قصه برادران گريم
مرتضي ميرحسيني
نام يكي از آن دو ياكوب و ديگري ويلهلم بود. عضوي از اعضاي خانوادهاي معمولي و پرجمعيت بودند و به جز يكديگر، هشت برادر و خواهر ديگر هم داشتند. بعد از مرگ زودهنگام پدرشان، چند سالي در فقر و سختي زندگي كردند و دورهاي نه چندان طولاني، براي تامين مخارج تحصيل به پدربزرگ مادري وابسته بودند. هر دو بسيار باهوش و سختكوش و بهترين دانشآموزان مدرسه خودشان بودند. باهم پشت يك ميز مينشستند و كنار هم روي يك تخت ميخوابيدند. پدربزرگشان اواخر عمر در نامهاي به آنها -كه آن زمان هنوز دو پسر نوجوان بودند - نوشت شما دو نفر دنيا را با همه رنجها و بيرحميهايش ديديد و براي اينكه آينده بهتري داشته باشيد بايد روي پاهاي خودتان بايستيد. مرگ پدربزرگ، زندگي را براي آنان سختتر كرد و سرپرستي خانواده به عهده ياكوب - كه آن زمان يازده يا دوازده سال داشت - افتاد. خانواده به خانهاي كوچكتر نقل مكان كرد، اما نه ياكوب از درس و مدرسه بازماند و نه ويلهلم مجبور به ترك تحصيل شد. ويلهلم اواخر دوره دبيرستان، چند ماهي بيمار و خانهنشين شد، اما هر دو برادر با فاصلهاي كوتاه از يكديگر در دانشگاه ماربورگ، در رشته حقوق پذيرفته شدند. گويا به پشتوانه نمرات عالي و اشتهار به اينكه در درس بسيار جدي و سختكوش هستند از پرداخت هزينههاي دانشگاه معاف شدند و فرصت تحصيل در موسسهاي را پيدا كردند كه تقريبا همه دانشجويانش، فرزندان طبقات بالاي جامعه بودند. در همين دانشگاه با پروفسور فردريش ساويني آشنا شدند و زير سايه او فرصتهاي بيشتري براي مطالعه و تحقيق در تاريخ و حقوق و فرهنگ عامه به دست آوردند. ساويني اين دو برادر را بسيار دوست داشت و حتي زماني كه در سفري كاري به پاريس رفت، ياكوب را براي دستياري با خودش برد. ويلهلم در آلمان (كه آن زمان بخشي از امپراتوري مقدس روم بود) ماند و مطالعات گستردهاي را در ادبيات سرزمينش شروع كرد. آنها بيتوقف پيش ميرفتند، اما زندگي هنوز تلخيها و بيرحميهايش را داشت. مادرشان سال 1808 از دنيا رفت و خانواده را در سوگ نشاند. اين غم براي همه اعضاي خانواده سنگين بود، اما ياكوب را مدتي از پا انداخت و در افسردگي شديد فروبرد. همان سالها جنگهاي ناپلئوني اروپا را بههمريخت، نظم كهن را تكان داد و مرزها را جابهجا كرد. اين تغيير و تحولات در زندگي سياسي و اجتماعي ايالتهاي آلمانينشين نيز تاثير گذاشت و دشواريهاي پيش روي برادران گريم را بيشتر كرد. نيز نوشتهاند كه اين خانواده تا 1810 هنوز بسيار فقير بودند، تا جايي كه لباس مناسب نميپوشيدند و غذاي كافي نميخوردند. چندي بعد به واسطه دو نفر از دوستانشان (لودويگ آرنيم و كلمنس برنتانو كه هر دو در ادبيات آلمان و جنبش رمانتيك اين كشور نامهاي مهمياند) كار جمعآوري قصههاي عاميانه آلماني را پذيرفتند. چارچوب كارشان اين بود كه قصههاي كهني را كه سينه به سينه نقل ميشدند يا در كتابهاي قديمي ثبت شده بودند پيدا كنند و در مجموعهاي مدون، به شكل يك كتاب مستقل به زبان رايج زمانه دربياورند. برادران گريم اين پيشنهاد را پذيرفتند و كارشان را با جستوجو در كتابخانهها و شنيدن قصههاي شفاهي شروع كردند. براي كتاب عنوان «قصههاي خانوادگي و كودكان» را انتخاب كردند اما بعدتر به «قصههاي پريان گريم» مشهور شد. نخستين ويرايش از جلد يكم كتاب در چنين روزي از دسامبر 1812 آماده و عرضه شد كه در آن 86 قصه جمعآوري شده بود. برادران گريم كار روي كتاب را همچنان ادامه دادند و هر چند سال يكبار، ويرايش تازهاي از آن منتشر كردند. ويرايش هفتم كتاب كه سال 1857 آماده شد 210 قصه را در خود جاي ميداد كه در فهرستش قصههايي مثل «سيندرلا» و «سفيدبرفي و هفت كوتوله» و «هانسل و گرتل» ديده ميشد. برادران گريم كتابهاي ديگري هم نوشتند و در سير ادبيات آلمان (و اروپا) نقش داشتند، اما با «قصههاي پريان گريم» بود كه به شهرت رسيدند و مشكلات مالي را پشت سر گذاشتند. كار اين دو برادر به الگويي براي محققان ديگر تبديل شد و برخي ديگر، از روسيه و نروژ گرفته تا ايرلند دست به اجراي كارهاي مشابه زدند.