نقدي بر فيلم «سه هزار سال اشتياق» به كارگرداني جورج ميلر
بينامتنيتِ بيهدف
ميلر در اين فيلم خواسته افسانههاي كهن و قصص باستاني را به كالبد زمان پيوند بزند اما...
رضا بهكام
«جورج ميلر» استراليايي در سيزدهمين اثر سينمايي خود به سراغ ژانر درام عاشقانهاي در پوسته فانتزي رفته است تا رويه ساخت آثار انيميشني و اكشن و آخرالزماني خود را به ظاهر تداومي جهتمند بخشيده باشد. او كه نويسنده و سازنده سري سينمايي «مكس ديوانه» است، در فيلم جديدش بازتابي از قصص باستاني ديده ميشود كه از مجموعه داستانهاي كوتاه كتاب «جن در چشم بلبل» به نويسندگي «آنتونيا سوزان بايات» وام گرفته است.
فضاي پستمدرني كه فيلمساز كهن كار را وا داشته تا به دل افسانههاي قديمي برود و به بهانه داستان فيلمش آنها را فراخواني و به تصوير بكشاند اما دو پرسش بنيادين در بدو كار شكل ميگيرد. اول آنكه: بهانه فراخواني مجموعه داستانهاي قديمي كه سينه به سينه از باورهاي مردمان در طول تاريخ نقل شده است در فيلم او چه جايگاهي دارند و دومين پرسش آنكه پيوند اين داستانها به زمان حال و قصه شخصيت اول روايت، محقق ادبي «اليتي بيني» تا چه حد قابلاتكا و اثربخش است؟
مجموعه داستانهاي كتاب «ا.اس. بايات» با بهرهمندي از بينامتنيت استفادهشده در آن مرزهاي جديدي را به وجود آورده تا با كمك زبان و روايت به تاريخمندي قصههاي خود جان و روح تازهاي ببخشد؛ حال آنكه استفاده مستقيم آنها در يك اثر سينمايي تا چه حد توانسته به داستان فيلمنامه موجود قدرت بدهد، جاي بحث دارد.
پيرنگ بيروني «سه هزار سال اشتياق» اگرچه آغازگر سفري خارجي براي شخصيت اصلي اثرش است اما اين جابهجايي مكاني به سفر دروني شخصيت نميانجامد. پلات بيروني فيلم بهانهاي را شروع ميكند تا به دل تاريخ اسطورهاي و دنياي اجنه وارد شود و جني را بازسازي كند كه پايش به دنياي امروزي باز ميشود. «ادريس آلبا» در نقش «جن» به ايفاي نقشي كهن ميپردازد و فضاي فانتزي و پستمدرن «ميلر» در «فرم» اصلي فيلم شكل ميگيرد اما آنچه به بهرهوري كامل نميانجامد استفاده هوشمندانه از مجمعالقصص فولكلوريست كه بايد روح بخش محتواي فيلمنامه موجود باشد. پاي جني به زمان حال باز ميشود و محققي را كه بينياز و راضي از زندگي خود نشان ميدهد وادار ميكند تا با شور و شوق آرزويي نو داشته باشد و وقتي نميتواند او را در دنياي مدرن امروزي به آرزويي وادار كند به دردسرهاي ساختگي و كليشهاي دچار ميشود.
اصطلاح بينامتني به رابطههاي گوناگون متون از لحاظ صورت و معنا اشاره ميكند. متون، بافتها و سياقهايي را فراهم ميكنند كه ميتواند ديگر متون را درون آنها خلق و تفسير كرد، بينامتنيت به رابطه تفسيري و معناشناختي ناظر است.
يكي از حساسترين و جديترين مباحث حوزه نقد متن، روابط بينامتني است. در واقع منظور از روابط بينامتني اين است كه هر متني ناظر به متون پيشين است و زماني كه مطالعات متني صورت ميگيرد توجه به نوع رابطهاي كه اين متون با هم دارند، حائز اهميت است. اصل اساسي نظريه بينامتنيت اين است كه هيچ متني بدون «پيشمتن» نيست و متنها پيوسته بر اساس متنهاي گذشته بنا ميشوند. هر كسي كه عهدهدار فهم يك متن است ميبايست رابطه آن متن با ساير متون را تعيين كند. جهت فهم يك متن تنها توجه به روابط درونمتني كارساز نيست و ميبايست به رابطه متن با ساير متون نيز توجه كند. «جوليا كريستوا» فيلسوف و منتقد ادبي فرانسوي- بلغاري نخستين كسي بود كه اصطلاح بينامتني را به كار برده است. او بينامتني را با اين جمله بيان كرده است كه هيچ متني جزيرهاي جدا از ديگر متون نيست. اين اصطلاح به رابطههاي گوناگوني اشاره دارد كه متون را از لحاظ صورت و مضمون به هم پيوند ميدهند. هر متني در نسبت با متون ديگر وجود دارد. هيچ متني را نميتوان به تنهايي و بدون اتكا به متون ديگر فهميد، زيرا نميتوان از استفاده كردن لغات و عباراتي كه ديگران قبلا استفاده كردهاند اجتناب كرد؛ بنابراين بينامتنيت نشاندهنده آن است كه همه رويدادهاي ارتباطي به نوعي به رويدادهاي پيشين مربوطند و از آنها بهره ميگيرند. يك متن را ميتوان حلقهاي در يك زنجيره بينامتني دانست. يعني مجموعهاي از متون كه در آن هر متن عناصري از متن يا متون ديگر را در خود تعبيه ميكند.
