ادامه از صفحه اول
نبايد قيصريه مردم را به خاطر دستمال قدرت به آتش بكشيم
بدون وجود اين زيرساخت توسعه اقتصادي و اجتماعي امكانپذير نيست. به علاوه اينترنت فقط در محدوده داخل كشور نيست، بلكه روابط با جهان نيز ركن اساسي آن است. وجودش در مبادلات اسنادي، آموزشي و پژوهشي، مالي و پولي، ارتباطات، گردشگري و... ضروري است، بهطوري كه دسترسي به آن جزيي از حقوق اوليه شناخته شده است.
نكته دوم اين است كه با گذشت زمان امكان دور زدن اينترنت سختتر و سختتر ميشود و چه بسا تحولات اخير در فناوري از جمله استارلينك، ماجرا را به كلي تغيير دهد. اصولاً سياستگذاري بر منع و فيلترينگ، بسيار هزينهبر و نيز ناپايدار است و هر آن ممكن است كه شيوههاي جديدي براي خنثي كردن آنها به وجود آيد. نكته مهم بعدي اينكه دسترسي به اخبار و نظرات منحصر به اينترنت نيست، دسترسي به ماهوارهها ممكن است و ميتواند نقش مخربتري را ايفا كند؟ بنابر اين فيلتر شدن و يا كاهش سرعت اينترنت، ميتواند عوارض جدي در همه حوزهها داشته باشد. براي مثال رفتن يا به تعبير تندتري فرار يك بازيكن خارجي از تيم پرسپوليس ميتواند آغاز يك فرآيند جديد باشد. حتي ممكن است شكايت عليه او در دادگاه ورزش نيز پذيرفته نشود يا از اين پس مسابقات بينالمللي در ايران برگزار نگردد. يا حتي در حوزههاي غير ورزشي نيز ايران به كلي منزوي گردد زيرا مسير ارتباط با جهان اينترنت است اگر اين قطع شود، مثل آن است كه راه و فرودگاه و برق و تلفن قطع شود. از سوي ديگر زندگي و معيشت مردم بهشدت با اينترنت گره خورده است. چند روز پيش به تناسبي مدير يك هلدينگ بخش خصوصي را ديدم كه براي سرمايهگذاري در سال آينده برنامه داشت، ولي نگران بود كه آيا انجام دهد يا خير؟ ميگفت در همين چند ماه به دليل مشكلات اينترنت، درآمد يكي از شركتهاي زيرمجموعه آن كه شناخته شده هم هست و صدها كارگر دارد، حدود يكسوم كاهش يافته است. خلاصه اينكه مقاومت در برابر تحولات فناوري بيفايده است، تمام انرژي حكومت را صرف خود ميكند و آن را تحليل ميبرد و مستهلك ميكند و تواني و فرصتي را براي فكر كردن به توسعه و رفاه مردم باقي نميگذارد و از همه بدتر اينكه نه فقط رفاه مردم را در خطر قرار ميدهد، بلكه كينه و نفرت عجيبي را در مردم ايجاد ميكند كه حد و اندازه ندارد. گمان نكنيد كه منظورمان مردم طبقه متوسط به بالا هستند، بله؛ آنان هم هستند، ولي اكنون و در ابعاد بسيار بزرگتر مردم و جوانان طبقات پايين هستند كه براي انجام كارهاي عادي خود بايد مزه انواع مشقات را بچشند تا از فيلترينگ عبور كنند و سرعت اندك اينترنت را تحمل كنند، و هر روز بيشتر از گذشته كينهجو و خشمگين ميشوند. اين ادعاها را ميتوان به راحتي تحقيق كرد و نتايج آن را دريافت. روشن است كه نبايد قيصريه مردم را به خاطر دستمال بيارزش قدرت به آتش كشيد. و آخرين نكته اينكه چرا ميگوييم سياست جاري درباره فضاي مجازي شكست خورده است؟ اگر به آمار و ارقام دنبالكنندگان و بازديدها و موافقتها و مخالفتهاي زير پستهاي منتشره در فضاي مجازي مراجعه شود نشان ميدهد كه نه تنها اين سياست به اهدافش نرسيده، سهل است كه دوستان و طرفداران خود را بيش از پيش به حاشيه رانده است.
