«اعتماد» در گفتوگو با دو جامعهشناس و سه دانشجوي فني دانشگاه تهران
خودكشي دانشجوي مقطع دكتراي رشته برق را بررسي ميكند
خروجي خونبار
مقالهاي كه پس از 4 سال تلاش با اقدام هولناك به پايان رسيد
بهاره شبانكارئيان
«12 آذرماه سال جاري «زهرا.ج» دانشجوي دكتراي رشته برق دانشگاه تهران بر اثر فشارهاي رواني كه استاد راهنما بر سر رساله به او آورد از طبقه اول دانشگاه فني دانشكدگان خود را به پايين پرتاب كرد. اين دانشجو يك روز بعد در بيمارستان شريعتي به علت شدت جراحات وارده، ناشي از اين اتفاق جان باخت. كميتهاي حقيقتياب در اين خصوص فعاليت خود را آغاز كرده است. پليس نيز درباره اين حادثه، پرونده انتظامي تشكيل داده است و رسيدگي به آن با دستور مقام قضايي در حال انجام است.»
دكتر «م» استاد راهنماي اين دانشجو در خصوص روز حادثه عنوان كرد: «ما يك مقالهاي را به ژورنال nature communications سابميت كرديم. سابميت مقاله هم چهارشنبه بعدازظهر هفته گذشته اتفاق افتاد. اين مقاله چكيده كار اين دانشجو در طول سه، چهار سال اخير بوده است. مخصوصا 9 ماه گذشته كه واقعا در اين زمينه بهطور ويژهاي تلاش كرده بود. كار هم بسيار جذاب بود. از نظر خود من به عنوان يك محقق اين كار بهترين كار زندگي من بود و ميتوانم آن را نيز ثابت كنم. اين دانشجو بسيار آدم دقيقي بود و بسيار هم براي مقالهاش وقت گذاشته بود. نويسنده دوم هم كه در واقع جزو نويسندگان اين مقاله در آن زمان بود بيشترين پردازشش بر بحث تئوري بود. نويسنده دوم هم دانشجوي خودم بود و تخصصش هم مباحث تئوري است. در نتيجه با مباحث تئوري تا حدي آشنايي دارد كه حتي خود من نيز در مبحث تئوري اين آشنايي را ندارم. اين دو دانشجو به كمك هم بحث تئوري را جلو برده بودند و يك مقالهاي شده بود كه هم به لحاظ تجربي و آزمايشي خوب بود و هم به لحاظ تئوري نسبتا خوب جلو رفته بود. مبحث تئوري آن حرفهاي نبود ولي نسبتا خوب بود. اين را ما بر اساس همين اطلاعات سابميت كرديم. حتي تا ساعت 8 الي 9 شب وقت گذاشتيم كه كار انجام شود. به هر حال مقاله سابميت شد و خيلي هم خوشحال بوديم. من به قدري خوشحال بودم كه حتي كيك خريدم و خانم «زهرا.ج» هم به قدري خوشحال بود كه به من ميگفت بهترين روزهاي زندگي من است اما ظاهرا بين اين دو دانشجو در روز بعد يك بحث و جدل پيش آمد كه نويسنده دوم به نويسنده اصلي گفته بوده كه از من سوءاستفاده كردي... اين حرف «زهرا.ج» را بسيار ناراحت كرد تا حدي كه به من موضوع را منتقل كرد و گفت در اين خصوص جلسه بگذاريم. به او گفتم كه بالاخره نويسنده دوم هم تا حدي در اين مقاله دخيل بوده است. بعد هم نويسنده دوم در آينده با اين مقاله ميتواند خودنمايي كند. چون اين مقاله، مقالهاي نيست كه آدم بتواند به راحتي از آن بگذرد. بنابراين نويسنده دوم هم اين كار را قبول دارد و برايش جذاب است. با اين توضيحات من «زهرا.ج» هم راضي شد اما نميدانم كه دوباره چه مسالهاي پيش آمد كه او به هم ريخت تا روز 12 آذر ماه كه مجدد پيش من آمد. به او گفتم امتحان فيزيك الكترونيك داريم و من سوالها را طرح كردم. به «زهرا.ج» گفتم كه بيا با هم به كلاس برويم. تو بخش مجازي را برگزار كن و من بخش حضوري كلاس را. براي همين با هم به اتاقي كه كنار سالن بود، رفتيم. مجدد همان جا شروع كرد به بحث با من كه اصلا اسم مرا از اين مقاله حذف كنيد. به او گفتم، نميشود اين كار تو بوده و حيف است. گفت نه. باز به او گفتم كه مقاله هنوز ريجكت نشده و تا ريجكت نشود ما هيچ اقدامي نميتوانيم انجام بدهيم. خلاصه پس از كمي بحث به من گفت كه من ديگر نيستم و اين مقاله بدون من خواهد بود. من متوجه حرفهايش نميشدم يعني چي كه نيستم! بعد هم رفت كه رفت!... در اتاق را باز كرد و رفت خودش را از بالا به پايين انداخت. اصلا باورم نميشود... اين موضوع حذف اسم نويسنده دوم بايد قبل از سابميت اتفاق ميافتاد اما بعد از سابميت دست من نبود كه بخواهم اسم نويسنده دوم را حذف كنم. مثل اينكه شما يك نامهاي را بنويسيد و در اداره پست بگذاريد. خب اين نامه ديگر رفته، نميتوانيد اقدامي براي پس گرفتن نامه انجام دهيد.»
از زبان سه دانشجوي دانشگاه تهران
يكي از دانشجويان فني دانشگاه تهران به خبرنگار اعتماد ميگويد: «من قبلا با استاد راهنماي اين دختر كلاس داشتم. دكتر «م» استاد راهنماي ايشان بود. اين دانشجو نگارنده يك مقاله پژوهشي مستخرج از رساله خود بود كه حاصل پژوهش چهار ساله او بود و در يك ژورنال معتبر بينالمللي پذيرفته شده بود اما بنا به تاكيد استاد مربوطه نام يك دانشجوي ديگر بدون رضايت او در رساله قيد شده بود. اختلاف بين اسامي در مقالات يك امر مرسوم است و اتفاق ميافتد. حالا با توجه به اين شرايط اين روزها و مشكلات اقتصادي معمولا دانشجويان تكبعدي و روي اسم و مقاله حساس ميشوند. همين موضوعات باعث اختلافات در رساله دانشجو ميشود.»
يك دانشجوي ديگر نيز به خبرنگار اعتماد ميگويد: «دانشجويي كه اقدام به خودكشي كرد را از دور ميشناختم. حدودا 30 سال داشت. استاد راهنمايش بدون هماهنگي خاصي با او اسم يكي از دانشجويان ديگر را نيز در رساله پژوهشي او آورده بود كه روز 12 آذرماه همين موضوع منجر به بحث بين دانشجو و استاد ميشود و دانشجو بر اثر فشار روحي كه به او وارد شده بود اقدام به خودكشي ميكند. چنين موضوعاتي در دانشگاه تهران كه اساتيد به دانشجو اجبار ميكنند در رسالههايشان نام دانشجوي ديگر قيد شود موضوعي عادي است اما خب همه ظرفيت روحي مشابهي ندارند.» همچنين يك دانشجوي ديگر از دانشگاه فني دانشكدگان به خبرنگار اعتماد ميگويد: «اين مشكلات در اكثر مواقع بين دانشجو و استاد پيش ميآيد و در اكثر دانشگاههاي دولتي اين اتفاق ميافتد. چون اساتيد بدون اينكه حتي براي دانشجو در راستاي رسالهاش قدمي بردارند به آنها القا ميكنند كه بايد نام استاد يا دانشجوي ديگر در رسالهشان قيد شود.»
دانشجوي ديگر نيز به خبرنگار اعتماد ميگويد: «موضوعي كه در اين ميان شنيده شده اين است كه پاي نويسنده دوم وسط بوده است. ببينيد، ما كه در جريان كل موضوع نبوديم اما نويسنده دوم هم اگر تلاشي كرده باشد بايد نامش در رساله قيد شود. چه بسا كه تلاشهاي مربوط به تئوري رساله ايشان با نويسنده دوم بوده است.»
مسير مقطع دكترا هر روز براي دانشجويان بيهودهتر ميشود
«هادي آقاجانزاده» پژوهشگر مطالعات فرهنگي در خصوص سياستهاي غلطي كه در دانشگاهها براي به سرانجام رساندن مقاله توسط دانشجو صورت ميگيرد به «اعتماد» ميگويد: «قوانين مربوط به آموزش عالي دايما در حال تغيير است اما تا جايي كه من يادم ميآيد تا همين سالهاي اخير در نتيجه اعتراضات گستردهاي كه وجود داشت اين الزام برداشته شد. دايره اين ماجرا خيلي وسيع بود و ماجرا هم از اين قرار بود كه اساتيد دانشگاهها و اعضاي هيات علمي نه تنها براي پاياننامه يا تز دكترا بلكه در تمامي دوران تحصيلي به خصوص در مقطع دكترا اين فشار را به دانشجويان به شكلهاي مختلف وارد ميكنند. موضوعي را مطرح ميكنم هر چند كه نمونههايش هم موجود است. مثلا دانشجو در مقطع دكترا بايد واحدي را بگذراند اما استاد شرط پاس شدن و گذراندن آن واحد را ارايه و چاپ مقاله مشترك با دانشجوها را اعلام ميكند. يعني در واقع استاد به اين موضوع فكر ميكند كه از يك واحد درسي هم ميتواند چندين مقاله مشترك با دانشجو داشته باشد ولي مطلقا هيچ نقشي در تهيه مقاله ندارد. اگر شما به رزومه برخي اساتيد حتي با پايههاي علمي بالا نگاه كنيد، ميبينيد كه در مواردي اساتيد صدها مقاله دارند كه اين مقالهها هيچ ربطي نيز به هم ندارند. طبيعتا اگر يك استاد بخواهد در حوزه مربوطه خود مقالهاي را ارايه دهد بايد اين مقالهها در حوزه مربوطه خودش باشد نه اينكه اكثر حوزهها را دربرگيرد. اين اتفاق سياستي است كه از قبل بوده و امروز به جايي رسيده كه حتي خوني بابت آن ريخته شده است. اين سياستها مشخصا از اواخر دهه 80 كه بحث جهش علم و توليد علم عنوان شد، شروع شد و فهمي كه از اين سياست بود، فهمي بسيار سطحي بوده است. براي همين در اين سياستها تعريف كردند كه بايد تعداد مقالههاي اساتيد زياد باشد و اساتيد هم به خاطر افزايش تعداد مقالات خود به دانشجويان فشار وارد ميكنند. اساتيدي كه به صورت قراردادي در دانشگاهها كار ميكنند شرط تمديد قراردادهايشان به صورت سالانه نوشتن يك حد نصابي از مقالات است. برخي از اساتيد هم در اين ميان تعهد علمي يا تعهد اجتماعي برايشان اهميتي ندارد و صرفا به دانشجو مانند يك نردبان در جهت طي كردن مسير علمي خودشان نگاه ميكنند. در چنين فضايي اين ماجرا بيشتر نمو پيدا ميكند. ببينيد، در كل بگويم ما امروز براي اولينبار با يك خبر تكاندهنده روبرو هستيم ولي داستانهايي از اين جنس به صورت خاموش در دانشگاههاي ايران بسيار فراوان اتفاق افتاده است و در اكثر مواقع نيز دانشجويان تسليم شدند چون كه كارشان پيش برود. به همين دليل فشارها به صورت مختلف روي دانشجو اعمال ميشود. بيشتر اساتيد به دانشجويان دكترا به چشم موقعيت و مقاله نگاه ميكنند. براي همين در دپارتمانها بر سر گرفتن دانشجوي مقطع دكترا حتي جر و بحث ميشود. چون مبلغي كه استاد راهنما براي گرفتن دانشجو دريافت ميكند مبلغ قابل توجهي است. در سالهاي اخير مناسبات آموزش عالي به يك وضعيتي رسيده است كه دانشجويان در اواخر مقطع تحصيلي از خود ميپرسند كه آخرش چه؟ يعني مسير مقطع دكترا هر روز براي آنها بيهودهتر ميشود. در حال حاضر وضعيت دانشجويان مقطع دكترا، نتيجه بحراني است كه كل آموزش عالي كشور را فرا گرفته و نمونه بارز آن همين دختري بود كه اقدام به خودكشي كرد. برخي از دانشجويان مقطع دكترا نيز در پايان راه دچار يأس، نااميدي و سرخوردگي ميشوند.»
نابرابري و تمايزات در دانشگاه ميتواند منجر به خودكشي اين دانشجو شده باشد
«عاليه شكربيگي» جامعهشناس نيز درباره اقدامي كه اين دانشجوي مقطع دكترا در دانشگاه تهران مرتكب شده است به «اعتماد» ميگويد: «ببينيد، وضعيت ناآرامي كه در حال حاضر در جامعه وجود دارد هر وجدان آگاه و بيداري را تحتتاثير قرار ميدهد. اين يك بحث است اما متغيرهاي محيطي زيادي وجود دارد كه باعث ميشود فرد دست به خودكشي بزند و يك مشكل صرفا منجر به خودكشي نميشود. وقتي عنوان ميشود كه اين دانشجو به خاطر يك اسم و مقاله دست به خودكشي زده خبري سطحي است. بايد ديد اين دانشجو در چه شرايط بدي از زندگي قرار گرفته كه يكباره به دليل بحث با استاد يا دانشجوي ديگر تحتالشعاع قرار ميگيرد و دنيا برايش تنگ ميشود و تصميم ميگيرد خودش را نابود كند. يعني در يك لحظه به اين نتيجه رسيده كه دنيا برايش ارزش ندارد و او هم براي اين دنيا ارزشي ندارد. هنگامي كه كنشي مانند خودكشي اتفاق ميافتد مجموعهاي از كنشها دست به دست هم ميدهند تا فرد اين اقدام را انجام دهد. بحث ديگر اين است كه ما در دانشگاهها شاهد شرايط نابرابري و تمايز هستيم. همينها هم باعث ناراحتي و دلخوري دانشجويان ميشود و در پارهاي از مواقع اعتراضاتي را نسبت به موضوعات مختلف نشان ميدهند. در نتيجه گاهي اعتراض ميتواند منجر به اقدامي مثل خودكشي شود. مثل همين اقدامي كه اين دانشجو انجام داده است. در حال حاضر دانشجويان ما در دانشگاهها به دليل اعتراضات اخير بسيار تحت فشار هستند. هر مساله اجتماعي كه اتفاق ميافتد ريشه در يك دليل ندارد و مسائل ديگر نيز در آن تاثيرگذار هستند. پديدههاي اجتماعي تكعلتي نيستند و ميتوانند علتهاي مختلفي را در بر داشته باشند. شايد آن لحظهاي كه اين دختر خانم خودكشي كرده آنقدر اذيت شده و در وضعيت ناراحتكنندهاي قرار گرفته كه اين اقدام را انجام داده است. همين تمايز و نابرابري و سلسلهمراتب دانشگاهي امكان دارد او را به اين تصميم وادار كرده باشد. براي همين دانشگاه ميتواند يك عامل براي خودكشي اين دختر باشد. در كل بگويم دانشگاههاي ما امروزه محلي براي انسان دانشگاهي نيستند به اين دليل كه در دانشگاهها تبعيض و نابرابري مشاهده ميشود. اين دختر خانم هم براي اعتراض به اين تمايزات و تبعيضها دست به خودكشي زده است. بايد اين نابرابريها در دانشگاهي كه اين خانم در آن خودكشي كرده است مورد بررسي واقع شود.»