• ۱۴۰۳ جمعه ۱۸ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5389 -
  • ۱۴۰۱ شنبه ۱۰ دي

روايت‌هايي از دوران سلطنت محمدشاه (1)

مرتضي ميرحسيني

سومين شاه در سلسله شاهان قاجار بود. نيمه‌هاي دي ماه 1186 متولد شد و فقط چهار دهه عمر كرد. دوران پادشاهي‌اش نيز به سيزده سال نرسيد. عبدالله مستوفي مي‌گويد: «تاريخ بايد در حق اين پادشاه بنويسد كه اگر نقرس او را اسير بستر و بالين نكرده بود، بهترين شاهان سلسله خود مي‌شد، زيرا آنچه از اخلاق براي يك پادشاه خوب لازم است در او بوده. علاقه زيادي به واقف كردن اهالي كشور به اوضاع زمان از خود نشان مي‌داده و از حرص و طمع و خودپسندي و لفاظي و اسراف و بيهوده‌كاري به دور و به زيور خداترسي و حق‌شناسي و جديت و عدالت آراسته بوده است.» سخن مستوفي -به‌ويژه اگر ماجراي قتل قائم‌مقام را در نظر بگيريم - خالي از ايراد نيست، اما رگه‌هايي از حقيقت نيز در آن وجود دارد. روايت شده كه محمدشاه پيش از پادشاهي، زماني كه هنوز حتي صحبت وليعهدي‌اش هم به ميان نيامده بود براي تدبير مساله هرات راهي افغانستان شد. آن زمان خان‌هاي بانفوذ افغان به اشاره و حمايت انگليسي‌ها خواهان جدايي از ايران بودند. در اين سفر، ميرزا حسن مستوفي پسر ميرزا كاظم پسر آقامحسن آشتياني شاهزاده قاجار را همراهي مي‌كرد. «در موقعي كه جمعي از خوانين هرات براي مذاكره تسليم به اردو آمده بودند و تا نزديكي عصر مذاكره ختم نشده بوده است، محمد ميرزا به فكر مي‌افتد كه شب آنها را نگه دارد و در همان شب، اگر نه فردا صبح شايد كار را به نتيجه برساند. براي اين مقصود به قائم‌مقام مي‌نويسد يا پيغام مي‌كند كه تهيه‌اي براي نگاهداشتن آنها ببيند. قائم‌مقام جواب مي‌دهد تدارك لوازم پذيرايي آنها زحمت دارد، مرخص‌شان كنيد بروند و فردا بيايند. شاهزاده از اين جواب كه اگرچه محرمانه ولي سربالا بوده مكدر شده ولي چيزي به روي خود نمي‌آورد و صحبت را با خان‌هاي هراتي امتداد مي‌دهد. ميرزا حسن مستوفي كه حاضر و موضوع را به تفرس درك كرده بوده است از چادر بيرون مي‌آيد و پيشكار خود را مي‌خواهد و دستور تدارك پذيرايي خان‌ها را مي‌دهد. كم‌كم شب نزديك مي‌شود و هراتي‌ها اظهار مي‌كنند ما را مرخص كنيد برويم فردا صبح براي ختم مذاكره بياييم. ميرزا حسن با اشاره چشم حاضر بودن وسيله پذيرايي آنها را به شاهزاده حالي مي‌كند. شاهزاده همين‌ كه از تهيه شدن وسائل پذيرايي مطمئن مي‌شود، طوري مجلس را اداره مي‌كند و در آخر كار آنها را براي شب نگه مي‌دارد كه گويي اين پذيرايي بي‌سابقه بوده است و مايه آبرومندي دستگاه شاهزاده مي‌گردد.» اين كار ميرزا حسن در ذهن محمد ميرزا ماند و چند سال بعد، در دوره پادشاهي‌اش فرصتي براي جبران به دست آورد. راوي مي‌افزايد: «بعد از قائم‌مقام، مستوفي‌الممالك سابق را كه عبدالله‌خان امين‌الدوله پسر حاجي محمدحسين‌خان اصفهاني بوده است به جرم هواخواهي از حسينعلي ميرزا فرمانفرما مي‌خواهند عوض كنند. شاه حاجي ميرزا آقاسي را احضار مي‌كند و امر مي‌دهد شغل مستوفي‌الممالكي را به ميرزا حسن مستوفي پسر ميرزا كاظم آشتياني بدهد. حاجي عرض مي‌كند اگر اراده شاه تعلق گرفته باشد كه اين شغل مهم به يكي از مستوفي‌ها هم برسد خيلي‌ها هستند كه بر ميرزا حسن مقدم‌اند. شاه مي‌گويد: همين‌طور است كه مي‌گوييد، ولي ميرزا حسن يك شب در پشت ديوار هرات آبروي مرا حفظ كرده است و مي‌خواهم آبرومندش كنم و حق خدمت او را ادا نمايم. حق خدمتي كه تا يك‌صد سال در اين خانواده باقي ماند و نردبان صدارت و رياست وزرا و آقايي در اين كشور شد.» ناگفته نماند كه آن ميرزا حسن مستوفي‌الممالك كه در دوره مشروطيت چند بار رييس دولت شد و حتي بعدتر در دوره رضاشاه نيز از رجال معتبر و سرشناس كشور بود و همه «آقا» صدايش مي‌كردند، نوه همين ميرزا حسن بود كه در هرات همراه با شاهزاده قاجار بود و آن خوش‌خدمتي را انجام داد. (ادامه دارد) 

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون