درباره فيلم «فيبلمنز» (The Fabelmans)
به كارگرداني استيون اسپيلبرگ
وقتي كاراكتر به مولف جان ميبخشد
اسپيلبرگ نشان داد در 76 سالگي هم ميتوان با انرژي سالهاي جواني فيلم ساخت
علي ولياللهي
دوست فيلمنامهنويسي كه احتمالا بشناسيدش، ميگفت روزانه چندين فيلمنامه از اينور و آنور برايم ميفرستند كه فلاني نظرت را بگو! ته جواب من به همه اين دوستان هم يك جمله است: خاطرات بچگي، قصههاي مادربزرگ و داستانهاي خانوادگي شما تنها براي خودتان جذابيت دارد! همان موقع كلي فيلم اتوبيوگرافي جذاب برايش رديف كردم كه دستكمي از اتفاقاتي كه براي يك فرد در كودكي رخ ميدهد، نداشت و البته پاسخي شنيدم كه به نظرم معقول آمد: اينكه همه آنها كنش دراماتيك دارند.
حالا خيلي دوست دارم آن دوست قديمي را ببينم و از او بپرسم كنش دراماتيك فيلم جديد اسپيلبرگ چيست؟ و وقتي جواب داد كنش دراماتيك ندارد، بپرسم پس ميشود طرف داستانهاي بچگي و مشكلات خانوادگياش را تعريف كند اما درنهايت كار جذابي از آب در بيايد، يعني تبديل به يك فيلم شود.
فيبلمنها كه در فيلم جديد اسپيلبرگ به تصور كشيده ميشوند هيچ تفاوتي با يك خانواده عادي از آن نوعي كه همه ميشناسيم ندارد، همه اعضاي خانواده از جمله سمي قهرمان داستان كه علاقه آتشيني به ساخت فيلم دارد. مشكلات يك نوجوان و روابط عاطفي او، جابهجاييهاي شغلي پدر، داستان خيانت مادر و ازهم پاشيدگي خانواده به طور پيشفرض حوصلهسربرتر از آن است كه بخواهد دستمايه يك فيلم دو ساعت و نيمه شود. اگر هم بخواهيم سوژه فيلم را در فرمول معروف فيلمنامهنويسان كلاسيك براي سنجش جذابيت سوژه بگذاريم به همين نتيجه ميرسيم. فرمولي به اين شكل: «سوال: چه ميشود اگر يك پسربچه امريكايي تصميم بگيرد با همه موانعي كه سر راهش قرار دارد فيلمساز شود؟ پاسخ: بشود يا نشود! چه اهميتي دارد؟» اين جواب يعني اگر چنين سوژهاي به ذهنت رسيد بيخيالش شو! البته با يك استثنا: مگر اينكه اسپيلبرگ باشي!
استيون اسپيلبرگ در سن ۷۶ سالگي به چنان مهارتي در قصهگويي و روايت دست پيدا كرده كه ميتواند از هيچ چي داستاني بسازد كه مخاطب را بيش از دو ساعت پاي پرده سينما يا صفحه تلويزيون نگه دارد. اگر او يك زمان اين كار را با تعداد زيادي دايناسور فرار كرده از آزمايشگاه يا موجودات فضايي يا آروارههاي كوسه يا حتي رقص و آواز و داستان يك پسربچه خلافكار باهوش انجام ميداد، امروز با همان صلابت اين كار را با آرزوهاي يك پسر نوجوان كه دوست دارد فيلم بسازد انجام ميدهد. با يك مثلث عشقي كوچولو، با كليشه زورگويي بچه قلدرهاي مدرسه به دانشآموز تازهوارد يا عشق به دختري كه خيلي بچهتر از آن است كه بخواهد شريك دردهاي پارتنرش شود. پيرمرد قصهگو بعد از يك عمر تعريف كردن انواع داستانها از هولوكاست تا قصه مردي كه در فرودگاه زندگي ميكند يا داستانهاي آخرالزماني، در واپسين سالهاي عمرش سراغ قصهاي رفته كه نه فراز دارد نه فرود، نه نفسها را در سينه حبس ميكند نه دود از كله مخاطبان بلند ميكند ولي به غايت شيرين و دوست داشتني است؛ روان است و همراهكننده، چون مولف با آن زندگي كرده. يا بهتر است بگوييم در آن زندگي كرده.
تاريخ سينما و در مجموع هنر نشان داده كيفيت آثار هنرمندان درجه يك با افزايش سن پايين آمده است. نه به اين خاطر كه آنها ديگر استعداد و قريحه ندارد، بلكه تنها به يك دليل ساده: آنها ديگر حوصله ندارند. حوصله ندارند به جزييات دقت كنند يا زمان زيادي صرف بهتر كردن اثر كنند. با اين وجود هستند كساني كه هنوز اگر بخواهند فيلم بسازند، بيشترين احترام را براي مخاطب در نظر ميگيرند و با دقت و وسواس تمام درست مثل يك جوان تازهكار به توليد اثر ميپردازند. اسپيلبرگ يكي از اين افراد است. فيلم جديد پيرمرد در ۷۶ سالگي همان انرژي فيلمهاي دهههاي گذشتهاش را دارد. او آنقدر روي داستاني كه به نوعي داستان زندگي خودش است، اشراف دارد كه توانسته قصه را با جزييات تمام به تصوير بكشد. شور او هنگام ساخت فيبلمنز همان شور سمي در ابتداي راه فيلمسازي با بدويترين وسايل ممكن است. انگار همان سرخوشي و اشتياق آتشين سمي در وجود اسپيلبرگ شعله كشيده باشد. اين يكي از معدود فيلمهايي است كه عوض جانبخشي كارگردان به كاراكتر، كاراكتر به مولف جان بخشيده است.
ممكن است خيلي از شما از اينكه فيلم اينقدر تحويل گرفته شده ناراحت باشيد و نقد كنيد. ممكن است قبول نداشته باشيد كه فيلم يكي از بهترينهاي سال ۲۰۲۲ است يا بگوييد حتما سطح فيلمهاي امسال خيلي پايين بوده كه فيبلمنز اينقدر درخشيده اما دستكم تصديق ميكنيد فيلم جديد اسپيلبرگ فيلم قابل توجه و دلنشيني است كه در كارنامه پربار خود اسپيلبرگ هم در ردههاي بالا قرار ميگيرد.