گلهاي پژمرده
حسن لطفي
پنجشنبه و جمعه كه ميشود، كار و بار گلفروشهاي نزديك به قبرستانها سكه است. روي سنگ قبرها پر از دستههاي گل ميشود (خصوصا اگر مناسبتي مثل روز مادر يا پدر باشد) دستههاي گلي كه دو، سه روز بعد تكههاي خشك شدهاش در باد (اگر بادي باشد) از اين گوشه به گوشه ديگري ميروند. در روزهايي كه گورستانها خلوتند و خبري از هياهو، ترافيك، خرما، شكلات و... نيست. نميدانم وقتي بر گور مردگان گلهاي تازه ميگذاريم چه حسي پيدا ميكنند. نميدانم وقتي پرههاي خشكشده گل در هوا ميچرخد مردگان چه ميگويند. نميدانم.... چيزي درباره دنياي مردگان نميدانم. نه من، بلكه ديگران هم چنينند، چرا كه مرگ به تعبير مولا علي(ع) اسرار بزرگي است. به خاطر همين است كه نمردهايم، نميدانيم مردگان درباره گل، خرما، مراسم هفت و... چه حسي دارند. اما در دنياي زندگان، گلهاي روي قبرها نشانه معلومي از ارادت و عشق و احترام و... است. ارادت و عشقي كه هر وقت در مراسم ختمي حضور پيدا كردهام، گلهاي پژمرده روي گورها را ديدهام و بعدش نيازمندي از كنارم گذشته با خودم فكر كردهام، كاش حداقل براي ارتباط با مردگان دليتر عمل ميكرديم. ديدن گل در دست معشوق حال آدم را خوب ميكند، اما كاش به اين باور برسيم كه وقتي هزينه خريد گل، برگزاري مراسم عريض و طويل ختم، تهيه غذاهايي كه بسياريش دور ريخته ميشود و... تاثيرش كمتر از پولي است كه غذا ميشود و روي سفره نيازمندان قرار ميگيرد. تنپوش ميشود و تن مستحق كمكي را گرم ميكند. دارو ميشود و بيمار فقيري را درمان ميكند و... (خصوصا حالا كه اوضاع اقتصادي طبقات اقتصادي فرودست بدتر شده است) ميدانم باور و انجامش سخت است. ميدانم اين روزها به دليل كوچكتر شدن سفرهها و كم شدن قدرت خريد، ديگر حتي دست و دل عاشقان هم براي خريد دستهگل براي معشوق ميلرزد چه برسد براي خريد گل روي قبرها. اما بايد از جايي شروع كرد.
وقتي كساني كه مسوول به زندگي مردم (خصوصا نيازمندان) هستند در اين امر ناتوانند (به هر دليلي) بايد ديگران كاري بكنند. كاري كه ميتواند از گورستانها و مجالس ختم شروع شود. باز هم ميگويم سخت است. دليل اين سختي در عادتهايي است كه با گفتههاي ديگران در ما به وجود آمده. ديگراني كه از اين گلها، مجالس، عزاداريها و... نان ميخورند. قصدم نان بري نيست. دوست ندارم گلفروشها از رونق بيفتد. اما بهتر است گلها را براي كارهاي ديگري بخريم. بهتر است سهم گل مردگان را به زندگان بدهيم. بايد از جايي شروع كرد. پس زدن باورهاي كهنه قديم سخت است اما اگر تغيير نكنيم دير يا زود سختي زندگي ديگران گريبان كساني كه در ناز و نعمت هستند را خواهد گرفت. اين را من نميگويم. گلهاي پژمرده و خشكشده ميگويند.