آگوستو بوآل، بنيانگذارِ يك تئاتر ناب
تاريخ دگرگونيهاي تئاتر در قرن بيستم را بايد حول محور دگرگوني رابطه تماشاگر با تئاتر دانست. آگوستوبوآل به تبع اين دگرگونيها در تئاتر خود تغييرات اساسي در جايگاه تماشاگر را رقم زد. تماشاگر به عنوان مولفه اصلي بيشترين نقش را در اجراي تئاتري بر عهده دارد. آگوستو بوآل در آثارش بر تاثيرات آموزشي تئاتر براي تغييرات اجتماعي، برخوردار بودن تماشا- بازيگر از جايگاه ويژه تاكيد دارد. براي او اهميت داشت كه رويكرد مخاطب به پديده تماشا- بازيگر چگونه بوده باشد. در شيوههاي اجرايي او تماشاگر به عنوان مولفه اصلي، بيشترين نقش را در روند اجرا بر عهده دارد. ميتوان نتيجه مطالعات انجامشده درباره او را مورد ارزيابي قرار داد و به موارد زير اشاره كرد: 1- حضور مردم عادي هم به عنوان تماشاگر و هم به عنوان بازيگر تئاتر براي كسب آگاهي اجتماعي و سواد، 2- پيشنهاد راهحلي براي ايجاد دموكراسي از طريق تئاتر و 3- براي حل مشكلات اجتماعي مردم به اجراي نمايشي از مشكلات زندگي خود ميپردازند؛ با هدف مشورت با ديگران و ارايه بهترين راهكار.
آگوستو بوآل يك تئاتري ناب است. از اين جهت كه براي اين هنر نظريهپردازيهاي كاربردي ارايه كرده است. بوآل فرزند زمانه خويش است و چيزي را پيشنهاد ميدهد كه در روزگار ما برگرفته از شرايط اجتماعي و سياسي و اقتصادي است و طوري نظريه خود را به عينيت متصل ميكند كه براي همه قابل درك باشد. او به دنبال ارتباطي دو سويه است و هنرمند را از تماشاگر جدا نميكند؛ بلكه با اتصال اين دو بستر تئاتر و زندگي را در هم ميآميزد تا آنچه به اجرا درميآيد برگرفته از جريان خود زندگي روزمره باشد. مردم هم به عنوان جزيي از اين تئاتر و زندگي، پا پيش ميگذارند تا با مطرح شدن مسائل بتوانند حتيالمقدور راهحلي هم براي خروج از آن پيشنهاد بدهند. ايجاد يك وضعيت عيني و ملموس بستر تئاتر آگوستو بوآل است. او انديشه خود را معطوف به لحظه اكنون ميكند تا با توجه به اتفاقات و پيشآمدهاي ريز و درشت بتواند همه را متوجه اين موضوع كند و با وجود بيتفاوت نبودن تماشاگر او را كنشمند كند. بوآل بازيگر را از بين مردم انتخاب ميكند و متون او نيز ريشه در اجتماع و مسائل روزمره دارد. مكان اجرا نيز هر جايي ميتواند باشد كه همه با يك كنش اوليه ناخواسته دعوت ميشوند تا شاهد بخشي از متن، اجرا و بازي بدون رعايت قراردادهاي معمول باشند؛ چون لحظه تعيينكننده نهايي است. بوآل شيوهاي جديد از تئاتر مردمي را در برزيل ايجاد كرد كه به سرعت در امريكاي لاتين رشد و گسترش يافت. دليل عمده اين رشديافتگي به شرايط بحراني امريكاي لاتين برميگشت كه همه كشورها يا به دنبال تثبيت استقلال خود از يوغ استثمارگران غربي يا در داخل به دنبال گريز از حكومتهاي مستبد و وابسته بودند. شورشهاي جريان چپ با وجود تهديدهاي امريكا به دنبال برونرفت از وضعيت خشن اقليمي بودند و هنوز هم شعلههاي آن در برخي نقاط امريكاي لاتين ديده ميشود.