• ۱۴۰۳ دوشنبه ۵ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5366 -
  • ۱۴۰۱ شنبه ۱۲ آذر

شادكامانِ شكست خورده

جواد طوسي

بُهت زده و مغموم، نظاره‌گر رخدادهايي هستم كه بي‌رحمانه و عبرت‌آموز بر تاريخِ بي‌نقابِ معاصرِ اين سرزمين ثبت مي‌شوند. هميشه از «باخت» بدم مي‌آمد، هر چند حال و احوال اين روزهايم در گذر از ۶۶ سالگي حكايت يك آدم دو سر باخت است. وقتي در شماري از ويديوها و تصاوير پخش شده در فضاي مجازي شادي و پايكوبي شبانه عده‌اي از شهروندانِ نقاط مختلف كشورم را از شكست تيم ملي فوتبال ايران از امريكا ديدم، به تِرك برداشتنِ «عِرق ملّي» در جو غالبِ بي‌اعتمادي و سياست‌زدگي ايمان آوردم. آن حس همدلي و روحيه سلحشورانه دوران هشت ساله جنگ چه شد؟ مگر مي‌شود در كشوري با اين قدمت تاريخي كه همبستگي ملّي‌اش را بارها در مقاطع حساس تاريخي نشان داده است، هم در پيروزي‌هاي ملّي ورزشي شاهد شور و نشاط و سر از پا نشناختن مردم بود و هم در شكست‌ها؟ آيا بايد همچنان چشم بر برخي واقعيت‌ها ببنديم و بگوييم شادكامانِ اخير اين شكست، جزو مردم نيستند؟ آيا با خائن و وطن‌فروش و جيره‌خوار بيگانه قلمداد كردن اين جماعت، قالِ قضيه كنده خواهد شد؟ 
قاعدتا هر نظام حكومتي با هر عقيده و ديدگاه و ايدئولوژي براي خودش يك «اتاق فكر» دارد. اتاق فكرِ واقعي در شرايط بحراني و مخاطره‌آميز نياز به عقلانيت، تحليل درست و منصفانه وضعيت موجود و دورانديشي دارد. آيا اتاق فكر نظامِ حكومتي ما به اين انديشيده كه چرا به اين نقطه رسيديم؟
آن جامعه آرماني كه اوايل انقلاب از آن سخن به ميان مي‌آمد و دم از «عدالت اجتماعي»، «استقلال»، «آزادي» و «حكومت مستضعفين» مي‌زد تحقق يافت يا نه؟ آن «يدِ واحدِه» چه شد؟ تداوم اين جامعه به‌ شدت دوقطبي و اين كينه و نفرتِ دوسويه و تلنبار شده، چه سرنوشتي را براي اين سرزمينِ زخم خورده رقم خواهد زد؟
«آنارشيسم» در رخدادهاي تاريخي/ اجتماعي/ سياسي جوامع جهاني، منطقِ اجرايي خودش را داشته است. آيا اين «شورش با دليل» و آنارشيسمِ سازماندهي نشده، مي‌تواند دستاوردي براي مطالبات بحقِ اقشار و طبقات مطرح و آسيب‌‌پذير و پريشان حال و همچنان اندر خمِ يك كوچه جامعه‌‌مان (به‌ويژه در زمينه اقتصادي) داشته باشد؟ وقتي شادي و سرمستي واقعي و متظاهرانه عده‌اي از هموطنان را درقبال باخت تيم ملّي فوتبال ايران به امريكا ديدم، ناخودآگاه ياد دوران نوجواني‌ام در زمان بازي تيم ملّي فوتبال كشورمان با تيم ملي اسراييل در استاديوم امجديه در ارديبهشت سال ۱۳۴۷ افتادم. همان‌طور كه فِرز و چالاك با دوستانِ همكلاسِ دبيرستاني‌ام داشتيم از ديوار بلند ضلع شمالي استاديوم بالا مي‌رفتيم تا خودمان را به داخل محوطه برسانيم و بازي را تماشا كنيم، صداي ولوله تماشاچي‌ها در گوشم مي‌پيچيد كه يك‌صدا شعار سر مي‌دادند: «اسراييل به من گفت /چي گفت؟ درِ گوش من گفت/چي گفت؟/ من از ايران مي‌ترسم/ من از ايران مي‌ترسم» و... آن گُلِ تاريخي پرويز قليچ‌خاني در دقايق پاياني بازي كه استاديوم را به لرزه در آورد، در ياد و خاطره نسل ما باقي ماند.   حالا در دوراني ديگر و در متن جامعه‌اي كه آبستن حوادث گوناگون بوده و هست، شاهد تخليه شدن نسل ديگري هستيم كه انرژي و شور و شوق و احساساتش را صرفِ تاييد يك شكست مي‌كند، نه يك پيروزي. آن «اتاق فكر»، اين واقعيتِ تلخ تاريخي را چطور و چگونه تجزيه و تحليل مي‌كند؟ 
مي‌توان همچنان نهضت را به شيوه خود ادامه داد و بيانيه دادن و صورت‌مساله را پاك كردن و صف‌آرايي و برخورد سلبي و خشونت‌آميز را يك روش تاكتيكي مناسب براي عبور از بحران دانست و «آشتي ملّي» را يك حرفِ مُفتِ به تمام معنا قلمداد كرد. متقابلا مي‌توان اين رخداد‌هاي ناگوار را تبديل به يك فرصتِ به‌موقع تاريخي كرد و طرحي نو در انداخت و براي «عمر مفيد» نسل‌هايي كه به هرز مي‌روند و در جا مي‌زنند، برنامه‌ريزي هدفمند داشت.
 شُدم شبيه آن شيخِ مولانا و با چراغ گِرد شهر به دنبال انسانِ مسوول و روشن ضمير و عدالت‌خواهي مي‌گردم كه دلش براي خاك اين سرزمينِ پرتلاطم و مردمان زجر كشيده و قافيه باخته‌اش بِتپد. جدا از همه مطالباتِ جنسيتي در ماه‌هاي اخير، آنچه بعد از قريبِ ۴۴ سال جاي تامل بسيار دارد، نمايشِ بي‌رحمانه فقر در جغرافياي شهري و حجم وسيع «نياز اقتصادي» در طيف‌هاي اصلي جامعه به جاي «رفاهِ» وعده داده شده در آن نقطه متقدّم تاريخي است.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون