• ۱۴۰۳ يکشنبه ۴ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5381 -
  • ۱۴۰۱ سه شنبه ۲۹ آذر

فارسي در ايران امروز زبان مشترك ملي است نه زبان قوم غالب!

فريدون مجلسي

وقتي بحراني سياسي ديديد كساني مي‌كوشند براي رسيدن به اهداف خود شيپور را از سر گشادش بنوازند! منازعات منطقه‌اي متقابل جمهوري اسلامي برخي از كشورهاي رقيب را به فكر تضعيف ايران با كشاندن به جنگ‌ها يا بحران‌هاي فرسايشي براي تسهيل در رسيدن به اهداف خودشان انداخته. يكي از اين موارد تحريك زمينه‌هاي قومي و زباني و مذهبي براي ايجاد بيگانگي و گسست ملي است. مدتي است كه زبان فارسي را هدف اينگونه تبليغات كرده است. در افغانستان نيز كه خاستگاه اصلي زبان فارسي و بلخ مركز باليدن آن بوده و هميشه زبان رسمي آن ديار محسوب مي‌شده است، با تحريك اقوام بدوي كوه‌نشين پشتون در دو سوي مرز افغانستان و پاكستان، اكنون مي‌كوشند زبان آنان را كه يك‌سوم جمعيت آن كشور را تشكيل مي‌دهند به عنوان زبان رسمي آن كشور جايگزين زبان فارسي كنند، در حالي كه حاكمان افغانستان در دو سده اخير همواره از قوم پشتون بوده‌اند و زبان ديواني آنان طبق سنت كل منطقه هميشه فارسي بوده است. در شوروي با تشكيل و تفكيك خانات منطقه تركستان، سمرقند و بخارا و مرو را به كشورهاي ازبكستان و تركمنستان واگذار كردند تا تاجيكستان هرچه كوچك‌تر شود. در ايران نيز دست‌هاي پنهان با سودجويي از برخي مشكلات و تعصبات داخلي و تفاوت‌هاي زباني اقوام مرزنشين ايراني كوشيده‌اند فارسي را كه زبان فاخر ارتباطي و وحدت ملي جامعه فرهنگي و جغرافيايي ايران بوده است در حكم زبان غالب و مسلط قومي بيگانه بر اقوام ديگر معرفي كنند. يعني به بهانه اينكه در كشوري به بزرگي ايران زبان‌ها يا لهجه‌هاي محلي متفاوت وجود دارد، كوشيده‌اند ابراز مخالفت با اشتراك صدها ساله در زبان توافق‌شده وحدت ملي ما را ابزار گسست كنند. 
رواج زبان فارسي به عنوان زبان مشترك اقوام ايراني، هرگز تحميل زبان قوم غالب نبوده است. در همين ايران امروزي، فارسي گرچه ريشه كهن پارتي در دوران طولاني اشكاني و سپس تاثير‌گذاري بر زبان پارسي ساساني داشته اما جز در خراسان و تا حدي لرستان زبان بومي ساير نقاط نيست، بلكه زبان برگزيده و اكتسابي براي ارتباط ملي است. تاريخچه اين زبان كه سابقه آن به امپراتوري هزارساله آميختگي پارتي اشكاني و ساساني پارسي در تيسفون دارد، پس از اسلام به نهضت صفاريان و حكومت ساماني بر مي‌گردد كه خودشان را ادامه بهرام چوبينه پارتي يعني خراساني مي‌دانستند. اين زبان شايد به اعتبار پيشينه غني خود فرصت باليدن و تحول ادبي فوق‌العاده و تثبيت‌كننده‌اي يافت كه اتفاقا تركان غزنوي در تحول و توسعه آن بسيار موثر بودند. حكومت‌هاي آل زيار و آل بويه كه خودشان زبان‌هاي بومي جداگانه داشتند نيز به موازات غزنوي با كشاندن پاي ابن سينا از بلخ به اصفهان و همدان در ايران امروزي در توسعه فارسي نقش اساسي داشتند و قابوسنامه يك نمونه ادبي- سياسي از آن است كه صريحا به اهميت سياسي زبان فارسي اشاره دارد. اما از همه مهم‌تر نقش تركان غز سلجوقي در توسعه زبان مشترك فارسي به سوي شرق است. اينان با تمركز در اصفهان و توسعه تا قونيه و تشكيل حكومت سلجوقيان روم كه شورش عثمان و حكومت عثماني نيز منشعب از آن بود و به همين دليل زبان ديواني فارسي را به ارث برد. اين زبان در ديوان عثماني تا پايان قرن ۱۹ ادامه داشت. سلجوقيان با كشاندن خيام نيشابوري و خواجه نظام الملك طوسي و سياستنامه‌اش، فارسي خراساني را در امپراتوري ايران تثبيت كردند. مكاتبات تيمور و زبان ديواني او نيز فارسي ناب بود كه ميراثش به امپراتوري تيموري (مغول) هند رسيد. 
