مدرسه و دانشگاه نبايد هزينه فقدان احزاب را بپردازند
سپيده اكبرپوران، پژوهشگر حوزه آموزش و پرورش ميگويد به دليل تضعيف جامعه مدني، بار نهادهاي سياسي بر دوش دانشگاه
و در تحولات اخير بر دوش نهاد مدرسه گذاشته شده است
گروه اجتماعي| 16 آذر روز گراميداشت كنشگري سياسي دانشجويان است و 13 آبان به پاسداشت مبارزه سياسي دانشآموزان اختصاص دارد. دو مناسبت سياسي كه طي نيم قرن گذشته به بخشي از فراز و فرود تاريخ معاصر ما بدل شده است. تحولات اخير كشور مجددا دانشجويان و به ويژه دانشآموزان را به كنشگران فعال عرصه سياسي بدل كرده است. اين موضوع مورد توجه كارشناسان و تحليلگران قرار گرفته است. به همين دليل و به بهانه ۱۶ آذر گفتوگويي انجام داديم با خانم سپيده اكبرپوران پژوهشگر حوزه آموزش و پرورش.
سيزده آبان و شانزده آذر به عنوان روز دانشآموز و دانشجو نامگذاري شده است كه دو مناسبت انقلابي و سياسي است آيا اين دو مناسبت توانسته هويتبخش دانشآموزان و دانشجويان باشد؟
اول بايد ببينيم چه نوع هويتبخشي مدنظر بوده و برنامهريزان فرهنگي با نامگذاري اين دو روز دنبال ترويج چه نوع فرهنگي هستند و چه اهداف تربيتي را دنبال ميكنند. اجازه دهيد اول به بررسي روز 13 آبان بپردازيم. 13 آبان سالگرد حضور دانشآموزان معترض به حكومت پهلوي و حضور آنان در صحن دانشگاه تهران در سال 1357 است. نامگذاري اين روز به عنوان روز دانشآموز به نوعي تقدير از روحيه مبارزهطلبي دانشآموزان است. البته بعد از پيروزي انقلاب و استقرار حكومت جديد ديگر مبارزه سياسي معنا ندارد، لذا به مرور «استبدادستيزي» مورد تاكيد قرار ميگيرد. از طرف ديگر حمله به سفارت امريكا نيز در همين روز انجام شده. اين همزماني باعث شده «استكبارستيزي» نيز وارد ادبيات مرتبط با روز به اصطلاح «يومالله» شود. خوب مشخص است بزرگداشت اين روز به نوعي در پي تقويت هويت سياسي دانشآموزان يا كنشگري سياسي آنان است. اما محتواي اين هويت سياسي چيست؟ يا اين كنشگري در چه راستايي است؟ خب ميبينيم خبري از وجهه اصلي ماجرا كه مبارزه براي آزادي و استبدادستيزي است باقي نمانده و به مرور جايش را به پيامهاي فرهنگي داده است.
روز 16 آذر چه طور؟
خب 16 آذر نيز مانند 13 آبان ريشه در مبارزه عليه حكومت پهلوي دارد و يادآور مبارزه براي آزادي و عدالت است. در اين روز بر پرسشگري دانشگاه و مطالبهگري سياسي دانشجويان تاكيد ميشود. زماني كه يك جريان سياسي در اپوزيسيون قرار دارد و عليه حكومت شوريده است، از مبارزه و پرسشگري حمايت ميكند و بر آتش آن ميدمد، اما وقتي شاه رفت و جريان انقلابي امور را در دست گرفت و تشكيل حكومت داد، ديگر علاقهاي به پرسشها و مطالبههاي دانشگاه و دانشجو نشان داده نشد. مثل همان 13 آبان كه طي زمان معناي اصلي آن قلب شد و به جاي نقد قدرت به ابزاري در دست قدرت بدل شد. طبيعتا علاقه دارند با 16 آذر نيز چنين كنند. البته استقلال دانشگاه بيشتر است، دانشجويان فهم سياسي دارند، كنشگرند و در مقابل قدرت ميايستند. دولت و جريان منتقد در نزاعي دائمي بر سر معناي 16 آذر و نحوه بزرگداشت آن هستند. حتي رابطه دولتهاي بعد انقلاب با روز 16 آذر نيز رابطهاي دو پهلو است. زمان آقاي خاتمي كه هدف دولت تقويت جامعه مدني بود، اين روز به سمبل حضور رييسجمهور در دانشگاه و پاسخ به آنها تبديل شد. در آن دوران به دانشجويان تريبون داده ميشد تا شخص اول دولت را مستقيما مورد پرسش قرار بدهند و به موضوعات دست اول عرصه سياسي كشور ورود كنند. دورههاي بعدي اما پرسشگري دانشگاه تحمل نشد و تلاش حاكميت، معنازدايي از روز 16 آذر بود. امروزه حضور رييسجمهور در دانشگاه در محيطي گلخانهاي و از قبل چيدهشده اتفاق ميافتد كه ظاهر قضيه حفظ شود اما معناي سياسي اين روز نفي و انكار ميشود.
به نظر ميرسد در تاريخ معاصر ما كنشگري سياسي دانشآموزان و دانشجويان (فارغ از جهت اين كنش) مورد تاييد نيروهاي سياسي قرار داشته است. هم نظام سياسي و هم نيروهاي منتقد از فعاليت سياسي اين دو گروه استقبال ميكنند. نظر شما در اين باره چيست؟
چرا در ادبيات حقوق كودكان رابطه جنسي با فرد زير 18 سال تجاوز محسوب ميشود؟ چون فرض بر اين است كه در سنين نوجواني، فرد از قدرت تجزيه و تحليل كافي براي تصميمگيري برخوردار نيست و احتمال دارد در آينده احساس كند مورد سوءاستفاده قرار گرفته. فرد زير 18 سال نبايد ازدواج كند، نبايد در جبهههاي جنگ حاضر شود، نبايد وارد رابطه جنسي شود، نبايد راي بدهد، به همين سياق ورود اين گروه سني به عرصه سياسي به خصوص در شكل و شمايلي كه اين روزها شاهد آن هستيم نكوهيده و خلاف حقوق كودكان است. فرقي ندارد كدام گروه سياسي و با چه ابزاري دانشآموزان را به لحاظ سياسي تحريك ميكند. ممكن است اين ابزار مدرسه باشد و دولت از كانالهاي رسمي آموزش و پرورش به تحريك و تهييج سياسي دانشآموزان در راستاي اهداف خود اقدام كند يا اين ابزار شبكههاي غيررسمي مجازي در دست گروههاي منتقد باشد، از نظر من هر دو در حال سوءاستفاده از كودكان هستند. اگر كسي به دنبال جامعهپذيري سياسي دانشآموزان است كافي است تفكر انتقادي اين گروه سني را تقويت كند و به آنها فضاي انديشه، استدلال، خودابرازگري و عامليت در محيط امن اعطا كند. آنها بعد از 18 سالگي راهشان را در عرصه سياسي خواهند يافت.
هويت سياسي دانشگاه چه طور؟
جامعه مدني ما همواره به نقش سياسي دانشگاه باليده، اينكه دانشگاه پرسشگر و به قول فعالان دانشجويي «زنده است.» راستش را بخواهيد من با اين ديدگاه كمي فاصله دارم. طبيعتا حساب دانشجو از دانشآموز جدا است. دانشجو انسان بالغي است كه قدرت انديشه، استدلال و كنشگري سياسي دارد. در دانشگاه نيز سازوكاري از جمله تشكلهاي سياسي براي اين كنشگري وجود دارد. فعاليت در اين تشكلها ميتواند بخشي از جامعهپذيري سياسي افراد باشد و محيط كوچكي براي مشق سياستورزي فراهم كند، تا اينجاي كار قابل پذيرش و حتي تحسين است. اما قضيه از جايي آسيبزننده ميشود كه دانشگاه جور نبود احزاب سياسي را ميكشد. جامعه مدني تضعيف شده، حزب در معناي واقعي سياسي وجود ندارد و نيروهاي سياسي فارغ از گرايششان به نهاد دانشگاه فشار ميآورند كه نقش احزاب را ايفا كند. در اين مرحله دانشگاه ديگر محلي براي جامعهپذيري سياسي نيست، بلكه خود عرصه سياسي است. نيروهاي بيرون دانشگاه چه قدرت و چه جامعه مدني مدام در حال هجوم به دانشگاه و فراخواندن دانشجويان براي ايفاي نقش سياسي هستند. اينجا ما بايد دست از تحسين هويت سياسي نهاد دانشگاه بكشيم و از دولت و احزاب بخواهيم كه بار خود را از روي دوش دانشگاه بردارند.
اگر دوره دانشآموزي بايد تربيت اجتماعي مدنظر باشد و دوره دانشجويي تربيت سياسي، با توجه به اينكه دانشجويان به سن راي دادن ميرسند چرا تعامل با احزاب و جامعه مدني را نهي ميكنيد؟
اجازه بدهيد منظورم را دقيقتر توضيح بدهم. تعامل و رابطه با احزاب براي هيچ شهروندي نكوهيده نيست حتي برعكس، به نفع جامعه مدني است. چه اين شهروند دانشجو باشد يا از هر صنف ديگري. من در پاسخ به پرسش قبل، نه از دانشجويان بلكه از نهاد دانشگاه و نهادهاي دانشجويي حرف ميزنم. كافي است به انتخابات رياستجمهوري دهه 70 و 80 نگاه كنيم. قبل از انتخابات نه احزاب (چون حزب استخوانداري فرصت تكوين نداشته) بلكه جريانهاي سياسي در پي اثرگذاري بر جامعه و خرد جمعي بودند. چهرههاي سياسي شناختهشده ميخواستند با بدنه جامعه حرف بزنند و استدلالهاي خود را براي دفاع از اين كانديدا يا آن كانديدا بيان كنند. جامعه نيز در آن سالها مشتاق شنيدن بود. نياز به فضاها و مكانهايي داشتيم كه اين گفتوگوها و مباحث در آن شكل بگيرد. اصولا جامعه مدني كه متشكل از احزاب، گروههاي صنفي، مطبوعات و مانند آن است چنين كاربردي دارد. اما به دليل تضعيف سيستماتيك جامعه مدني، فعاليتهاي سياسي فضايي براي بروز و ظهور پيدا نميكرد. پتانسيل سرگرداني در جامعه وجود داشت كه ساختاري براي عينيت بخشي به آن طراحي نشده بود، در اين شرايط، اين پتانسيل به سمت نهاد دانشگاه حركت كرد و از اين ظرفيت، در واقع تنها ظرفيت موجود براي حيات خود استفاده كرد. به نظر من استفاده حاكميت از ظرفيت سياسي دانشگاه بسيار حساب شده بود. حاكميت تمايل به برگزاري پرشور انتخابات داشت و در روزهاي پيش از انتخابات فضاي دانشگاه را باز ميكرد و با فعاليت سياسي دانشجويان مدارا ميكرد، بعد از انتخابات به تدريج فضا بسته ميشد تا انتخابات بعدي. در اين فرآيند نميتوان جامعه مدني را مقصر دانست. بلكه اين قدرت است كه با تضعيف جامعه مدني، بار آن را روي نهاد دانشگاه گذاشته بود. در تحولات اخير ميبينيم انرژي سياسي جامعه از دانشگاه عبور كرده و در حال ورود به مدارس است. اين را بايد به عنوان يك خطر و آسيب ببينيم. دانشآموز نبايد هزينه فقدان احزاب را بپردازد.