«چين جديد» و ما
چین جدید، در جستوجوی توسعه «نظم چینی» برای جهان و منطقه، اگر مصلحت بداند از ایجاد تنش پرهیز ندارد و صرفا منافع خود و توان استراتژیک طرف مقابل را ملاک ارزیابی خود قرار خواهد داد
به ويژه آنكه در دنياي امروز، روابط استراتژيك، بيشتر بر پايه منافع مشترك طراحي ميشود تا ارزشهاي مشترك. گرچه پايدارترين روابط وقتي رخ ميدهد كه بر دو پايه ارزشهاي مشترك و منافع مشترك استوار شود.
از مشكلات داخلي چين، مسلمانان ازجمله اويغورها هستند و مهمترين مساله اقتصادي توسعه صادرات كالا و واردات انرژي و مهمترين موضوع منطقهاي براي چين، تايوان است. چين در گفتوگوهاي اخير با اعراب خليجفارس، براي هر سه تضمين لازم را دريافت كرد.
اعراب تضمين كردند به هيچوجه در مسائل داخلي چين دخالت نكنند و همچنين تايوان را جزئي جداييناپذير از چين بدانند و سرمايهگذاريها و تبادلات اقتصادي نيز كه روشن است. تا اينجاي كار، گرچه اين تفاهم براساس ارزشهاي مشترك نيست، اما براساس منافع مشترك تعريف ميشود كه قابل درك است، مخصوصا كه هم براي اعراب، توازن در سياست خارجي و اقتصادي و هم براي چين در رقابت هژمونيك با امريكا و كاستن از نفوذ غرب در منطقه و آسودگي خاطر از عدم تحقق اجماع جهاني در صورت تهاجم به تايوان، محسوب ميشود. اما، چين ميتوانست اين تفاهم را بدون مداخله در مسائل منطقهاي ايران و با پرهيز از تعريض به تماميت ارضي ايران به انجام برساند. اينجا، همانجاست كه چين، از خود رفتار جديدي بروز داده و تنشي بيدليل را دامن زده كه علاوه بر عدم شناخت دقيق از ظرايف مسائل خاورميانه، ميتواند ناشي از تغييري استراتژيك باشد. اقدام چين عبور از برخي اصولي است كه در جهان به آن تظاهر ميكرد. در عرصه بينالمللي اقدام چين اين پيام را خاطرنشان ميسازد كه «چين جديد» يك قدرت بيخطر، غيرمداخلهگر و به واقع تنشپرهيز نيست و تفاهمهاي استراتژيك با اين كشور، چندان هم پايدار تلقي نميشود و ابايي از تحريك كشورهاي ديگر ندارد. همچنين پيامي روشن، مهم و زنگ خطري براي ايران و احتمال تاثير پذيرفتن و جا ماندن از تحولات سريع جاري در منطقه.
چين در جمع قدرتهاي غير قابل اعتماد- ايرانيان هرگز سوابق تجاوز روسها به خاك ايران يا دخالت انگليسيها و امريكاييها در كودتا و پروژههاي ضد تماميت كشور، يا حمايتهاي فرانسه و آلمان از صدام در طول جنگ را فراموش نكردهاند. هنوز كه هنوز است روسها در ايران محبوبيتي پيدا نكردهاند و مكرر از احتمال خيانت آنها گفته ميشود، چنانكه به امريكا نيز اعتمادي وجود ندارد. از مهمترين نقاط مثبت چين در ميان ساير قدرتهاي جهاني، آن بود كه در سابقه اين قدرت، تجاوز يا حمايت از متجاوز به ايران وجود نداشت. ايران تا هزاران سال ديگر هم ايران خواهد بود و هيچ ايراني با شرافتي بر وجبي از خاك ايران با كسي معامله نخواهد كرد و چينيها حتي با فرض اصلاح سياست فعلي در كنار قدرتهاي طمعكار در حافظه ذهني ايرانيان قرار خواهند گرفت. چينيها با همه محاسباتي كه در سياست خارجي خود دارند و با آن همه هزينه رسانهاي براي چهرهسازي معصومانه از خود، در اين خصوص مرتكب خطايي با تاثير بلندمدت شده و خود را در جمع قدرتهاي غيرقابل اعتماد، حداقل براي ايرانيان قرار دادهاند. صرفنظر از برخورد آموزندهاي كه در اين مرحله بايد با آنان صورت بگيرد، در آينده نيز بايد با آنها حسابشدهتر مواجه شد.
از طبيعت چين جديد نبايد غفلت كرد- چينيها كه خود نسبت به تايوان بسيار حساسند، مفاهيم و تعلقات مليگرايانه را درك ميكنند و از جريحهدار شدن احساسات و اعتماد ايرانيان از هر قوم و طيف باخبرند. آنها ميدانند كه اعتماد ملتها، قابل كپيبرداري يا توليد انبوه نيست كه به قيمت ارزان تكرار شود. با اين حال، آنها با اطمينان به حفظ قرارداد 25 ساله با ايران و باتوجه به قراردادهاي پيشين با پاكستان و عراق، تلاش كردند تا در آن سوي آبها، قطعهاي ديگر از پازل قدرتسازي و برنامه بلندمدت را كه طراحي كردهاند، تكميل كنند. آنها ممكن است فردا براي ايران نيز توجيهي آورده تا زخم جاري را تا فرصت بعدي ترميم نمايند، اما اين نبايد هيچ كسي را از طبيعت جديد چين و «چين جديد» غافل كند. چين جديد علاوه بر فرصتطلبي، تا حدي مهاجم هم هست. چين جديد، در جستوجوي توسعه «نظم چيني» براي جهان و منطقه، اگر مصلحت بداند يا فرصت پيدا كند، گويي از تنشهاي خودساخته پرهيز ندارد و صرفا منافع خود و البته قدرت ملي و توان استراتژيك طرف مقابل را از مهمترين ملاكهاي ارزيابيهاي خود قرار خواهد داد.
ضعف مطالعات شناختي و عدم تعادل در سياست خارجي ايران
ضرورت تاسيس دفاتر مطالعات استرتژيك با محوريت شرقشناسي و غربشناسي- البته تعريض اخير به ايران، صرفا ناشي از سياستهاي «چين جديد» نيست، ناشي از ضعف مطالعات شناختي و عدم تعادل در سياست خارجي ايران و نيز دريافتي است كه چينيها از نياز ايران تحت تحريم به چين پيدا كردهاند. در طراحي سياست خارجي كشور، نه دفاتر قوي مطالعات استراتژيك غربشناسي و شرقشناسي در كشور ديده ميشود و نه مسندها و تريبونهاي سياست خارجي دراختيار نخبگان تراز اول است و نه طي دههها، صداي منسجمي از دستگاه سياست خارجي كشور شنيده شده است. سياست خارجي كشور، نظير سياست داخلي كه اكثريت نخبگان را خانهنشين كردهاند، از فقر راهبرد منسجم و دورانديشانه و همچنين فقر نخبگي عميقا رنج ميبرد و تك چهرهها نيز خانهنشين شدهاند. در حالي كه درك عمق استراتژيك در سياست خارجي از عهده هر كسي بر نميآيد و با چند شعار، سياست خارجي ساخته و پرداخته نميشود. همين چند روز گذشته، رسانههاي داخلي نزديك به حكومت از حجم يك ميليوني خريد نفت ايران توسط چين به خود ميباليدند، اما آيا هرگز از خود پرسيدهاند اساسا چرا بايد ايران بزرگ مجبور به كاهش صادرات نفت خود تا يكپنجم شده و آن را هم با نرخ كمتر و با شرايط تحميلي بفروشد؟ چگونه چنين اضطراري در ايران، براي چينيها و ديگر رقبا توهم ايجاد نخواهد كرد؟ بيترديد عوامل مختلفي در تضعيف موقعيت امريكا در منطقه نقش داشتهاند، اما مگر نه آن است كه ايران نيز سالها در تقابل با امريكا، هزاران نيروي انساني و ميلياردها ميليارد دلار از سرمايه ملي هزينه كرده است. حال چگونه چينيها كه شريك استراتژيك ايران نام گرفته بودند، بايد بتوانند فرصتطلبانه در منطقه حضور پيدا كنند و نه تنها ايران را شريك ندانند، بلكه با بيمهري به ايران، بساط خود را پهن كنند و در خليجفارس جولان دهند؟ اشكال كار كجاست؟ فقط فرصتطلبي و چندجانبهگرايي چينيهاست؟ خطاهاي استراتژيك داخلي و خارجي و جاماندگي سياست خارجي ايران نيست؟ اين هم توطئه امريكاست؟
عدم توازن در عرصه داخلي و بينالملل