سعدي چند بيتي شعر به زبان پارسي بومي شيرازي دارد كه براي ما نامفهوم و نازيباست، يعني زبان فارسي حتي در ايالت فارس نيز زبان غير بومي و ديواني بوده است. منظور اينكه اگر امروز فارسي را زبان ملي بدانيم حتي در ميان كساني كه گويش‌هاي بومي خود را هم فراموش كرده‌اند، نمي‌توانيم آن زبان برگزيده و مشترك فرهنگي را تحميلي بدانيم. در عين حال نمي‌توانيم منكر وجود زبان‌هاي رايج مهمي مانند تركي آذري و كردي ميان ميليون‌ها ايراني شويم كه آشنايي با آنها و تسهيل ارتباطي ايجاب مي‌كند «همه» ايرانيان يك آشنايي اوليه با اين زبان‌ها داشته باشند. نفوذ زبان تركي در آذربايجان تدريجي بوده است اما كشتار تركان عثماني از عشاير ترك شيعه در شام و استاج و روم (عثماني) موجب مهاجرت جمعي آن عشاير مانند شاملوها، شام بياتي‌ها، استاجلوها و تركمان قاجار شيعه ترك زبان به آذربايجان و ابزار روي كار آمدن شاه‌اسماعيل صفوي شيعه، با زبان مشترك فارسي شد. اما نمي‌توان اين واقعيت را ناديده گرفت كه امروز با جامعه‌اي بزرگ و چند زباني و در هم آميخته مواجه هستيم. شخصا با فدراليسم منجر به گسست مخالفم. آموزش زبان بومي در مدارس بومي نيز به تسهيل ارتباط جمعيتي سرزميني كمك نمي‌كند، بلكه به گسست كمك مي‌كند. اما به نظر اين نگارنده و در انطباق با قانون اساسي ايران، چرا نبايد در مدارس ابتدايي ما ضمن آغاز و تداوم آموزش زبان فارسي در هر كتاب ابتدايي به موازات آن و در همان كتاب دو زبان تركي و كردي نيز در همان صفحات چاپ و آموزش فارسي و يكي از اين دو زبان مهم براي همه ايرانيان اجباري شود؟ 
امروز تهران بزرگ از آن سوي كرج تا شهر ري و آبعلي و لواسان خودش يك ايران و آميزه‌اي از كل اقوام ايراني است. بزرگ‌ترين شهر آذري‌نشين جهان تهران بزرگ است نه تبريز. بزرگ‌ترين شهر كردنشين جهان تهران است نه سنندج! مغز انسان نيز از آموزش چند زبان به هم آميخته كم نمي‌آورد. احترام به ميليون‌ها هموطن ايجاب مي‌كند زبان فارسي و دست‌كم يكي از اين زبان‌هاي اصلي ملي را بياموزيم. خوشبختانه آميختگي قومي با وجود تمركز آذري‌ها در آذربايجان و كردان در كردستان طوري است كه دليلي براي فدراليسم سياسي باقي نمي‌ماند. كردها و ترك‌ها در خراسان جمعيت ميليوني دارند! كدام خانواده ايراني را مي‌يابيد كه خويشاوندان آذري و كرد نداشته باشد؟ براي وحدت ملي بايد همه ايرانيان در سراسر ايران بدون توجه به تعصبات مذهبي و قومي از امكانات اجتماعي و سياسي برابر باشند. احترام متقابل به زبان ميليوني هم‌ميهنان ايجاب مي‌كند آموختن زبان داخلي دوم براي همه ايرانيان الزامي باشد.
وقتي زباني ميان ۲۵ درصد جمعيت (تركي) يا ۱۵درصد جمعيت (كردي) رواج دارد زبان ملي محسوب مي‌شود. يعني كافي نيست و شايد به مصلحت هم نباشد فقط در آن استان‌هاي بومي (كدام استان‌ها؟) به صورت زبان قومي تدريس شود. بايد همه ايرانيان حداقل يكي از زبان‌هاي اصلي غير فارسي را بخوانند. در سوييس تقريبا همه، يعني فرانسه زبان و آلماني زبان و ايتاليايي زبان، زبان‌هاي آلماني و فرانسه را مي‌دانند و زبان خارجي آنان انگليسي است. 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون