ادامه از صفحه اول
در ستايش هنر و در نكوهش سفارش، دخل و تصرف
لامارتين شاعر فرانسوي ميگويد: آنكه فكر ميكند من نيستم بلكه افكارم از طرف و به جاي من ميانديشند. حالا با نكات بالا چند جمله كه در چند وقت اخير بسيار شنيده شد را مرور كنيم:
۱- «جاي هنرمند در زندان نيست» حتما هنرمند هم مثل بقيه شهروندان است و مصونيت قضايي ندارد اما تجربه كردن زندان و قضاياي ديگر براي هنرمند تاثير ديگر و مهمي بر وي و آثارش و در قدم بعد بر جامعه ميتواند بگذارد. اگر هنرمندان اختلافنظرهايي با بخشي از حاكميت دارند همه تقصيرها گردن حاكميت است كه اين قشر مهم، حساس و تاثيرگذار را به گفتوگوي طولاني فرانخوانده و ذهنهايشان را به هم نزديك نكرده است. و البته جمله جاي هنرمند در زندان نيست بيشتر جملهاي پيشگيرانه است!
۲- «با هنرمند نميتوان با زبان زور و دستوري صحبت كرد» هم در اينجا معناي واقعيتري ميگيرد.
اصولا باتوجه به مطالب فوق، هنر و خلق اثر ،دستوري نيست بلكه جوششي است، اين گزاره به اين دليل نيست كه زبان زور باعث رنجش هنرمندان ميشود كه البته ميشود بحث اصلي حول عدم نتيجه بخشي اين زبان و شيوه است.
۳- لزوم فراجناحي بودن هم جور ديگري اثبات ميشود، هنر نه جناحبندي دارد و نه خودي و غيرخودي را برميتابد.
اتفاقا كساني كه ادعاي خودي بودن دارند ناخواسته ضربه بيشتري به اين مسير ميزنند، بودجههاي كلان و عدم تاثيرگذاري از ضربههايي است كه به كليت سينما وارد ميكنند.
۴- هيچوقت هنر به اندازه امروز براي جامعه ما حياتي و نجاتبخش نبوده است.
هنر و هنرمند ميتوانند پويايي را به جامعه برگردانند، آگاهيبخشي كنند و مفاهيم اساسي و زيبايي را يادآوري كنند و در آخر هرقدر هنر غيرسياسي و غيرجناحي باشد عمر طولانيتري خواهد داشت. ميتوان با نگاهي پرظن همه روايات را به نوعي سياسي برداشت كرد اما به همان آثار ميتوان نگاهي صرفا هنري داشت و در يك بسته هنري اگر نقدي هم هست روايت و ثبت شود. اميدوارم كه هرچه زودتر فيلمسازان شروع به فيلمسازي كنند و هنرمندان هنر خلق كنند و از آنسو وزارت ارشاد و نهادهاي مربوطه ضرورت اين جوشش را بيش از پيش درك كنند و فضاي امني را براي محافظت از اين مهم فراهم كنند. دغدغه مشترك همه طيفهاي موجود زنده بودن هنر و سينماست؛ براي اين مخرج مشترك نيز بايد يك كلام شد.
معبر سياست داخلي
مصوبه پارلمان اروپا عليه سپاه پاسداران از اين حيث قابل فهمتر است. در اين مورد توييتي نوشتم كه برخي افراد عامدانه يا ناآگاهانه آن را تحريف كردند. در آنجا توضيح دادم كه سپاه در سالهاي اخير عمليات يا رفتار ويژهاي متفاوت از آنچه در گذشته انجام داده، نداشته است، پس اگر قرار بر اعلام تروريست بودن آن باشد، بايد پيشتر انجام ميشد، نه الان و اگر حالا چنين كردهاند، نشان ميدهد كه مساله مربوط به چيز ديگري است. آن چيز هم تغيير مهمي است كه در ايران رخ داده و اتفاقا در حوزه سياست داخلي است. دولت جديد كه محصول مشاركت پايين است، نقطه عطف اين فرآيند بود، البته اين روند پيشتر و از ۱۳۹۸ شروع شده بود. اعتراضات ماههاي اخير هم در واقع واكنشي است به همين پديده كه نوعي نااميدي را نزد جوانان و مردم دامن زد، در حالي كه هر گاه انتخابات با مشاركت بالا انجام شده است، كشورهاي ديگر به ناچار ملاحظه رفتار خود را با ايران كردهاند. نمونه روشن آن انتخابات سال ۱۳۷۶ است كه كل معادلات مواجهه با ايران را تغيير داد. بنابراين افول از انتخابات با مشاركت حدود ۷۰ درصدي به انتخابات زير ۵۰ درصدي، نقطه عطف در سياست داخلي بود كه قدرت سياست خارجي كشور را دچار اختلال كرد و اعتراضات اخير نيز ضربه ديگري به اين قدرت ملي منبعث از سياست داخلي بود.
انتخابات سال ۱۳۹۲ و ۱۳۹۶ بسيار مهم بودند، هر چند انتخابات ۱۳۹۶ به اين علت كه پاسخ مناسبي از درون ساختار نگرفت به سرعت به اعتراضات ۱۳۹۶ و سپس ۱۳۹۸ منجر شد و آثار مثبت آن نابود شد و اتفاقا شايد يكي از علتهاي ترور سردار سليماني نيز همين برداشت امريكا بود كه آثار انتخابات سال ۱۳۹۶ از ميان رفته است. بنابراين معتقدم، اگرچه ضوابط و قواعد سياست خارجي به عنوان يك دانش و علم، مورد نياز ما و حكومت است ولي نبايد از مساله سياست داخلي غفلت كرد. حدي از پايداري و استحكام و مشاركت عمومي براي سياست داخلي امري ضروري است. سياست خارجي از معبر سياست داخلي عبور ميكند. نقد سياست خارجي ايران خوب و لازم است، ولي بدون توجه به عنصر اصلي قدرت كشور كه كيفيت سياست داخلي است، نارسا و ناكارآمد است.