اتكاي تك بعدي به «قدرت سخت نظامي»- شخصا به تلاشهاي بزرگي كه براي استقلال كشور و قدرت دفاعي كشور طي چندين دهه شده ارج مينهم و به خونهاي پاك مرزداران وطن سر تعظيم فرود ميآورم، اما كاستيها و انحرافات بزرگي نيز بروز يافته است. از مشكلات حكمراني كشور آن است كه استقلال در سياست خارجي از جمله رابطه با روسيه و چين متوازن دنبال نشده و نگراني از وابستگي بالا گرفته است، همچنين حاكميت با عنوان استقلال و افزايش قدرت هستهاي و نظامي، هم با مردم ميهن و هم با بخش عظيمي از جهان قهر كرده، يا در دام توطئه رقبا افتاده است. كشور از حالت توازن هم در عرصه داخلي و هم بينالملل خارج شده و تحريمهاي چند ده ساله توان ملي كشور را به شدت تنزل داده است. حالا بايد روشن شده باشد كه بدون اتكا به قدرت اقتصادي كه از مولفههاي نخست در برقراري امنيت ملي است (كه روابط گسترده با جهان و دسترسي به بازارها شرط لازم آن است) و جمهوريت و فرهنگ و مولفههاي ديگر «قدرت نرم»، اتكاي تكبعدي به «قدرت سخت نظامي» با همه اهميتش در منطقه خاورميانه كافي نيست، بلكه هم شكاف و نارضايتي داخلي و هم فشار و طمع خارجي را برميانگيزد كه چنين نيز شده است. اين نگاهي است كه رهبران كشور در تحليل سقوط شوروي داشتند. حال چه شده است كه آن تحليلها فراموش شده است؟ گسترش روابط با كشورهاي منطقه نيز گرچه مفيد است، اما با توجه به نوع روابط اين كشورها با قدرتها، بدون ارتباط متوازن و متنوع و معمول همه ملتها با همه جهان نتيجه كاملي نخواهد داشت. ميدانيم كه در طول جنگ و دولت آقاي مهندس موسوي، با همه خصومتهاي قدرتها، هرگز رابطه اقتصادي ايران با امريكا و دول غربي و روسيه و چين و همچنين رابطه با ملتها قطع نشد.
نيازمند توافق در داخل و توازن در خارج هستيم
اينگونه نيست كه جهان يا سلطهگر است يا سلطهپذير- اينكه ما نميتوانيم با قدرتها مذاكره كنيم يك اتهام و توهين به نخبگان ايران و يك فرصتسازي براي رقيبان است. چرا پس از 43 سال نميتوانيم؟ خواهيد گفت آنها قابل اعتماد نيستند. آري، مگر چين قابل اعتماد بود؟ مگر روسيه قابل اعتماد است؟ تركيه كه در انديشه جابهجايي مرزهاي شمالي از طريق آذربايجان است، قابل اعتماد است؟ ايران در موقعيت راهبردي چهارراه جغرافياي سياسي، اقتصادي به عنوان يك فرصت بينظير قرار دارد، اما به شكل روزافزوني تلاشها متمركز بر دور زدن اين چهارراه است به جاي عبور از آن. تركيه كه با رژيم اشغالگر هم ارتباط دارد، سال 2022 را سال ارتباط با جهان نام نهاده است، اما ايران كه بايد نقطه تعادل منطقه و چهارراه ارتباطي باشد هر ساله تعداد كشورهاي طرف قرارداد خود را كاهش داده و اين به تنهايي از وضعيت غمانگيز پاسپورت ايراني هويداست. بهعينه مشاهده ميكنيم كه به دليل عملكردها، هر روز در رسانههاي جهان ايران و ايراني تخريب و وهن ميشود و اين درحالي است كه ايران و ايراني از يك رسانه موثر مستقل يا حتي دولتي در تراز قابل قبول، چه در داخل يا سطح بينالملل هم برخوردار نيست. دامنه نارضايتيهاي داخلي و ناكارآمديها روشن است. اين مغاير با كرامت و عزت ايران و ايراني است و حق ايران و ايراني نيست كه در وطن غريب باشد و در غربت وهن شود. واقعيتها فرياد ميزند كه در جهان پيچيده امروز اصرار بر سياستهاي تكبعدي گذشته، جواب نميدهد. اينگونه نيست كه جهان يا سلطهگر است يا سلطهپذير و تمام راهحلها به اعمال قدرت سخت در داخل يا خارج يا قطع رابطه با فلان كشور ختم ميشود. راهحلهاي بينابيني هم وجود دارد. به جاي قهر با مردم و به جاي قهر با جهان، تحول و توافق در داخل و توازن راهگشا و بنبستشكن در خارج، راهحلي است كه فوريت دارد. آنگاه چين و ديگر قدرتها، در جاي صحيح خود قرار خواهند گرفت.