سوداي فرنگي
نيوشا طبيبي
وضعيت محيط زيست كشور خوب نيست. از چپ و راست و مخالف و موافق، دستكم بر سر اين يك موضوع توافق دارند كه وضع محيط زيست كشور اصلا خوب نيست. سياه نمايي هم ندارد و كار امروز و ديروز هم نيست كه بشود كسي را پيدا كرد و تقصيرها را بار او كرد. از شصت سال پيش تاكنون، از آن زمان كه بحثهاي توسعه و صنعتي شدن در كشور ما جدي شد، لطمات و زخمها به طبيعت و محيط زيست هم يكي يكي وارد شدند. همه ما، از مدير دولتي و صاحبمنصب ارشد تا شهروند معمولي در اين فاجعه نقش داريم.
از آن روزي كه فكر كرديم، هر آنچه از گذشته به ما رسيده خرافات و پوچ و نتيجه جهل است و هر چه بوي تجدد ميدهد عين صواب و درستي است، به اين ورطه فرو غلطيديم. اجازه فرماييد كه حتي كمي به عقبتر برگرديم: اگر به كاخ گلستان يا خانه مقدم رفته باشيد، احتمالا متوجه تغيير و تفاوتي در نقوش كاشيكاريهاي دوره محمدشاه و ناصرالدينشاه به اينسو شدهايد. در لچكيهاي ديوارهاي كاشيكاريشده يا روي تككاشيها، نقاشيهايي از عمارتهاي فرنگي با چشمانداز رودخانه و تپههاي سرسبز به چشم ميخورند. نقاشيها خامدستانه و حتي كودكانه هستند، امّا خبر از اتفاق مهمي ميدهند. ما فريفته آن چشمانداز سرسبز اروپايي شده بوديم. ديگر رنگ طلايي و افقهاي باز سرزمينمان به چشممان نميآمد. سرزميني كه پيش از آن ريگ به ريگش را عاشقانه دوست داشتيم و برايش تلاش ميكرديم، ناگهان پيش چشممان قديمي و خشك و برهوت آمد. از آن ساعت ما سوداي فرنگي شدن پيدا كرديم. تعارف را كنار بگذاريم، واقعيت اين است كه هنوز هم چنين هستيم. نشانههايش را ميتوانم براي شما بشمارم. هنوز هم الگوي توسعه ما و قبله آمالمان رسيدن به همان چشمانداز سبز است. همين كه طرحهاي توسعهاي ما بيتوجه به استعداد ذاتي سرزميني ما و بيتوجه تجربه شكوهمند تاريخي پدرانمان تصويب و اجرا ميشوند يعني ما هنوز هم در خيالمان آن چشمانداز سبز را نهايت توسعه ميدانيم. گيرم امروز به جاي حسرت چشمانداز سبز حرص ساختن آسمانخراش و «شاپينگ مال» داريم تا شبيه آنها بشويم.
روزگاري نظر كارشناسان و سياستگذاران توسعه ما به خود اروپا بود، امروز متاسفانه از الگوي دست دوم و سوم اماراتي و تركي پيروي ميكنيم. كپي كردن همان نمونه تركي و اماراتي را هم به بدترين شيوه انجام ميدهيم. مثالي بزنم؟ پاويون دولت در فرودگاه را ببينيد. اين مكان مكررا در اخبار نشان داده ميشود و مهمانان خارجي دولت - همانها كه آقاي قاسمي وزير راه از وضعيت فرودگاه در حضورشان شرمنده شده بودند - مستقيم به آنجا وارد يا از آن خارج ميشوند. در اين سالن پاويون هيچ نشان ايراني نميبينيد! مبلهاي سبك فرانسوي معروف به استيل، ديوارها پوشيده شده با كاشيهاي براق مثل «شاپينگ مال» هاي شارجه و العين (و حتّي نه دبي) است و ديگر اجزاي دكوراسيون هم بهتر از اين تكههاي بيسر و ته و بيهويت بهتر نيستند .
ما از الگوي هزاران ساله بازارهاي ايراني كه قرنها شريان اصلي بازرگاني و توزيع و نبض اقتصاد كشور بودهاند به مراكز خريدي رسيدهايم كه نماد كاپيتاليسم امريكايي هستند و قاتل كسب و كارهاي كوچك و محلي. بهرغم هزاران ادعا، نتوانستهايم به هيچ صورتي الگوي توسعه بومي و ملي خود را ابداع كنيم. لابد در برنامه اقتصادي هفت هزار صفحهاي دولت هم هيچ جايي براي بهرهگيري از تجربه تمدني و دانشهاي بومي پيشبيني نشده است.
در امور ديگر هم بهتر از اين نيستيم. نگاهي به ظاهر شهرها بيندازيم: نماي رومي و سنگي و فلزي و شيشهاي با زشتترين و زمختترين اشكال ممكن منظره عمومي شهرهاي بزرگ ايران را شكل دادهاند. هيچ شهرداري و هيچ وزير مسكني و هيچ نهاد مسوولي در طول چند دهه گذشته به خود زحمت مطالعه درباره خصوصيات معماري ايراني و وضع قوانين و الزاماتي براي رعايت ظاهر و حفظ باطن و روح ايراني معماري شهرها نداده.
در امر محيط زيست هم چنين است. ما صاحب گنجينه گرانقدر و بينظيري از تجربه تاريخي مادران و پدرانمان هستيم / بوديم. تجربهاي كه بر مبناي آن اين سرزمين شكل گرفت. ايران در تمام تاريخ خود، سرزميني خشك و بي و آب و علف محسوب ميشده. مادران و پدران ما با بذل جان و زحمت فراوان، با حفر قناتها و ابداع شيوههاي كارآمد مهندسي آب، ابداع و ابتكار روشهاي خاص كشاورزي، عادت كردن به مصرف صحيح و درست منابع توانستند اين امانت را به دست ما برسانند، با كمترين لطمه به محيط زيست، با ميليونها هكتار جنگل و مرتع و هزاران گونه جانوري. بد نيست نگاهي به آمارها بيندازيم تا ببينيم كه دو سه نسل اخير از شصت - هفتاد سال پيش تاكنون با الگوبرداري صرف از شيوه توسعه بيگانه با سرزمين مادري، چه صدمات جبرانناپذيري به محيط زيست ايران زده. همه ما با سبك زندگيمان با بياعتنايي به طبيعت ايران، مسوول اين وضع هستيم.