تمام تعاريف پاراگراف پيشين در حوزه بينامتنيت پاي خود را به فيلمنامه «سه هزار سال اشتياق» ميكشاند و خودش را روي پرده نقرهاي سينما نيز عيان ميكند.
اگرچه عطف آغازين فيلم در پرده نخست هنگامي كه محقق ادبي با بازي «تيلدا سوينتن» در اتاقي در هتل شهر استانبول با جن مواجه ميشود باشكوه و توانمند نشان ميدهد اما اين توانمندي با كنشمندي زوج سوينتن و آلبا همراه نميشود و بيشتر اوقات فيلم به راويگري جن و سِير در دل تاريخ و قصههاي سفر زماني جن تاكنون ميپردازد تا فيلمساز تلاش كرده باشد دومينوي پلات بيروني خود را به سازوكار زماني در فرمولهاي ساخت خود برساند. جني كه در پرده آخر فيلم به زندگي روزمرهاش با محقق و پروفسور قصه موجود تن ميدهد، اين پايان خوش مانند وصلهاي ناجور در بطن اثر ضربه زننده و پلشت مينمايد. چطور ممكن است شما در دل يك روايت سينمايي از چنين پايان غير كنشمندي استفاده و جن كه بر اساس روايات فولكلور همواره اسير و زنداني بوده را دچار آزادي كامل كنيد! استفاده از روابط سطحي و عشق زميني براي زندگي مسالمت بين جن و انسان كه بنيان يكي بر آتش و ديگري بر خاك است همانقدر ناملموس و غير واقعيست كه بتوان قدرت توهم و خيالپذيري را از انسان گرفت و او را در سطحيترين وضعيت موجود يعني زندگي آرام در كنار يك جن به حال خود رهايش كرد. قاعدتا استفاده تحقيقي از كتب آسماني و اديان در اين بين خالي از لطف و ثمربخشي نيست.
لذا بينامتنيتي كه «جورج ميلر» در نقش نويسنده فيلمنامه و كارگردان آن را كوركورانه به كار بسته است مرزهاي مفهومي روايات تاريخي را رعايت نميكند و داستانش را الكن و رهاشده باقي ميگذارد.
اما فيلمساز استراليايي در بهرهمندي از عناصر سبكي سينما چون سينماتوگرافي، نورپردازي، موسيقي و جلوههاي ويژه خود را موفق نشان ميدهد و با كمك تكنيكهاي روز تا حدودي داستان ضعيفش را بخيه ميزند و چشم مخاطبانش را به عناصر نامبرده معطوف ميكند اما قاعدتا او حتي با همه اين مولفههاي زيباييشناسانه ظاهري نميتواند اثربخشي افسانههاي كهن را پايدار نشان بدهد و رابطه علّت و معلولي درستي بين زمان گذشته و حال برقرار كند از همين روي روايت «سه هزار سال اشتياق» از نقطه مياني فيلم تا پايانش از ريتم افتادگي ضمني رنج ميبرد و فيلم پس از گذشت يكساعت به مرض كش آمدن دچار ميشود و جذابيت آن براي مخاطب به پايينترين سطح ممكن ميرسد؛ چه بسا اگر در دل درام عاشقانهاي كه فيلمساز تلاش ميكند آن را به جرح و تعديل برساند قدرت مثالزدني جن را به رويدادي اجتماعي وصل ميكرد ميتوانست نقطه اوجي نيرومند را براي تماشاگرانش رقم بزند. لذا استفاده از افسانههاي قديمي در فيلم حاصل به ظاهر بهانهايست براي واكشي تاريخ عثماني جهت بيان نوعي نژادپرستي و زنستيزي شاهانه و عدم تدبير سلاطين تركتبار براي حفظ كيان خود در طول دوران حياتشان.
«جورج ميلر» در آثاري چون «مكس ديوانه» جسورانه تلاش كرده با استفاده از ژانرهاي آخرالزماني و پساآخرالزماني، فضاهايي بكر براي مخاطبانش خلق كند اما تجربه اخير او در فيلم جديدش نشان داد كه در نقب افسانههاي كهن و قصص باستاني و اتصال آن به كالبد زمان حال تا چه حد ميتواند منفعل، ناكارآمد و بيهدف نشان دهد.
اگرچه عطف آغازين فيلم در پرده نخست هنگامي كه محقق ادبي با بازي «تيلدا سوينتن» در اتاقي در هتل شهر استانبول با جن مواجهه ميشود باشكوه و توانمند نشان ميدهد اما اين توانمندي با كنشمندي زوج سوينتن و آلبا همراه نميشود و بيشتر اوقات فيلم به راويگري جن و سِير در دل تاريخ و قصههاي سفر زماني جن تاكنون ميپردازد تا فيلمساز تلاش كرده باشد دومينوي پلات بيروني خود را به سازوكار زماني در فرمولهاي ساخت خود برساند