دغدغهاي از جنس ديگر!
مهرداد حجتي
دهه ۶۰ بود. دقيقا خرداد سال ۱۳۶۵. هنوز چند سالي از پيروزي انقلاب نگذشته بود و كشور درگير جنگ بود كه جام جهاني فوتبال مكزيك آغاز شد. امتحانات دانشگاه هم، همزمان شده بود با تب و تاب فوتبال. هر چند كه تلويزيون، فوتبال را مستقيم پخش نميكرد. سالها انتظار براي تماشاي يك تورنمنت مهيج، حالا با زجر پخش «قطرهچكاني» بازيها همراه شده بود. نسل جوان متقاضي تماشاي مهمترين رويداد ورزشي جهان، حالا با پاسخ سرد مسوولان صداوسيما روبهرو شده بود. مسوولان تصميم نداشتند به اين خواست عمومي اعتنا كنند! شايد به اين دليل كه از همان ابتداي انقلاب، گروهي فوتبال را «امري لغو» تعبير ميكردند و پخش تصاوير آن را اصلا جايز نميدانستند. مثل خيلي چيزهايي كه پس از انقلاب، ديگر جايز نبود. فهرست برنامههاي سيماي جمهوري اسلامي ايران، در دهه ۶۰ نشان ميدهد كه رهبران مذهبي انقلاب، در آن سالها، پخش هر گونه برنامه سرگرمي را جايز نميدانستند. آنها به آموزنده بودن برنامهها تاكيد داشتند و فوتبال در آن ميان البته جايي نداشت. سالها طول كشيد تا گروهي از مسوولان به اين نتيجه برسند كه اساسا نميتوان، مردم را از سرگرميهاي مورد علاقهشان دور نگه داشت. هر چه بود، همان مردمي كه انقلاب كرده بودند، حالا از پخش نشدن مسابقات فوتبال مورد علاقهشان ناراحت بودند. مثل همه دوستان همسن و سال من كه براي تماشاي بازيهاي جام جهاني فوتبال مكزيك روزشماري كرده بودند و حالا كه مسابقات آغاز شده بود، تلويزيون تصميم گرفته بود به جاي پخش زنده، گزيده بازيها را نشان دهد. البته آن موقع، صداوسيما، امكان سانسور همزمان تصاوير زنده را نداشت، چون بازيها در گرماي بيسابقه مكزيك برگزار ميشد و تماشاگران با لباسهاي تابستاني و گاه هم با بالاتنه لخت در ورزشگاهها حاضر ميشدند كه همين صحنهها، كار پخش همزمان را براي مديران سيماي جمهوري مشكل ساخته بود.
سال ۱۳۶۵، از غرب آسيا، عراق به جام جهاني رفته بود. تيم ملي ايران كه پس از انقلاب، دستخوش تغييرات گسترده شده بود، از آن تورنمنت كنار گذاشته شده بود، چون «نصرالله سجادي»، رييس وقت فدراسيون فوتبال ايران، به دستور فيفا، مبني بر برگزاري مسابقات در كشوري «بيطرف و امن» اعتنا نكرده بود. فيفا، عراق و ايران را در شرايط جنگ، براي برگزاري مسابقات، ناامن تشخيص داده بود و از هر دو كشور خواسته بود تا مسابقاتشان را در كشوري امن برگزار كنند. عراق، مسابقاتش را به «قطر» برده و از همانجا هم راهي جام جهاني شده بود. اما ايران براي دومين دوره پياپي از جام جهاني محروم مانده بود. بار نخست كه خودش بازيها را تحريم كرده بود و از جام جهاني ۱۹۸۲ باز مانده بود. بار بعد هم به دليل سرپيچي از فيفا، از تورنمنت كنار گذاشته شده بود. حالا روزهاي پر حرارت خرداد ۶۵، ميليونها مشتاق در سراسر كشور در انتظار تماشاي بازيها پاي گيرندههاي خود نشسته بودند تا لااقل بازيهاي حساس جام را ببينند. بازيهايي كه قرار بود توسط گروهي در سازمان صدا و سيما، انتخاب و پخش شوند. آن روزها گزارشگران ورزشي هم، افراد گزينش شدهاي بودند كه با پيشكسوتاني همچون «عطاءالله بهمنش» فاصله قابل توجهي داشتند. كساني همچون «بهرام شفيع» كه سالها در تلويزيون ماند و با برنامه «ورزش و مردم» با بسياري از مديران ارتباط برقرار كرد. او و تني چند همچون او، سواد بهروزي از دنياي ورزش نداشتند. گزارشهايشان عمدتا با اشتباههاي پرشمار همراه بود. خصوصا، نام بازيكنان تيمهاي خارجي كه صحيح تلفظ نميشد و با خوانشي غلط، آنها را به خورد بينندگان ميدادند. براي مثال تا مدتها «روبرتو باجو» را «روبرتو باگيو» - بر وزن راديو - تلفظ ميكردند. آن روزها در همه اركان، تخصص، چندان ملاك نبود. آنچه ملاك بود، «مكتبي» بودن بود. زماني اين نكته را نخست وزير انقلابي «محمدعلي رجايي» به زبان آورده بود. او كه با رييسجمهور وقت، «ابوالحسن بنيصدر» اختلاف داشت، در واكنش به سخنان او كه «تخصص» را امري ضروري براي ورود به پستهاي مهم دولتي دانسته بود، «تعهد» را مقدم بر تخصص دانسته بود. اين هر چند فقط يك ابراز عقيده بود، اما بعدها به عنوان يك رويكرد، ملاك قرار گرفت و در بسياري امور، افراد «متعهد» جاي «متخصص»ها را گرفتند و به اين ترتيب، آنهايي هم كه سررشته چنداني از امور نداشتند، به دليل همين «تعهد» بر مصدر كار آمدند. مديراني «مكتبي» و «متعهد» كه قرار بود، انقلاب را در همه عرصهها پيش ببرند. سازمان صدا و سيما هم البته يكي از همان جاهايي بود كه به افراد «مكتبي» و متعهد» بيشتر نياز داشت، لابد.
سالها بعد، «عزتالله ضرغامي» رييس پيشين صدا و سيما مدعي شد كه «پخش مستقيم مسابقات تيم ملي واليبال در تورنمنت جهاني، نياز به «اجتهاد رسانهاي» داشته است! كه او اين اجتهاد را داشته است!» منظورش، تصميم براي سختگيري نكردن در هنگام نمايش تماشاگران زن بيحجاب ايراني در حين مسابقات بوده است! قطع مداوم صحنههاي بازيهاي واليبال، براي سانسور تماشاگران زن، صداي بينندهها را در آورده بود! و حالا ضرغامي ادعا كرده بود كه خود راسا تصميم به پخش بدون سانسور گرفته است تا اينچنين از آزردن بيش از پيش مخاطب جلوگيري كند! اتفاقي كه البته سالها پس از ۱۳۶۵ رخ داده بود. اما سال ۶۵، قرار نبود، آب خوش از گلوي بينندگان تلويزيون پايين برود. مثل همه هفتههايي كه فوتبال از تلويزيون پخش نميشد و مشتاقان فوتبال، پاي تلويزيونهاي خود مينشستند تا فقط چند دقيقه فوتبال را در قالب يكي از آيتمهاي برنامه «ورزش و مردم» شبكه يك ببينند. در هنگام جام جهاني فوتبال، باز هم مردم منتظر، «منت» مديران سيماي جمهوري اسلامي بودند تا دقايقي از بازيها را ببينند. اتفاقي كه با كلي حرص و جوش، رخ ميداد و اينچنين بسياري از آن مديران، سپاسگزار هم بودند!
ورود سياست به همه عرصهها، اوضاع را براي خود مسوولان هم دشوار كرده بود. سياستي برخاسته از ايدئولوژي انقلاب كه همه عرصهها را درنورديده بود تا همه جا را به رنگ خود در آورد. شايد تا بهمن ۵۷، كمتر كسي گمان ميكرد روزي با چنين مسالهاي روبهرو شوند. «ديدن» يا «نديدن»؟ مساله اين بود! مسالهاي كه البته هيچگاه بنيادي حل نشد. پخش گزينشي تصاوير، به يكي از رويكردهاي سازمان صدا و سيما تبديل شد و سالها با آن جلو آمد تا به امروز. تكنولوژيهايي هم بعدها به كار گرفته شد تا به گفته «ضرغامي » كمتر موجب آزار بيننده شود. قرار دادن «آباژور» يا «گلدان» روي تصاوير زنان، براي پوشاندن بخشهاي برهنه دست و گردن، حالا به امري رايج در هنگام پخش فيلمها و سريالهاي خارجي تبديل شده است. صداوسيما نه تنها از آن رويكرد -پخش گزينشي تصاوير- دست برنداشت، بلكه بر همان سياست بيشتر پاي فشرد. سالها پيش در دانشكده «صدا و سيما» هم در زمان نمايش فيلم براي دانشجويان، فردي مامور سانسور صحنهها ميشد. او موظف بود پيش از نمايش فيلم، دقيقه و ثانيه مورد نظر را يادداشت و هنگام پخش فيلم روي پرده، تكه مقوايي را جلوي لنز پروژكتور بگيرد تا صحنه مورد نظر، روي پرده نشان داده نشود! جالب اينكه، دانشجويان فارغالتحصيل آن دانشكده، پس از فارغالتحصيل، قرار بود، نسل تازه برنامهسازان، همان صدا و سيمايي شوند كه حالا مدتها بود كه دستخوش تحول شده بود. همه فارغالتحصيلان، اما استخدام نميشدند، چون قاعدتا، «حراست سازمان» همه را قبول نداشت. از همين رو، آنجا هم بايد دستخوش تحول ميشد. تحولي در جهت تامين سياستهاي سازمان! تلويزيوني كه ابتداي انقلاب، مناظرههاي چالشبرانگيز و پربيننده «بحث آزاد» با حضور چهرههاي شاخص گروههاي مختلف عقيدتي و سياسي، نظير دكتر عبدالكريم سروش و احسان طبري و فرخ نگهدار و نورالدين كيانوري و آيتالله مصباحيزدي و آيتالله سيد محمد بهشتي برگزار كرده بود؛ يك دهه بعد، به دوراني ميرسد كه پخش همان برنامهها غيرممكن به نظر ميآيد! شايد به اين دليل كه به جاي جسارت در برنامهسازي، به سمت محافظهكاري پيش رفت.
حالا اما با گذشت بيش از چهار دهه از عمر تلويزيون انقلابي، رويكردها به شكل ديگري در آمدهاند. سرگرمي جاي بيشتري در برنامهها گرفته است. تبليغات تجاري كه در سالهاي نخست انقلاب از تلويزيون به كلي حذف شده بود، حالا به محل درآمد اصلي آن سازمان تبديل شده است تا جايي كه حالا برنامهسازان موظف به جذب، «اسپانسر» براي ساخت برنامهاند! پخش مسابقات ورزشي هم به يكي از دغدغههاي مديران سازمان تبديل شده است. آنها بر خلاف مديران دهه ۶۰، معتقدند بايد به اين نوع از برنامهها بيشتر توجه كنند! استوديوهايي بزرگ با دكورهاي گرانقيمت تدارك كنند و در شبكههاي متعدد به مسابقات ورزشي توجه ويژه نشان دهند! اتفاقي كه هماكنون در هنگام برگزاري جام جهاني فوتبال قطر، در حال رخ دادن است. حالا نه تنها نمايش فوتبال، «امري لغو» نيست كه حتي يك ضرورت است. شايد به اين دليل كه گروه پرشماري از مردم را پاي گيرندهها مينشاند و آنها را از بسياري دغدغهها دور نگه ميدارد. اگر روزگاري در دهه ۶۰ هفتهاي، فقط چند دقيقه، فوتبال نشان داده ميشد، حالا عمده مسابقات مهم فوتبال ايران و جهان نشان داده ميشود. همانطور كه همه مسابقات ورزشي ديگر. شايد امروز بيش از آنكه مخاطب نياز به نمايش چنين مسابقاتي داشته باشد، اين دولت است كه نيازمند نمايش اين مسابقات است. شايد گذر زمان، دغدغهها را جابهجا كرده است. در دوراني كه بحث آزاد براي تضارب آرا يك ضرورت است، تا از آن رسانه چندصدايي شنيده شود، صداي سرگرمي بلندتر از هر زماني از آن بلندگو شنيده ميشود!