نفي بلد
حسن لطفي
نفي بلد رفتاري امروزي نيست. مال دوره باستان به بعد است. دستوري صادر ميشود و فرد و افرادي ناگزير به ترك سرزميني ميشوند. سرزميني كه در آن به دنيا آمده يا وارد آن شدهاند. نوعي جريمه است. جريمه سختي هم هست، چراكه اگر آن سرزمين وطنت باشد، عشق، مهر و علاقه به آن پاگيرت ميكند. اگر هم در آن به دنيا نيامده باشي و ملك آبا و اجداديت نباشد، لابد دلبسته آني يا خيرت در بودن در آن سرزمين است (يا حداقل در آن سرزمين شري گريبانت را نميگيرد). در گذشته نفي بلد يا به تعبيري تبعيد از وطن باعث غم و اندوه بود. غمي كه گاه كشنده ميشد و عمر آدمي را كوتاه ميكرد. نامههاي بسياري در تاريخ وجود دارد كه فرد تبعيدي از سختي زندگي در زيستگاه اجبارياش گفته است. زيستگاهي كه اگرچه مثل زندان، ديوارهاي بلند و در و قفل و زنجير ندارد، اما دردي دارد كه روح و جسم را ذره ذره ميخورد و جان را به لب ميآورد. اينطور كه از ظواهر امر بر ميآيد نفي بلد كمكم جواب نميدهد. انگار بايد كمكم لغتنامهها را بازنگري كرد. بايد جلوي نفي بلد، توضيحي ننوشت. بايد بگذاريم تا آدمهاي مختلف، با ديدگاههاي متفاوت، نويسنده توضيح نانوشته باشند. از وقتي آدمها روياي خود را در سرزمين ديگري جز وطن خود جستوجو ميكنند، براي بيان نظرات و ديدگاه خود جلاي وطن ميكنند، از زماني كه ممنوعالخروج شدن تنها براي مجرمان مالي و آدمكشها نيست و ابزاري براي ترساندن افراد براي ابراز عقيده شده است، ديگر نفي بلد مجازات نيست (خصوصا اگر تبعيد به كشوري ديگر باشد) نوعي امتياز است؛ امتيازي كه تا حدودي شبيه امتيازي است كه براي شخصيت فرعي سهگانه گشت ارشاد (با بازي ميرطاهر مظلومي) فراهم ميشود. منظورم شخصي است كه زمانيكه در چنگال شخصيتهاي اصلي (با بازي ساعد سهيلي و پولاد كيميايي) اسير است (اسير است؟) ناگزير به گفتن غلط كردن ميشود، اما همينكه رهايش ميكنند و كمي از مامورين تقلبي گشت ارشاد دور ميشود، شروع به اعتراض و فحش دادن به زورگويان ميكند. عملي كه نشان ميدهد زور و اجبار پاسخگو نيست. جالب اينجا است كه سعيد سهيلي (كارگردان سهگانه گشت ارشاد) در هر سه فيلم با تكرار رفتار اين فرد بر جواب ندادن اجبار تاكيد ميكند (شايد هم اينطور برداشت ميشود و سعيد سهيلي چنين قصدي نداشته) البته در واقعيت هم همينطور است. حرفها و موضعگيريهاي افرادي مثل گلشيفته فراهاني، عباس معروفي، بهمن قبادي، مزدك ميرزايي و ليست بلندبالايي از مهاجران و نفي بلدكنندگان (خودخواسته يا اجباري) نشاندهنده اين اتفاق است.
پانوشت: نويسنده اين مطلب دوست دارد نفي بلد، تبعيد و هر چيزي كه انسان را از كشورش دور ميكند دردي كشنده داشته باشد و ممنوعالخروج شدن فقط براي فرار مجرم انجام گيرد، چون در آن صورت معلوم ميشود در سرزمين و وطن آدم همهچيز سر جاي خودش است.