شادي ملي! (۱)
در واقع انسان مومن شادياش آشكار و اندوهش پنهان است. اين اندوه، اندوه جهان گذرنده نيست. به تعبير حافظ: «با دل خونين لب خندان بياور همچو جام!» ديگر زيباتر از اين نميتوان چنان مفهومي را تصوير كرد. وقتي شادي مردم آرژانتين، ميليونها نفر از ساكنان بوئنوسآيرس را ميديدم كه چگونه مثل دريايي آغوش گشودهاند و اتوبوس حامل قهرمانان تيم ملي را كه مانند كشتي آرام و با وقار در ميان امواج جمعيت حركت ميكرد، ديدم؛ با خود گفتم، همه ملتها به شادي ملي نياز دارند! كاش ما هم شاهد چنين شاديهايي در ايران باشيم. ما در فرهنگ ديني يا دقيقتر فرهنگ و سنت مذهبي شيعه، به اين موضوع و به اين مهم كمتر انديشيده يا توجه نكردهايم. ببينيد! ما عزاداريهاي دستهجمعي و ملي داريم. مثل محرم و صفر و ايام فاطميه. اين ايام پس از پيروزي انقلاب اسلامي افزوده هم شده است. به حدي كه شاديها و موسمها يا مناسبتهاي شادي مذهبي در حاشيه قرار گرفته است. به عنوان مثال، جشن ميلاد پيامبر اسلام، يا ميلاد فاطمه زهراء، امامان عليهمالسلام نسبت به سوگ شهادت يا رحلت، اصلا قابلقياس نيست. در شكل ظاهري هم اين تفاوت ديده ميشود. بگذريم كه برخي با بيسليقگي و البته جهالت، ميكوشيدند پس از پيروزي انقلاب، جشن ملي نوروز را كمرنگ، بلكه حذف كنند! در قاهره، در نزديكي مسجد رأسالحسين عليهالسلام، در مسافرخانهاي بياستاره! اتاق گرفته بودم. هر روز براي نماز به مسجد رأسالحسين ميرفتم. حرم را مثل حجله عروس آراسته بودند. مردم گاه شاخههاي گل ميآوردند و بالاي ضريح ميانداختند. در حرم سيده زينب، در آخر وقت، خدّام، از سبدهاي گل كه بالاي ضريح چيده شده بود، شاخههاي گل براي زائران پرتاب ميكردند. فضاي زيارت پر از لبخند و تبسم و شادي بود. به دوستي مصري كه استاد الازهر بود، گفتم: «اين فضاي شادمانه مسجد رأس الحسين و سيّده زينب، خيلي پر لطف و جذاب است.» گفت: «ما مصريها شيعيان افراح هستيم و شما ايرانيها، شيعيان احزان!» ديگر فشردهتر و گوياتر از اين نميشد، اين موضوع را تصوير كرد. واقعيت اين است كه جامعه، به ويژه جوانان به فضاي شادمانه، پراميد و جذاب نياز دارند. نسل ما يا نسل مسوولان محترمي كه در دهههاي شصت و هفتاد و هشتاد يا مانند برخي مراجع محترم در دهه نود و حتي صد سالگياند، از چشم جوانان هم بنگرند! همانگونه كه عزاداريهاي ملي يا دستهجمعي داريم، در فكر و تدارك شادمانيهاي ملي هم باشيم! يكي از پنجرههاي جذاب براي شادي ملي، موسيقي است؛ مسابقات ورزشي در عرصه محل و ملي و البته بينالمللي است. شاديهاي ما در نسبت با قهرماني تيمهاي مختلفمان نسبتي ندارد. فرصتهاي منطقي و طبيعي شادي را بايد دريافت، بلكه شكار كرد تا مردم نفسي تازه كنند و جوانان راهي به شادي و اميد پيدا كنند.
پي نوشت:
گيتا، (بهگواد گيتا) سرود خدايان، ترجمه محمدعلي موحد، تهران، انتشارات خوارزمي، ۱۳۸۵، ص۱۵۹