‌ريزي از زمان سيف‌الله داد شروع شد و مديران بعدي هم در قد و قواره‌اي نبودند كه بتوانند براي سينما تصميم درستي بگيرند و تا به امروز اين مسير به اشتباه تكرار مي‌شود. از طرف ديگر مديران ورزشي را داريم كه بودجه كافي در مراكزشان ندارند و فقط به دنبال دريافت سمت هستند يا رسيدن به پست‌هاي سياسي. اين مديران دغدغه‌اي براي اعتلاي ورزش ندارند و به همين جهت از آنها هم نمي‌توان توقع همكاري مطلوب داشت.
  ‌شما به مشكلاتِ ساختاري سينما اشاره مي‌كنيد اما واقعيت اين است كه اكثر فيلم‌هاي ورزشي ما هم از قصه‌هاي جذابي برخوردار نيستند. يعني فيلم از فقر فيلمنامه هم آسيب مي‌بيند.
قطعا همين‌طور است. شك نكنيد مهم‌ترين دليل ضعف فيلم‌هاي ورزشي فقر فيلمنامه است اما اگر فيلم‌ها از فقر فيلمنامه هم دچار مشكل نباشند باز هم در سينماهاي ايران با بي‌مهري سينماداران مواجه مي‌شوند. حتي اگر فيلم ورزشي اسپيلبرگ هم باشد، در سينماي ايران مورد توجه قرار نمي‌گيرد. كما اينكه بسياري از فيلم‌ها كه مورد توجه منتقدان و مخاطبان خاص قرار گرفته‌اند در اكران با اقبال مخاطب مواجه نشده‌اند و فروش زيادي نداشته‌اند. البته كه كاملا طبيعي است. پرده سينما قواعد و قوانين خاص خود را دارد. 
  ‌سال گذشته نت فليكس سريالي را پخش كرد به اسم «گامبي وزير» كه استقبال از آن به حدي بي‌نظير بود كه باعث رشد و ارتقاي بازي شطرنج شده بود و اين ورزش بسيار مورد توجه مردم قرار گرفته بود. 
بله، بسيار سريال عالي‌اي بود. اين سريال هم داستان عالي داشت و هم قهرمان و ضد قهرمان منحصر به فرد و به‌طور كل از چارچوب اساسي و درستي برخوردار بود. نه فقط اين سريال كه در دنيا بسياري از فيلم‌هاي ورزشي در شاخه‌هاي مختلف ساخته شده‌اند كه با استقبال زيادي روبرو بوده‌اند. از ورزش بوكس گرفته كه درباره محمدعلي كلي فيلم‌هاي خوبي ساخته شده تا فيلم «گاو خشمگين» اسكورسيزي كه فروش بسيار بالايي داشته اما دقت كنيد كه ما درباره ايران صحبت مي‌كنيم كه دست كارگردانان در بسياري از موارد بسته است و نمي‌توانند روي انتخاب بازيگر آزاد باشند و اين ژانر با بي‌مهري مسوولان مواجه مي‌شود؛ ولي با اين حال مي‌گويم اگر مسوولان همكاري لازم را با فيلمسازان داشته باشند، ايران هم توانايي ساخت چنين سريال‌ها و فيلم‌هاي پرمخاطبي را دارد. به شرط اينكه به فيلمساز اجازه دهند خودش تصميم بگيرد. 25 سال پيش با فيلم «شيرهاي جوان» ثابت كردم سينماي ايران مي‌تواند فيلم‌هاي ورزشي با كيفيت استاندارد و مطلوب بسازد اما اين مسير را ادامه ندادم.
  ‌چرا؟
براي اينكه آنقدر مانع جلوي پاي من گذاشتند كه ادامه اين مسير سخت بود. همان زمان وقتي اين فيلم اكران شد، آقاي سيف‌الله داد مسووليت اكران فيلم‌ها را از دولت گرفت و به سينمادارها داد و همان زمان جلوي اكران فيلم «شيرهاي جوان » گرفته شد. الان هم كه سينمادارها فيلم‌هايي با بازي بازيگران شناخته‌شده اكران مي‌كنند. نظر قاطع من اين است كه فيلم ورزشي با حضور بازيگران چهره خوب نمي‌شود؛ به عنوان مثال اگر از من بخواهند بهرام رادان را براي نقش ورزشكار انتخاب كنم من زير بار نمي‌روم و با بازيگران چهره فيلم نمي‌سازم. نظر من اين است كه فيلم ورزشي بازيگران ورزشي خاص خود را مي‌خواهد. من مي‌توانم فيلم ورزشي بسازم با يك جوان ورزشكار بيست ساله‌اي كه توانايي زيادي در بازي داشته باشد و به اين طريق بازيگر جديد هم وارد سينما مي‌شود اما مي‌دانم سينمادارها چنين فيلمي را اكران نمي‌كنند.
  ‌اين مشكلات مشخصا در مورد ورزش فوتبال هم صدق مي‌كند. از فيلم‌هايي هم كه درباره فوتبال و فوتباليست‌ها در ايران ساخته شدند، استقبال چنداني نشد.
به نظر من مردم ستاره‌هاي فوتبال را دوست دارند و اساسا فوتبال را هم پيگيري مي‌كنند اما اين دليل نمي‌شود كه لزوما علاقه‌اي به خصوصيات خانوادگي و زندگي خصوصي ورزشكاران فوتبالي داشته باشند كه حالا به سينما بيايند و درباره زندگي آنها فيلم تماشا كنند. فيلم‌هايي هم كه با حضور احمدرضا عابدزاده و حميد استيلي در نقش خودشان ساخته شد، مورد اقبال مخاطبان قرار نگرفت. اگر هم مي‌بينيد مخاطب پژمان جمشيدي را دوست دارد، به خاطر ورزش فوتبال يا اينكه او فوتباليست بوده، نيست؛ بلكه به خاطر خود پژمان و بازي خوبي است كه او در فيلم‌ها ارايه مي‌دهد. به نظر من زندگي فوتباليست‌ها نه مورد علاقه مردم است و نه قابليت دراماتيكي دارد كه بشود فيلم قدرتمندي از آن ساخت. نمونه فيلم «بيرو» كه الان روي پرده سينماهاست. البته اين فيلم كشش و قابليت درام‌پردازي بالايي داشت اما در پردازش آن بسيار ضعيف عمل شده و نتوانسته مخاطبان را راضي كند. درست است كه فوتبال هيجان دارد اما فيلم فوتبالي كه هيجان ندارد! اتفاقا اخيرا مسوولان سينمايي بحثي مطرح كرده بودند مبني بر اينكه ژانرهاي مغفول را دوباره احيا كنند؛ نظر من اين است كه مگر مغفول‌تر از ژانر ورزشي هم داريم؟ متاسفانه مسوولان فقط وعده و وعيد مي‌دهند؛ دريغ از كمترين همكاري! مسوولاني كه متاسفانه از بد حادثه اين مسووليت را بر عهده گرفتند. البته اينكه مي‌گويم با ما همكاري كنند درخواست‌مان اين است كه قاعده دستمزد بالاي بازيگران شكسته شود تا بودجه فيلم‌ها در انحصار چند سلبريتي قرار نگيرد و سينماي ايران بتواند از كليه بازيگران براي نقش اصلي استفاده كند؛ در اين مسير سينماداران هم بايد همكاري لازم را با فيلمسازها داشته باشند. اگر اين خواسته زياد است، ديگر نمي‌دانم چه بگويم؟ 
  ‌بنابراين شما بر مشكلات اكران فيلم‌ها هم تاكيد ويژه‌اي داريد و آن را شرط لازم براي رفع بسياري ديگر از مشكلات هم مي‌دانيد.
بله، درد امروز سينماي ايران در گلوگاه اكران است. تصميم‌گيرنده اكران فيلم‌ها بايد كميته‌اي عالي از افراد مدير در سازمان سينمايي باشد، نه سينماداران.


    وقتي از بودجه 10 ميلياردي يك فيلم، 8 ميليارد به دو بازيگر به اصطلاح سلبريتي فيلم برسد و دو ميليارد صرف دستمزد ساير عوامل و پروداكشن فيلم شود، اين باعث مي‌شود توازن بين بخش‌هاي فيلم رعايت نشود و فيلم دچار ضعف ساختاري شود. درحالي كه فيلم‌هاي ورزشي در بخش سخت‌افزاري نياز به هزينه بالا دارند. به نظر من از 100 درصد هزينه يك فيلم 20 درصد بايد به بازيگران فيلم تعلق بگيرد و 80 درصد ديگر بين بقيه عوامل و پروداكشن فيلم تقسيم شود
    بعد از روي كار آمدن آقاي خزاعي بارها با ايشان در مورد دستمزدهاي بالاي بازيگران كه ساختار فيلم را به هم مي‌ريزند صحبت كردم اما ايشان در جواب من گفتند كه نمي‌توانند كاري كنند. من هم عرض مي‌كنم مديري كه توانايي اصلاح ندارد، لطف كند برود تا مدير توانايي در پست او قرار بگيرد كه توانايي اصلاح داشته باشد

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون