درنگي بر اهميت و جايگاه كلارا آبكار
هنرمندي كه زن را «سوژه» نگارگري ايراني كرد
رضا ميرمبين
نميتوان انكار كرد كه بخش اعظم جنبههاي فكري و محسوس فرهنگ كهن و كلاسيك ايران توسط و تحت سيطره مردان تطور و تكوين يافته و اصولا در فضايي به بار نشسته كه مرد نه فقط جنس اول، بلكه اصولا تنها جنس فعال بوده است. هرچند بايد پذيرفت طي سده گذشته در بسياري عرصهها، ستبري اين انحصار از ميان رفته و رخنههايي ژرف با امكاناتي نوين و داراي قدرت تجديدحيات در آن پديدار شده است. البته زن همواره در جايگاه مضمون، حياتي طولاني را در مصاديق فرهنگي- هنري ايران از سر گذرانده و اگرچه منفعلانه، موجب كنشها و واكنشهاي فراواني در اساطير، ادبيات و هنر اين ديار بوده است. بايد پذيرفت در اساطير ايران كه ادبيات فارسي را غنا بخشيده و از آن طريق وارد هنر كتابآرايي سنتي، به خصوص نگارگري شده است، زن همواره «اُبژه» راوي، شاعر و هنرمند بوده و كمتر پيش آمده كه به عنوان يك «ديگر سوژه» مطمحنظر قرار گيرد زيرا در واقعيت و متن اجتماع نيز همواره چنين بوده است. به عبارت ديگر، زن نه به عنوان يك «شخصيت» با ميزان توان متنوع و متغير بلكه به مثابه يك «تيپ» صُلب و همواره يكسان تصور و تصوير ميشده است. «تيپ»ي كه در بهترين حالت، منفعل و منتظر است و در غير آن، كينتوز و دغلباز و توطئهگر و طراح نقشههاي شيطاني. از همين روي، به ندرت داراي نقش اول مثبت، مانند صحنه رويارويي سيندخت، مادر رودابه با سام، پدر زال است. هرچند در آنجا نيز سام كه در آغاز متوجه نشده با زني سخن ميگويد، پس از آگاهي از اين امر در حيرت فرو ميرود. پس در ايرانزمين، ادبيات به تاثير از اساطير و هنر به تاثير از ادبيات در اغلب موارد، مردمحور بوده است.
نگارگري ايراني نيز از اين قاعده مستثني نيست و در مكاتب خود مانند سلجوقي، هرات، شيراز، تبريز (باعناوين تبريز دوم و تبريز صفوي هم شناخته ميشود)، قزوين و اصفهان و حتي مكاتب تلفيقي مانند مكتب بغداد، مكتب ايلخاني (به تبريز اول و تبريز مغول نيز معروف است) و مكتب گوركاني (به هند و ايراني و مغول و مغولان كبير نيز شهرت دارد) همواره توسط مردان و با محوريت آنان رقم زده شده و ذكر نامهايي چون جنيد شيرازي، كمالالدين بهزاد، سلطان محمد و رضا عباسي تاييدي است بر اين مدعا. ليكن بازشكفتن نگارگري در اواخر عصر قاجار و به واسطه تلاشهاي اشخاصي چون حسين طاهرزاده بهزاد و هادي تجويدي در زمينه تاسيس مدرسه صنايع قديمه يا همان كه بعدها هنرستان هنرهاي سنتي نام گرفت، به واقع راهي نوين را فراروي نگارگري معاصر ايران قرار داد؛ راهي كه ديگر صِرفا مختص و منحصر به مردان نبود. راهي كه زنان ايراني اينبار ميتوانستند گام در آن نهند و يادمانهاي سترگ از خويش بر جاي گذارند. زناني كه ميتوان طلايهدارشان را كلارا آبكار، در جايگاه نخستين زن نگارگر ايران دانست.
هرچند آبكار بسيار مهم و سبك او درخور بررسي و تحقيق است، ليكن قبل از آن بايد توجه داشت هنرمندان زن ديگري در اين وادي رهسپردند كه طي اين مرحله بيهمراهي آنان مقدور نبود. مهين افشانپور يكي از اين قلل است كه ديد و سبك خاص زنانه خود را به خوبي در آثارش نمودار ساخت و بيشك پژوهشي مستقل براي او نياز است كه اين مقال را مجال آن نيست. كلارا آبكار براي نخستينبار جنبههايي از زنانگي و قرار دادن زن را در محوريت روايت نگاره وارد كرد. اين تغيير را ميتوان در بسامد بالاي پيكره زنان و نحوه جاگيري شخصيت زن اصلي در تركيببندي نگارههاي او مشاهده كرد. همين امر در مورد فضاسازي به واسطه تنوع رنگ و البته ساختوساز (ريزهكاريهاي بسيار دقيق و تكنيكي) در آثار او صادق است. زن در نگارههاي آبكار چهرهاي متفاوت دارد، هرچند شايد هنوز بتوان اين انتقاد را مطرح كرد كه نتوانسته «تيپ» را بدل به «شخصيت» كند، اما صد البته كيفيت اين «تيپ» را افزايش داده است. آبكار به لحاظ طبيعتسازي و فضاي معماري همانند تمامي همعصران و هممكتبانش تحتتاثير نگارگري كلاسيك قرار دارد و ميكوشد همچنان فاخر كار كند، اما اين فاخر بودن بدل به تكلف و تصنع نميشود. براي مثال او به خوبي «پرداز» را به كار ميگيرد، اما ضرورتي نميبيند تمامي مجلس را پرداز بزند و اتفاقا گاهي از تضاد پُركار و كمكار بهره ميبرد تا چشم مخاطب را بهتر به سوي موضوع اصلي نگاره رهنمون شود. رنگها نيز تماما در خدمت نمود دادن و مشخص ساختن پيكرههاي زنان هستند و رنگگذاري به نحوي انجام شده كه چشم به راحتي روي پيكرهها ميلغزد و از آنجا روي پيكرهاي كه با موضوع اصلي مرتبط است، متوقف ميشود. آبكار ميكوشد يكدستي و يكريختي چهرهها را از طريق چهرهگُشايي يا چهرهسازي بر هم بزند تا زنان تشخص بيشتري بيابند، اما همانطوركه گفته شد، هنوز تا شخصيتسازي فاصله دارد و نهايتا تيپسازي بهتري از زنان در آثارش ارايه ميدهد. شايد اين تغيير براي بسياري چندان مهم به نظر نرسد؛ ليكن آغاز تغيير، هرچند اندك هم باشد، بيشك تحولات و تطورات بزرگتري را در پي دارد و شايد بتوان تغييرات سترگ بعدي را كه به ويژه توسط هنرمندان زن صورت پذيرفت، مرهون همين سرآغازهاي كوچك او دانست. آثار مضبوط در موزه آبكار، واقع در مجموعه فرهنگي تاريخي سعدآباد ميتواند سرمشق بسياري از هنرمندان، دانشجويان و علاقهمندان مرتبط باشد. به خصوص كه او تمايلي به فروش آثارش نداشت و خود از آنها نگهداري ميكرد و به همين سبب امروز نگارههاي او در دسترس است. در يادداشت حاضر به عمد زندگي خصوصي و شرح حال اين هنرمند مورد توجه قرار نگرفت زيرا بسياري از درگاهها و صفحات مجازي مشحون از اين اطلاعات هستند و نقل آنها در اينجا مصداق بارز تكرار مكررات ميبود؛ لذا در اين يادداشت كوشش به عمل آمد تا در نهايتِ اختصار جنبههايي فني و انديشهمحور از آثار او ارايه شود؛ به اين اميد كه آغازي باشد بر جايگزيني نقد آثار به جاي شرح احوال. هرچند نبايد به تمامي خواستار حذف شرح حال از اين عرصه شد كه «جهان چون زلف و خط و خال و ابروست/ كه هرچيزي به جاي خويش نيكوست»
اميد است در آينده بيشتر به موضوع نگارگران زن ايران و تاثيري كه آنها در اين زمينه بر جاي نهادند بهطور علمي و فني پرداخته شود.
* دانشآموخته دكتراي فلسفه هنر